گزارشگر:ناصر فکوهی/ 26 حمل 1393 - ۲۵ حمل ۱۳۹۳
بخش سوم و پایانی
بحثِ ما در اینجا به «رفتار خشن درمانی» بر پایه و محوریتِ فناوری سرمایهداریِ متأخر برمیگردد: ابزاری کردنِ فرایند پزشکی از طریق به اوج رساندن منطقِ فناوری به مثابه تنها معیار ارزشها، و تحقیر و بیرون راندنِ هر گونه اندیشه دیگری به مثابه نوعی «گناه» و سوءاستفاده از اعتقادات و عواطفِ انسانها که اگر حاضر نشوند از آخرین دستگاههای فناورانه پزشکییی استفاده کنند که با تحمیل درد و رنجِ بیشتری به بیمار، تنها چند روز یا ماهی به عمرِ بیمار اضافه میکنند ولی زندهگیِ باقیماندهگانِ او را برای همیشه به نابودی میکشانند (مثلاً زمانی که خانوادهیی مجبور میشود برای پرداخت عمل جراحی، خانه خود را به فروش برساند)، دچار یک «گناه» اخلاقی و دینی و عاطفی شدهاند. این به بازی گرفتن از طریق کاربرد زبانی کاملاً حسابشده و ساختزدایی از ذهنیت انسانهایی انجام میگیرد که بیشک دارای بالاترین عواطف نسبت به نزدیکان خود هستند، اما اگر در نظام سنتی و عرفی، این حق طبیعی به افراد داده میشد که وقتی عمرشان به پایان میرسد، با آرامش و اطمینان نسبت به آینده عزیزانشان، بمیرند، در نظام سرمایهداری متأخر، این حق از آنها ربوده شده است. تجویز آزمایشهای بیپایان، عملهای جراحی تشخیصی کوچک اما اغلب خطرناک (آندواسکوپی، آنژیوهای گوناگون، کلونواسکوپی …)، استفاده از ابزارهای پیشرفته تداوم حیات مصنوعی، تزریقهای بیپایان داروهای کیمیایی و حتا انجام عملهای جراحی باز در سنین بالاتر از هشتاد سال، و… به واقع چه معنایی دارد جز آنکه مرگ را نپذیریم و آن را برخلاف عرف و اعتقاد مردم «حق» ندانیم، بلکه بر آن باشیم که به نام «نجات» بیمار، در حقیقت، دست به یک سوداگری شرمآور و غیرانسانی، غیراخلاقی، غیرسنتی و غیردینی بزنیم: همه انسانها زندهگی میکنند، پیر میشوند، و در زمانی باید زندهگی را ترک کنند تا دیگران بتوانند به زندهگی خود ادامه دهند. معنای این امر نه آن است که «هستی» آنها از میان میرود، نه آنکه جامعه و خانواده و دوستان و نزدیکانشان، اگر با همه وسایل فناورانه و اغلب خشونتبار و به بهای نابودی زندهگی خودشان، به جنگ این «مرگ» قطعی نروند، در حال ارتکاب یک عمل غیراخلاقی هستند. اما در آن سوی ماجرا به احتمال زیاد، عملی غیراخلاقی در جریان است: اینکه به افراد امیدی بیهوده داده شود، اینکه ادعا شود مرگ را میتوان تا بینهایت به عقب راند و باید همه دستگاهها و فناوریها را به کار برد تا ولو چند ساعت آن را به تأخیر انداخت، این امر اگر با هدفی انسانی انجام میشد، اگر اخلاقی در کار بود و اگر بیمار، عمری دراز پیش روی خود داشت، بیشک مشروعیت میداشت؛ اما چه میتوان درباره افراد بسیار مُسنی گفت که ترجیح میدهند در آرامش بمیرند و پیش از مرگی که بیشک از راه میرسد، آنها را زیر شکنجههای به اصطلاح «پزشکی» نبرند. کدام انسان با وجدانی میتواند بپذیرد که پدر یا مادری دلسوز در سنین بالای هشتاد راضی به آن باشند که فرزندانشان خانه و هستیِ خود را بفروشند و عمری را با فلاکت زندهگی کنند تا آنها چند ماه بیشتر زندهگی کنند؟ اگر پزشکانی که پشت این ادعا پنهان میشوند واقعاً به این امر اعتقاد دارند، چرا سهمی را از سود سرشار بیمارستانهای خود برای معالجه افراد ناتوان از پرداخت و «رایگان کردن» گروهی از خدمات پزشکی برای نیازمندان اختصاص نمیدهند و برعکس، از زیر فشار قرار دادن فقیرترین اقشار و نابودی زندهگی زندهگان و جوانان زیر فشار قرض و نابودی خانه و کاشانه برای تأمین هزینههای سرسامآور پزشکی که روز به روز نیز با پیشرفت فناوریها افزایش مییابد، کوچکترین ابایی ندارند.
جامعه جهانی و ما به مثابه بخشی از این جامعه، با مشکلی اساسی روبهرو هستیم و بهتر آن است که بهجای گریز از بحث، رو در روی آن به مسأله نگاه کنیم و تلاش کنیم تشخیص درستی درباره راههای برونرفت از این پیچاپیچ بیمعنی که در نهایت به سود هیچ کس نیست، بیاییم. مردن همچون «زندهگی» حق است و شکی نیست که تنها جامعه بزرگ و ارزشمند پزشکی است که باید درباره شانسهای واقعی هر کس برای زنده ماندن اما نه به هر بهایی، نه به قیمت شکنجه شدن و سودآوری دستگاههای فناورانه و بیمارستانهای خصوصی و غیره، تصمیم بگیرد، هیچکس نمیتواند در این امر شک کند. بنابراین در نهایت هدف و استدلال روشنِ این یادداشت به هیچ وجه آن نیست که از این پس افراد یا خانواده آنها درباره درمانپذیر بودن یا نبودنِ خود و زمان مرگ یا زنده ماندنِ خود تصمیم بگیرند (بحثی که مبنا و استدلالهایی کاملاً دیگرگون دارد، فلسفی و اخلاقی است و لزوماً ربطی به آنچه گفته شد ندارد، هرچند مطرح هست)، بلکه هدف آن است که بگوییم اخلاق و مشروعیت پزشکی به مثابه حرفهیی که جان انسانها و سلامت ایشان را در دست دارد، باید از خلال غیر پولی کردن آن، به دستآید و نه از طریق «صنعتی» و «درآمدزا» کردنش. کسانی که در پی کسب درآمدهای بیشتر و بیشتر هستند، باید حرفهیی به جز حرفههای حیاتی مورد نیاز جامعه را انتخاب کنند؛ زیرا نمیتوان ضروریات حیات اجتماعی همچون حق زندهگی و مرگ، برخورداری از بهداشت و سلامت و آموزش و سرپناه را که لازمه توانایی به تداوم زندهگی است را به سیستمهای سرمایهداری آن هم از نوعی پولی و سوداگرانهاش واگذاشت. عاقبت این کار، برای همه ما، فاجعهانگیز خواهد بود و بهتر است هرچه زودتر این اسب را که چهارنعل به سوی خصوصی کردن کامل نظامهای پزشکی پیش میرود، به عقلانیت بازگردانیم و اخلاق و رفتار و اعتبار و احترام پزشکی و پزشکان را تقویت کنیم و نگذاریم رفتار گروهی اندک، لکهیی جبرانناپذیر به این جامعه بزرگِ حرفهیی و ارزشمند وارد کند.
زیستن حق هر کسی است که به حیاتِ خود و دیگران احترام بگذارد و مردن نیز حق همه انسانها است، زیرا مرگ در بطن حیات قرار دارد؛ بنابراین اگر خواسته باشیم با توسل به فشار فناوریهای خودساخته، مرگ را از کار بیاندازیم، شک نکنیم که هستی را از میان خواهیم برد و یا معنایی کاملاً دیگرگون و چه بسا هیولایی به آن خواهیم داد.
Comments are closed.