گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ 3 ثور 1393 ۲ ثور ۱۳۹۳
مسلماً هنوز زود است که دربارۀ تمامِ درسها و نکتههای انتخاباتِ ۱۳۹۳ صحبت شود، زیرا شمارشِ آرا پایان نیافته و کار اصلی که تحویلدهیِ مسالمتآمیزِ قدرت است صورت نگرفته؛ اما با این وجود، مسایلی در این انتخابات رخ داده که باید روی آنها مکث کرد و درسهایی از آن برگرفت.
نکتههای دهگانهیی که بهصورت ابتدایی میتوان آنها را برشمرد، عبارتاند از:
۱ـ تا روزهای نزدیک به روز برگزاری انتخابات ۱۶ حمل، بهشدت در باب برگزاری انتخابات تردید وجود داشت. شمار کثیری بدین باور بودند که آقای حامد کرزی به هیچوجه آمادۀ برگزاری انتخابات نیست و با لطایفالحیل، به تمدید ریاست خویش میکوشد؛ طرحهایی مانند اجماع ملی که لویهجرگه آن را بهجای انتخابات عمومی تجویز میداشت، در تأیید این دیدگاه به تفسیر گرفته میشد. کارشناسانی هم ناامنی در کشور را عنوان قرار داده، به لغو انتخابات عمومی استدلال میکردند و برآیند چنین انتخاباتی را، یک دولتِ ضعیف و با کمترین مشروعیت قلمداد مینمودند و بدین ترتیب به جانبداری از دوام ریاستجمهوری آقای کرزی، دلایل حقوقی میتراشیدند. در برابر این نظریه، مردم افغانستان و جامعۀ جهانی قرار داشت که انتخابات را امری بیبدیل میدانستند و هیچ راهکار دیگری را بهجای آن نمینشاندند. سرانجام ارادۀ مردم و جامعۀ جهانی، بر خواستِ قلیلی از سیاستمدارانِ انحصارطلب و تمامیتخواه فایق آمد.
۲ـ باور بر این بود که انتخابات ۱۳۹۳ با توجه به گستردهگی فعالیت طالبان، بهصورت نمادین و سمبولیک برگزار میشود تا به انتظاراتِ غرب پاسخ داده شود و از جانبی هم زمینۀ تحویلدهی مسالمتآمیز قدرت در کشور فراهم گردد. ولی در روز انتخابات حضور وسیع و گستردۀ مردم همه را غافلگیر کرد. این حضور گسترده چند نکته را نشان میدهد: ۱) عدم تسلط اشخاص، نهادها و موسسات نسبت به شناخت کاملِ روحیۀ جمعی؛ ۲) شگوفا شدن بذر مردمسالاری و دموکراسی در افغانستان؛ ۳) نه گفتن به طالبانیسم و افراطیگرایی.
۳ـ نظرسنجیها گواهی میداد که ۱۶ حمل روزی پُرحادثه و خونین خواهد بود و طالبان برای برهم زدنِ انتخابات در ولایات مختلفِ کشور دست به عمل خواهد زد. اما این روز نسبت به روزهای قبلی آن کمحادثه بود؛ چرا؟!
در انتخابات پسین پارلمانی، ولایاتی که صحنۀ زدوخورد بود و مردم نتوانستند به پای صندوقهای رای بروند، خود زیان کردند؛ انتخابات صورت گرفت و کسانی به حیث نماینده به پارلمان راه یافتند، ولی کسانی که رای ندادند نتوانستند نمایندۀ مورد نظر خود را در پارلمان داشته باشند و چه بسا که از عمل خود مأیوس و پشیمان شدند.
فکر میشود تجربۀ قبلی انتخابات از یکسو و تلاش نامزدهای انتخابات بهشمول نامزدانِ ریاستجمهوری و شوراهای ولایتی، جنگجویان طالب را به قناعت رساند که در آن روز دست نگه دارند و در میدان رقابت سراسری، به نامزدهای قومی و محیطیِ خود صدمه وارد نیاورند.
۴ـ حکومت نامزد معینِ خود را داشت و از همۀ ابزار و وسایل دست داشتۀ خویش به نفعِ آن کار گرفت؛ حتا آقای حامد کرزی برادرش را زیر فشار قرار داد تا به نفع زلمی رسول کنار رود. باور بر این بود که شمار بیشتری از نامزدهای ریاستجمهوری، یکی پی دیگر انصراف میدهند و در کنار زلمی رسول میایستند؛ مسألهیی که آقای رسول بار بار در رسانهها از آن سخن بهعمل آورد. آقای زلمی رسول و گروه همکارش، آشکارا خود را تیم مورد حمایتِ کرزی میخواندند و بیپرده میگفتند که بسیاری از نامزدها در روزهای معین به صف آنها میپیوندند و حکومت در روزهای انتخابات، صندوقها را به نفع آنها پُر میسازد؛ کاری که در انتخاباتهای پسین موفقانه آن را انجام داده است. اما اکنون روشن گردید که تیم مورد حمایت حکومت، رای مناسب بهدست نیاورده و آن همه انتظارات، نادرست ثابت شده است. چرا چنین شد؟
نویسنده بدین باور است که سیاستهای آقای کرزی، هم مردم افغانستان را به ستوه آورده است و هم جامعۀ جهانی را؛ بنابرین مردم افغانستان با رای ندادن به زلمی رسول، در واقع به حامد کرزی پاسـخِ رد دادند.
در سطح بیرونی، نزدیکی زلمی رسول به حامد کرزی، ایالات متحدۀ امریکا را واداشت تا از نیرومند شدن و سرانجام موفقیتِ آن تیم پیشگیری کند. این امریکا بود که نامزدهای ریاستجمهوری را واداشت که به نفع زلمی رسول نگذرند و در یک کلام اینکه آنچه را که زلمی رسول به عنوان برگ برندۀ خود میدانست و از وابستهگی تیم خود به کرزی در هرجا سخن میگفت، به زهر بدل شد. به سخن دیگر، تجربه ثابت کرد که در مناسبات انسانی، وضعیت چنان سیال و متحول است که نمیشود بر ساختۀ دست خویش باور کرد و آنچه را که به بالا بردهای، روزی به زیر کشی!
۵ـ انتخابات سال ۱۳۹۳، صحنۀ رقابت میان نخبههای قوم پشتون بود؛ زیرا سران سایر اقوام در تلاشِ آن بودند که به پست معاونیتِ یکی از نامزدها برگزیده شوند. در این میان، دکتر عبدالله با نسب پشتونی و فرهنگ فارسیزبانی، از رهگذر قومی یک نامزد میانه شمرده میشد و این امر به مقبولیتِ او افزود و آرای بیشتری را از اقوام مختلفِ افغانستان نصیب شد.
۶ـ صفبندیهایی که در این انتخابات شکل گرفت نیز غیرمنتظره بود. تنها استاد سیاف دو معاونِ همفکر و همشکلِ خود را داشت؛ آقایان داکتر عبدالله و اشرفغنی با کسانی کنار آمدند و دست اتحاد و همبستهگی دادند که تا قبل از آن، صورتبندی چنین تیمهایی بعید به نظر میآمد. این صفبندیهای نشان میدهد که سیاست تنها عرصۀ منافع است نه پیشینۀ زندهگی، تحصیل، قومیت، زبان، مذهب و ایدیولوژی. هیچ کدام از اینها نمیتوانند مانع شکلگیری اتحادها و ایتلافهای سیاسی شوند. از آن فراتر، وقتی دیده شد که نامزدی به منظور جلب اعتماد مردم، با دکتر نجیبالله تصویر مشترک به نشر رساند و در محافل انتخاباتیِ او تصاویری از ببرک کارمل بلند گردید، دانسته شد که منافع از چه دامنۀ گسترهیی برخوردار است.
۷ـ مناظرههایی که میان نامزدان ریاستجمهوری صورت پذیرفت، نسبت به انتخابات قبلی طبقهبندیشده و تخصصیتر بود و یک گام به جلو را نشان میداد. همگام با آن، مردم در ولایات مختلفِ کشور با راهاندازی اجتماعات گسترده و بیسابقه، علاقهمندی خود را به امر انتخابات تبارز دادند و تفاوتِ خود را نسبت به سالهای پیش ابراز کردند.
۸ـ استاد سیاف، حضرت مجددی و پیر گیلانی سه رهبر جهادی در این انتخابات درخششِ خوبی نداشتند. این رویداد میتواند به نسل اولِ جهاد افغانستان آسیب وارد آورَد و سرانجام جای این موسپیدان را به اشخاصِ ردهدوم بدهد. پیش از هر چیز دیگر، این رویداد حکایت از آن دارد که ریاستِ یک گروه جهادی در وضعیتی خاص، چیزی است و کسب آرای مردم در یک انتخابات سراسری، چیزی دیگر. افزودن بر آن، هر عصری شعاری دارد و هر نسلی نیازی.
چند دهه از جهاد سپری گردیده است، نسل تازه روی صحنه آمده و علایق و نیازمندیهای مردم دگرگون گردیده؛ بنابرین رفتن با حرف و حدیثهای پیشین به سراغ مردم، احترامِ مردم را به همراه دارد ولی رای مردم را نه!
در میان نامزدانِ ریاستجمهوری کسانی هم هستند که سالیانی را در جهاد، هجرت و زندان سپری کردهاند؛ اشخاصی که صحنههای داغِ نبرد را تجربه کرده و چندین ترکش در بدن دارند. اما چه میشود کرد که آدمی بیشتر به آینده مینگرد و گذشتِ ایام به بار غفلتش میافزاید و گذشتهها را اندکاندک به فراموشی میسپارد.
۹ـ داکتر عبدالله بر اساس نتایج اعلامشده، از همۀ نامزدان جلوتر است. به باور من، دلایل پیشتازیِ آقای عبدالله در این انتخابات به این شرح است: ۱) او پنج سال کار پیوسته در این راستا انجام داد؛ ۲) دو معاون نسبتاً نیرومند برگزید؛ ۳) حامد کرزی بسیاری کسان بهویژه سرانِ تاجیک را رنجانیده و بیشتر آنها در اطراف عبدالله جمع آمدهاند؛ ۴) با تشکیلات غیرمتمرکز، کارزارهای انتخاباتی خویش را به پیش برد و این ساختار تشکیلاتی، اشخاص زیادی را دلگرم کرد؛ ۵) بهجای تأکید روی جذب نخبهها و به زبان دیگر «بانکهای رای»، به اشخاص رده دوم و صفوف، عطف توجه کرد؛ ۶) برخلاف نوبت پیش، بهجای مباحث تخنیکی، شعارهای کلی سر داد و بدین شیوه به شکار قلبِ تودهها رفت؛ ۷) سیاستهای طالبپرورانۀ کرزی نیز به سود عبدالله انجامید.
۱۰ـ دلایل و قراینی وجود دارند که انتخابات به دور دو نمیرود ولو که نامزدی آرای بیشتر از ۵۰ درصد را کسب نکرده باشد. در همهجا دلایل امنیتی، اقتصادی و سیاسیِ متعدد برای تفاهم و هماهنگی میان نامزدان شنیده میشود. در حال حاضر، سخن از یک حکومتِ مشترک به سه تعبیر متفاوت است: حکومت فراگیر؛ حکومت وحدت ملی و حکومت ایتلافی. هر یک از تعبیرهای یاد شده، مشخصاتِ خود را دارد و از یک تحلیلِ مستقل سیراب میگردد.
Comments are closed.