گزارشگر:30 حمل 1393 - ۲۹ حمل ۱۳۹۳
نااُکو سوجیاما
برگردان: ابراهیـم خدایی
هیرش می گوید که صدای مادران در ادبیات باید همانند «محبوب» اثر تونی مریسون و «کار هر روزه» اثر آلیس والکر، نزدیکتر شـنیده شود تا از چارچوب فرویدی و الگوی دوگانه ضمیمهگی و سلطه در روابط بشر رهایی یابد. انتقاد او از تیوری روانکاوی دخترمحور و اصرارش به فرا رفتن از چارچوب و پرداختن به جنبههای تاریخی و سیاسی مادرانهگی، به وسیله جمعی از نظریهپردازان فمینیست و منتقد ادبی رواج یافته است. به عنوان مثال، ساندرا گیلبرت (Sandra Gilbert) و سوزان گوبار (Susan Gubar) بر برآمدن «مادران نویسنده» در ادبیات معاصر به گونه بیسابقهیی تأکید کردهاند. سلیمان در «کدام مخاطرهآمیز…» و سوسانا والترز (Susanna Walter) در «زندهگی با هم، جهانهای جداگانه» با روابط مادر- دختر سر و کار دارند و همچنین از تمرکز بر مادران به عنوان شناساها و برای فرا رفتن از چارچوب روانکاوی میگویند.
همچنین دیگران به این امکان توجه میکنند که دگرگونیهای تکنالوژیکی در عملکردهای بازتولید مثل لقاح مصنوعی، مادری جانشین و… ممکن است گفتمان جنسیت و مخصوصاً گفتمان مادری را دگرگون کند، در حالی که اکثریت فمینیستها امروزه نظریه شولامیث فیرستون را بد فهمیدهاند که [میگوید] بازتولید تکنولوژیکی میتواند یک گام به سمت برابری جنسیتی باشد با رها کردن زن از رنج بارداری و زایمان، امروزه دگرگونیهای عمیق بیوتکانولوژیکی نگاه فایرستون به نامادرانهگی (non-motherhood) را حداقل در حد فرضیه قابل قبول کرده است. مادرانهگی امروز تفکیک شده است به «مادر بیالوژیک»، مادر جانشین، مادر قراردادی، مادر مربی، مادر حقوقی و… .
جودیت روف (Judith Roof) در اثرش «بازتولیدِ بازتولید: ترسیم تحول نمادین» میگوید: عملهای جدید بیوتکنالوژیکی همچو تست DNA حامل امکان براندازی قانون «نام پدر» به گونه استعاری است. در حالی که روف عمدتاً به بازنمایی پدران در فرهنگ و ادبیات خاص میپردازدـ بحث او که دگرگونیهایی در اعمال بازتولیدکننده را با اعمال زبانشناختی و بازنماییکننده نمادین در اعمال تولیدکننده را با اعمال زبانشناختی و بازنماییکننده نمادین در فهم مادرانهگی و صدای مادری در ادبیات مفید واقع شود.
اما همانطور که والرین هارتونی (Valerie Hartuouni) «تکنالوژی بازتولیدگر و جهتیابی اذهان عمومی، مطالعه موردی فـرزند M» پیشنهاد میکند این واقعیت پسامدرن از مادرانهگی اغلب علیه زنان کار میکند. به نظر میرسد همانطور که مورد M نشان میدهد وقتی مادر یک مفهوم ایستا و یکپارچه نیست و به هویتهای تفکیک شده تقسیم میشود، قدرت برای تصمیمگیری در اینباره که کدام مادر مشروعتر یا مناسبتر است، به ساختار قدرت پدرسالاری داده میشود.
نه فقط صدای مادری به موردهایی تقسیم میشود، بلکه همچنین تنوع چیزی را که زمانی ستون سنگی یکپارچهیی تصور میشد را نشان میدهد. صدای مادری نه فقط از طریق زن یا پدر فرزند، بلکه همچنین با رابطه وی با نژاد، طبقه، قومیت و معمولاً ملیتش تعیین میگردد. هارتونی اثبات کرده است که وقتی دادگاه یک تصمیم در اینباره میگیرد که کدام زن باید مادر بچه M باشد، عناصر طبقاتی آشکارا یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده هستند. خاستگاه طبقاتی کارگری درآمدی مادر جانشین در رقابت با حرفه پزشکی و درآمد بالاتر از طبقه متوسطی پدر تعیینکننده بود، همانطور که الیزابت توبین (Elizabeth Tobin) تأکید کرده بود اینکه چهگونه مادرانهگی تعریف و اعمال میشود، در برخوردهای حقوقی بستهگی به نژاد، طبقه و قومیت زن دارد.
۳٫ قومیت و گفتمان مادری
در گفتمان مادری، به واسطه [بررسی آثار] زنانی که سفیدپوست یا متعلق به طبقه متوسط نیستند، چه خواهیم فهمید؟ هیرش «محبوب» تونی مریسون و داستان کوتاه «کار هر روزه» آلیس والکر را به عنوان مثالهایی از گفتمان مادری ذکر میکند، اما توضیح نمیدهد که چرا هر دو توسط زنان امریکایی افریقاییتبار نوشته شدهاند.
این ممکن است به همان دلیلی باشد که ماری هلن واشنگتن (Mary Helen Washington) گفته است زنان امریکایی افریقایی یک سنت مادرانه دارند که خلاقیت را تشویق میکند اما همزمان ممکن است که تجربیات و حساسیت ایشان به عنوان زنان امریکایی افریقایی همانطور که در کارهای گندالین بروکس مشهود است، به گونه مناسبی توسط گفتمان مادری به بیان درآمده باشد. همانطور که سارا ریدیک (Sara Ruddick) میگوید مادر بودن به خودی خود شامل چندین فعالیت و طیفی از عواطف میشود که در تجارب پسامدرن ممکن است تفکیک یا چندوجهی شده باشد. با به کار گرفتن گفتمان مادری، تنوعی از تجارب مادری و ذهنیتها یافت میشود که در میان مادران اقلیتهای نژادی معمول است، بدین ترتیب همچنین ممکن است یک واقعیت که با اکثریت هم مشترک است، یافت شود. زنان رنگین پوست در ایالات متحده وقتی در گفتمان مادری مینویسند، وضعیتهای بسیار آوانگاردی را تیوریزه و توصیف میکنند که در سراسر جهان در حال عمومیت یافتن هستند. آنها با بازخوانی و براندازی گفتمان موجود مادرانهگی وارد عمل می شوند، تصاویر دوگانه از مادران به عنوان خویشتندار، جمعگرا، تربیتکننده و عاطفی و یا کلاً قدرتمند، حریص، تحکمآمیز آنچنان که هنوز در نوشتههای غیر فمینیست و رسانههای عمومی مطرح نشده است، امات در گفتمان فمینیست وجود دارد. زنان رنگین پوست گفتمان مادری را به عنوان یک ابر روایت آلترناتیو به کار میبرند در حالی که دچار تفکیک و تمرکززدایی شده اما هنوز یک «نهاد مرکزی» (Core Agency) نگاشته میشود؛ ممکن است گفتمان مادری به عنوان یک آلترناتیو برای پوچگرایی پسامدرن به کار گرفته شود.
در ادامه این جستار من به طور خلاصه سه رمان را برسی میکنم، «پارادای» تونی مریسون، «اطرلاب مرده»، لسلی مارمون سیلکو و «میمون ولگرد: کتاب تقلبی او» ماکسین هونگ کینگستون، ساختار، پیرنگ و زمینههای اجتماعی و فرهنگی آنها متفاوت است، اما همه گفتمان مادری را به کار گرفتهاند. اینجا من واژه گفتمان مادری را به دو معنی به کار بردهام.
نخست، گفتمان مادری یک روایت است درباره یک مادر که از منظر یک مادر نوشته میشود. این امکانِ ارایه طیفی از واقعیتهای مادری را فراهم میآورد که شامل کارهای خطا و گریز میشود بدون گرفتار شدن در محکومیت کلیشهییِ [ایشان با اتهام] پایینتر از [مادران] ایدهآل به طور اخلاقی «بد» یا از منظر روانشناختی «بیمار» بودن. از آنجا که رفتارهای مادرانه ممکن است به وسیله خصوصیات فرهنگی، تاریخی و سیاسی همراه با گرایشهای روانشناختی سوژه و منش شخصی فرد تعیین شود، بازنمایی داستان چند مادر [متفاوت در داستان] ممکن است به گونه قدرتمندی تفکیک و تمرکززدایی جامعه امروز را طراحی کند. در قالب دوم، گفتمان مادری به روایتی باز میگردد که روایات کوچک تفکیک شده یا متمرکز شده را در یک روایت کلی منسجم میکند. سوژه تفکیک شده مادر هنوز از نهاد برخوردار است. گفتمان مادری به عنوان یک استراتژی روایی که جنبههای تفکیک شده واقعیت را به یک تصویر کلی، بدون جلا دادن [و افزودن] و یا پنهانکاری در یک سوپر روایت خطی به کار میرود.
من توضیح خواهم داد چهگونه سه نویسنده هر دو معنی گفتمان مادری، ارایه واقعیات تفکیک شده معاصر و خلق یک اثر کلی را به کار گرفتهاند. مریسون یک آلترناتیو برای روایت سرراست و خطی پدرسالاری ادامه میدهد، سیلکو توازیِ گفتمان مادری، مادرسری (matrilineal)، مادرتباری (matriarchal) و سنتهای امریکایی بومی را ترسیم میکند، و کینگستون روایتگری طبق سنت فرهنگی امریکاییهای چینیتبار را در هر دو معنی مادرانه و اسـتبدادی به کار میبرد.
«محبوب» تونی مریسون، داستان یک زن بوده [به نام] سته (Sethe) یکی از بهترین نمونههای گفتمان مادری در ادبیات امریکا تلقی شده است. در پارادایس(۱۹۹۸) نخستین رمان مریسون پس از بردن جایزه نوبل ۱۹۹۳ مادران هنوز در وضعیتهای افراطی بازنمایی میشوند اما پارادایس، با خلق صدای چند مادر [به جای یکی] بیشتر میرود. تکثیر گفتمانهای مادری بر اساس زنانی با نژادها و موقعیت اقتصادی مختلف. همانطور که لوئیس منارد (Louis Menard) ستون نویس نیویورکر به عنوان «جنگ میان مردان و زنان» پیشنهاد کرده است: به نظر میرسد پارادایس بر اساس دوگانهگی تعلیم (didactic dichtomy) مردان و زنان یا پدرسالاری و فمینیسم نگاشته شده است. گفتمان مادری در رمان این تعالیم و خود مفهوم «مادرانه» را به چالش میکشد و فرو میپاشد. در انجام چنین کاری، به گونهیی متناقض از پتانسیل این [تعالیم] برای جایگزین کردن ابرروایت پدرسالارانه به عنوان واقعیت فراگیر میگوید.
با آغاز کردن با جمله تکاندهنده «آنها ابتدا دختر سفیدپوست را پرتاب کردند» رمان، تاریخهای دو جامعه رقیب را پهلوی هم میگذارد، از این لحظه بحرانی ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰٫ یک جامعه کوچک، سیاه، منطقه روستایی رابی (Ruby) اوکلاهوما (Oklahoma)، که آنها ـ ضمیر به کار رفته در جمله نخست ـ به آن تعلق دارد، دیگری کانونت (Convent) با فاصله شانزده مایل از رابی. این عمارت که با عنوان یک مدرسه شبانهروزی برای دختران بومی استفاده میشد، حالا خانه یک راهبه کاتولیک است که «مادر» خوانده میشود، با خدمتکار و ندیم وی کونسولاتا (Consolata) و چهار زن با سن و سال و خاستگاههای متفاوت. یکی از آنها «دختر سفید» جمله آغازین است، اما هیچ اطلاعات قطعی در این باره که کدام یک است وجود ندارد. داستان تاریخچه رابی را همراه با تاریخچه زندهگی زنان کانونت بیان میکند، از آخر شروع میکند؛ زمانی که مردان رابی زنان کانونت را مقصر فساد و فحشا در منطقه خویش میدانند، به آنجا یورش میبرند و همه زنان را میکشند. هر بخش به نام یکی از شخصیتهای زن، نقطه نظر او را بیان می کند. این صداها بیانگر تنوع گفتمان مادری اند. چون ما نمیدانیم کدامیک از این زنان سفید است، ناچاریم دو نسخه از روایتهای زنان را تصور کنیم علیرغم ادعای نویسنده که نژاد زنان مهم نیست، ابهام در اینباره ما را مجبور میکند که تشخیص بدهیم زنجیره حوادث یکسان ممکن است با کاراکتر نژاد معانی متفاوتی داشته باشد.
Comments are closed.