گزارشگر:احسان طبری/ 26 حمل 1393 - ۲۵ حمل ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
اینک پس از آشنایی مختصر با امشاسپندان، با برخی ایزدان و همستاران آنها یعنی دیوان آشنا شویم. نگارنده دقیقاً نمیتواند اظهار نظر کند آیا ایزدان و فرشتهگان در پانتئون زرتشتی، یک مقولهاند یا دو مقوله. زیرا در موارد ایزدانی مانند مهر و ناهید و رشن و ارشتات و تشتر و چیستا و ارتا و سروش و پارندی و غیره هم لفظ ایزد و هم لفظ فرشته به کار رفته است و در حالی که در مورد برخی از آنها صفت «ایزد» بودن مسلم و مصرح است، مانند ایزد مهر یا ایزد ناهید. در مورد برخی دیگر مانند فرشتۀ باد (وات) و فرشتۀ تندرستی (سئوک) صفت ایزد داده نشده. مگر آنکه بپنداریم که ایزدان حتماً فرشتهاند ولی فرشتهگان حتماً ایزد نیستند. این نتیجهگیری «منطقی» و انتزاعی را باید در متون اوستا مورد وارسی قرار داد؛ زیرا ممکن است نادرست و شتابزده باشد. لذا بهتر آن است که ما عجالتاً مقولات اسطورهیی «ایزد» و «فرشته» را با فرض همانندی آنها را جهت سلسله مراتب در پانتئون مزده یسینه، یکجا مورد توجه قرار دهیم.
برخی از ایزدان یا فرشتهگان عبارتاند از: «آپم نپات» یکی از فرشتهگان آب، ارشتات فرشتۀ راستی و درستی (که او را به شکل بانویی تصور میکردند)، ارت (یا اشی) که آنهم الههییست و فرشتۀ ثروت است، ام که به زیبایی و خو شاندامی ستوده میشود و فرشتۀ جرأت است (از همین واژه صفت اماوند به معنای شجاع و جری ساخته میشد)، امیریه من (ایرمان) فرشتۀ شفابخش است، اوپرتات که به صفت پیروزمند توصیف میشود، یکی دیگر از فرشتهگان باران است، پارندی فرشتۀ نعمت و فیض. تشتر (تیشتریه) فرشتۀ باران که وی را با صفتهای رایومند (یعنی درخشان) (۳) و فرهمند توصیف میکنند و برخی از محققان آن را برابر میکاییل در اساطیر سامی میدانند. در عین حال، تشتر نام ستارهگان معروف به «شعرای یمانی»(۴) نیز هست. در دنبال سخت گوییم: چیستا که با صفت «درستترین» و «فرزانه» ستوده میشود، فرشتۀ علم و دانش است (در زبان روسی از همین ریشۀ اوستایی واژههای متعددی به معنای خواندن و فرا گرفتن و در نظر گرفتن و آموزش «چی تات و س چی تات» آمده است). جوانترین دختر زرتشت «پورو چیستا» یا پردان نام داشت. در واسپا از واژۀ دروبه معنای دست و سالم (مانند روسی «زداروو»(۵) اسپا (یعنی اسب) فرشتۀ حافظ ستور است. رشن یا عدالت همراه مهر و سروش، جزوِ سه داور روز محشر است و به وی نیز صفت درستترین (زریشته) داده میشده. او مخالف دزدان و راهزنان است و از گسترۀ خاک تا فضای فروغ بیپایان (انیران) و عرش اورمزد (گروتمان) جایی نیست که از وجودش تهی باشد. رشن ترازوی زرین در دست دارد و اعمال مردم را به مدد آن ترازو میسنجد. این نماد یا سمبول ترازو در اساطیر سامی و یونانی نیز برای عدالت به کار رفته است و همکفهگی ترازو و برابری، بزرگترین دلیل عدالت شمرده میشده است. ساونگهی فرشتۀ فزایندۀ جانوران، سروش (سرئوش) که مقامی بس والا در پانتئون مزدیسینه دارد و گاه هفتمین امشاسپند است، مانند جبرییل در اساطیر اسلامی، ملک مقرب به شمار و مظهر طاعت و اطاعت و رضامندی در برابر ارادۀ ربانی است. وی دلیر و خوش اندام و پارساست. کلام خدایی (منتره) در وجودش حلول کرده و نخستین حامل وحی است. وی در سمت راستِ مهر است و رشن در سمت چپِ مهر. سروش پیوسته بیدار است و گردونهاش را چهار اسب رخشان و بدون سایه و زرینه یدک میکشند. فراز کوه البرز در کاخی دارای هزار ستون ستارهنشان مقام دارد ودیوهای خشم و کندور که بیباده مست است، دشمنان او هستند. خروس پرنده است. چنانکه میبینیم توصیف و تفصیل در مورد سروش که از فرشتهگان بزرگ بارگاه اورمزدی است، نسبتاً بیشتر و شاعرانه است. فرشتۀ دیگری نیز به نام نئیریوسنگهه (نرسی) وجود دارد که او نیز مانند سروش حامل وحی و پیک اورمزد است و نقشش را میتوان در اساطیر یونانی به هرمس پیک زئوس همانند ساخت.
پس از این فرشتهگان، میتوان از فرشتهگان پاییندستتری مانند نمانیه فرشتۀ محافظ خانواده و وات فرشتۀ باد و ویو فرشتۀ هوا نام برد. سپس از ایزد یا فرشتۀ بسیار معروف و مهم آناهیتا (ناهید) باید یاد کرد همانند «ایشتار» در اساطیر سامی و «آفرودیت» یا «ونوس» که در اساطیر یونانی است و الههییست که با صفت «اردویسور» وصف میشود. وی دارای کاخی است که هزار ستون با هزار دریچۀ روشن و رخشان دارد. بازوان سپیدش به ستبری شانۀ اسبی است! گردونهاش را چهار اسب یکرنگ آراسته به گوهرها و بدون سایه میکشند. تاجی زرین با صد گوهر نورپاش و با نوارهای پرچین بر سر و طوق زرین بر گردن و گوشوارۀ چهارگوشی به گوش و کفشهای درخشان با بندهای زرین بر پای دارد. جبهیی از پوست سی ببر که مانند نسیم نرم و همچون زر تابناکاند در بر اوست و در زیر آن، جامهیی زرین و پرچین. جای ناهید در کرۀ خورشید است و زایندۀ نطفۀ مردان و زهدان زنان و آسانگر زایش انسان و پالایشگر شیر آدمی و فرایند رمهها وگلههاست.
در سراسر ایران هخامنشی و اشکانی، معابد ناهید ساخته شده و کیش او نوعی استقلالیافته بود و یکی از غنیترین پرستشگاههای ناهید در همدان بود که دختران پرستندۀ ناهید در آنجا به خدمت مشغول بودند. ایزد یا فرشتۀ دیگری که مانند آناهیتا، اهمیت بزرگی در پانتئون زرتشتی کسب کرد و کیش وی نیز به صورت دینی مستقل درآمد، ایزد میثره (مهر) است که به صفات مهر «هزارچشم» و «هزارگوش» و «فراخ چراگاه» توصیف شده است و دین مهرپرستی (میتراییسم) با تمام تأثیر عمیق و پردامنهاش در خاور و باختر (و از آن جمله در روند شکلگیری عقاید مسیحیت) بیانگر نفوذ این ایزد است. از آنجا که نگارنده در اینباره بررسی تفصیلی مستقلی (در کتاب «برخی بررسیها دربارۀ جهانبینیها و جنبشهای ایرانی») نوشته است، تکرار آن مطالب را در اینجا لازم نمی داند. دربارۀ ایزد مهر، بیش از هر ایزد یا فرشتۀ دیگری اسطوره وجود دارد. خود اوستا نیز از ستایشهای فراوان مهر انباشته است. ایزد دیگری که به همراه ناهید و مهر، نوعی تثلیث دینی به وجود آورده است، ورثرغن (بهرام) فرشتۀ پیروزی و پیماندوستی و وفاداری است. «ورثر» یعنی اژدها و ورثرغن یعنی اژدها زن یا اژدها کش. دربارۀ این ایزد با همۀ اهمیتش آن توضیحات تفصیلی که دربارۀ ناهید و مهر دیدهایم، به نظر نگارنده نرسیده است.
اگر بر رأس امشاسپندان و ایزدان و فرشتهگان و فروهرها و انسانهای مقدس مانند زرتشت و خانواده و گشتاسب و پشوتن و یمه (جمشید) سوشیانسها و جانوران مقدس مانند گوشورون نخستین جانور موکل بر جهان جانوران و گاو اوگدات و یا گیاهان مقدس مانند گیاه هوم و اشیای مقدس مانند آتش و جوهر آنکه خورنگهه (فره) نام دارد، اهورا مزدا قرار دارد؛ برعکس جهان همستار آن جهان اهریمن است که بر رأس دیوان و کماریکان و دروجان و انسانهای ستمپیشه مانند آژدیهاک و جهِ پلید، دختر زانیۀ اهریمن و خنه ثیئتی جادوگر کابلی و امثال آنها و جانوران و گیاهان آزارنده و سمی و پلید و مرگ و تاریکی و زمستان و پیری، جان گرفته است.
تضاد بین پدیدههای طبیعی و پدیدههای اجتماعی در جهانشناسی و پانتئون زرتشتی منعکس است و این تعمیم فلسفی در اساطیر یونانی نیست. زئوس یا ژوپیتر خود در عین حال موجود بغرنجی است که شر و خیر هر دو از او صادر میشود. همینطور از خدایان دیگر المپ. در آنجا تقلید واقعگرایانۀ انسان بیش از تجرید مختصات جداگانۀ آنها نقش ایفا کرده است.
این مجردسازی و تمایل به عصارهگیری از پدیدهها و نمادسازی از آنها و تلخیص آنها در کلیترین مظاهر، در فرهنگ ایرانی نقش فراوانی ایفا کرده و اثرات آن را در موسیقی، شعر، نقاشی مشاهده میکنیم. تا چه حد این نکته درست است، مطلبی است در خورد تأمل. تعمیمهای فلسفی و علمی فریبندهاند و باید آنها را با محک واقعیاتِ تاریخی نقادی کرد.
تعداد دیوان و کماریکان اهریمن که غالباً همستار ایزدان و فرشتهگان هستند، در پانتئون زرتشتی زیاد است مانند اپوش دیو خشکی، و یذاتو دیو مرگ، ائشم دیو خشم، بوشاسب دیو خواب، پری منش دیو خیال فاسد، ترمنش دیو غرور، تاریچ دیو تشنهگی، زاریچ دیو گرسنهگی، دژیاری دیو قحطی، دروج دیو دروغ و فریب، مرشئون دیو فراموشی، ملکوش (یا ملکوس) دیو زمستانی، آز دیو آزمندی و فزونطلبی و دریوی دیو گدایی و کسویش دیو کینه و غیره. از میان دیوان، دروغ و آز در جهانبینی باستانی جای ویژه باز کرده و مثلاً در حماسۀ فردوسی در اینباره میتوان مطالب گوناگون جالبی یافت.
دربارۀ نبرد ایزدان و دیوان گاه صحنههای تفصیلی در اوستا آمده است. مثلاً دو دیو خشکسالی و قحطی یعنی سپنجگر و اپوش با ایزد تشتر که ایزد باران و سرسبزی است، سخت در نبردند. ایزد تشترگاه بارانهایی بهدرشتی سر انسان بر زمین میباراند و این دو دیو میکوشند تا این سیلاب فیضبخش را متوقف سازند. ایزد تشتر غضبناک میشود و از گرز خود آتش «وازیشته» یعنی برق را شرارهزن می سازد و آن دو دیو را فرو میکوبد. دیو سپنجگر از ضرب گرز نعرهیی میزند که همان رعد است. در اثر نزول باران رحمت، آلودهگی به پالودهگی بدل میگردد و جانوران و گیاهان زهرناک و زیانبخش کشته و زدوده میشود. در اثر همین باران بزرگ آب شور در زمین پدید میآید و بادهای سخت میوزد و سرانجام آبها به سه دریای بزرگ و بیستوسه دریای کوچک تقسیم میشوند. جغرافیای اسطورهیی اوستایی را پژوهندهگان جداگانه طی رسالهیی معرفی کردهاند.
دیو دیگر کندرب (کندرو) زرینپاشنه است که آب دریا تا پاشنهاش بود. گرشاسپ این دیو را با اژدهایی شاخدار و زهرآلود به هلاکت رساند و وقتی اژدها کشته شد، زهری زردرنگ به کلُفتی یک بند انگشت از کامش جریان یافت.
دیو مهرکوش یا ملکوش دیو مهیب زمستان است. این دیو یک طوفان سهسالۀ برف و بوران زمستانی بهراه انداخت و همچنان که تنها ساکنان کشتی نوح از چنگ طوفان رستند، در اینجا نیز ساکنان باغ «ور» که جمشید ساخته بود (ورجمکرد)(۶)، از چنگ این سرمای کشنده جان بهدر بردند.
از آنچه که به عنوان مثال یاد کردیم، سبک و شگرد اسطورۀ اوستا روشن میشود. تردیدی نیست که یک پژوهندۀ اوستا میتواند تابلوهایی بسی رنگینتر و مفصلتر دربارۀ دستگاه اورمزدی و اهریمنی بیابد و سه بخش مهمِ میتولوژی یعنی جهانشناسی (چهگونگی خلقت جهان و انسان و تکوین عالم) و پایانشناسی (رسیدن آخر زمان و معاد که همان اسکاتولوژی میگویند) و پانتئون اوستا را روشن سازد.
اگر این کار تا کنون انجام یافته (بیش از آن حدود که به وسیلۀ اوستاشناسان خارجی و ایرانی و از آن جمله در پژوهشهای یاد شده در این بررسی آمده) در آن صورت این آرزو بیمورد است. ولی اگر نشده است، وظیفه کماکان مطرح است. برخی تکنگاریها (مانند «خون سیاوش» نوشتۀ آقای شاهرخ مسکوب) نمایشگر این حقیقت است که با کاویدن گنج اسطورهیی میتوان افقهای جالبی در پندار پیشینیانِ ما کشف کرد. نیز تحقیقاتی که درباره «آز و نیاز» در نزد فردوسی در مجلۀ «سخن» شده، یا ابعاد و لایههای نوینی که مؤلف نامبرده (مسکوب) در مفهوم «خویش کاری» یافته، به ما امکان یک تفسیر ژرف فلسفی برخی مفاهیم را به دست میدهد. نگارنده به نوبت خود با نونویسی برخی داستانهای اسطورهیی (مانند افسانۀ «جه» و داستان «اخت جادو» و چیستانگشایی فریان جوان یا یوشت فریان)(۷) کوشیده است به آن سوی کرانۀ این جویهای زرین که از بامداد مهآگین گذشتهیی دور سوی ما جاری است، دست یابد.
پیوسته این سخن شاعر معاصر فرانسوی، پل والری، در ذهنم میچرخـد: «برای هر اندیشهیی پاداشی است.» و اندیشیدن، یعنی پژوهیدن، کاویدن و از نو شناختنِ آنچه که به نظر میرسد چیز خاصی را وعده نمیدهد.
توضیح:
۱ـ در سالهای اخیر در این باب و بهویژه در باب بررسی اسطورۀ مزدیسنا، تحقیقاتی در ایران انجام گرفته که جا دارد به آثار شادروان پور داوود، آقای دکتر فرهوشی و آقای دکتر مهرداد بهار در این زمینه، اشاره شود.
۲ـ کلمات «مینو» و «معنی» احتمالاً ریشۀ مشترک دارند، چنان که با Meinung در آلمانی و Meaning در انگلیسی.
۳ـ Rayonnant
۴ـ Sirrus
۵ـ Zdorowo
۶ـ یعنی باغ «ور» که جمشید آن را «کرده» و ساخته است.
۷ـ رجوع کنید به مجموعۀ «سفر جادو » از نگارنده.
Comments are closed.