- ۲۵ سنبله ۱۳۹۱
این نکته اخیراً برای ما روشن شده است که خانوادۀ هدایت ریشۀ ایلخانی و آسیای میانهیی دارد. ولی لازم است در مورد ریشۀ «بوگامداسی» و ترکیب واژهگانیِ آن به نکتههای زیر که از منبعها، لغتنامهها و دائرهالمعارفهای مختلف جمعآوری کردهایم ـ از سه زبان فارسی، ترکی و انگلیسی ـ توجه دقیق داشته باشیم.
بیگ در ترکی بهمعنای آقا، ارباب، امیر قبیله و فرمانده سپاه، نجیبزاده و اصیل بوده است و بهطور کلی لقب اشراف خارج از خاندانهای سلطنتی است. «پک» و «بک» چینی بهمعنای خدا و پادشاه است که در «بغپور» بهمعنای خاقان چین و تغییریافتۀ آن بهصورت فغفور دیده میشود. تا چه حد این کلمه با «بغی» عربی بهمعنای ظلم و تعدی مربوط است، روشن نیست. آنچه روشن است «باگا»ی عصر ساسانی بهمعنای خدا است که با مفهوم آن در چینی مناسبت دارد. «پی» (Pi) در میان شمنیستهای آلتایی در خطاب به شمن بهمعنای «بزرگ» و در مناجاتها و وردهای و ذکرهای شمنی بهکار برده میشده است. میدانیم که «بک»، «بی»، «بیک» و «بیگ» در طول قرنها از چین تا اروپای شرقی لقبهای دیوانیان و قومهای مختلف قرار گرفته است.
«بیگم» هم بهمعنای «بیگ من» و هم در معنای مؤنث بیگ، همسطح جنسی بیگ از دیدگاه اجتماعی و خانوادهگی است. «بیگم» لقب مادر در زبان ترکی است. در هند، که به شکلهای مختلف در میان خاندانهای ترک بهکار گرفته شده، بهمعنای ملکه و شاهزادهخانمِ مسلمان است. اگر با قرینههای مربوط به معناهای «بیگ ، به «بیگم» نگاه کنیم، حتماً شمنهای زن، بیگم خطاب میشدهاند.
«داس» از ریشۀ «داسا» در سانسکریت بهمعنای شیطان، دشمن، کافر و خدمتکار است و نسبت دارد با «داه» فارسی که به معنای کنیزک، خدمتکار و دایه است. «داس» بهمعنای برده و خدمتکار هندو هم هست. مؤنث آن «داسی» است که بهمعنای زن برده و کنیزک هندو است و معمولاً در مورد زنهایی از موقعیتهای پایین اجتماعی بهکار گرفته میشود.
ریشههای اصلی این کلمهها برای درک ماهیت بوگامداسی اهمیت دارد. گاهی دیگران نیز به یکی ـ دو ریشه از این ریشهها توجه کردهاند. بهعنوان مثال منتقد آمریکایی گفته است امکان دارد هدایت در مورد بوگام به Begum فرانسه نظر داشته باشد و نه به Beggoom و Begaum انگلیسی که در لغت آکسفورد آمده است. ولی بهراستی کسی که اینهمه وسواس در کار خود نشان داده است، ممکن است در انتخاب اسم یکی از شخصیتهای رمانش به فرهنگ لغت فرانسه مراجعه کرده باشد، آنهم نویسندهیی مثل هدایت که ریشۀ خانوادهگیاش شاید به همین بیگها و بیگمها میرسیده است.
از نظر فنی تردید نداشته باشیم که هدایت میدانسته است چه میکند. نوع انتخاب اسمها و ابلاغ آنها به خواننده، از تصور تیوریک او از ادبیات سرچشمه میگیرد. بوگامداسی از دو کلمۀ بوگام و داسی ترکیب شده است، ولی هر دو کلمه را باید هرمافرودیتی خواند. بوگام شکل لهجهیی بیگم است و بیگم، در واقع بهمعنای زنمرد است. یعنی کلمۀ دوجنسی است. داسی نیز که مؤنث داس است، مثل بوگام دوجنسی است. ریشۀ بیگم اورالی – آلتایی و ریشۀ داسی هندواروپایی – یعنی سانسکریت، فارسی و هندو است. در ترکیب دو ریشۀ زبانی نیز، آن حالت هرمافرودیتی صورت گرفته است. یعنی هدایت از ترکیب دو کلمۀ هرمافرودیتی نام مادر را میسازد. در واقع واژه بوگامداسی حافظۀ پیشتولد مادری بهنام بوگامداسی است. فقط از طریق معکوسسازی معکوسسازی هدایت میتوانیم بفهمیم که در ذهن هدایت نسبت به موقعیت جنسیتهای مختلف چه میگذشته است. هدایت، بیگ را بهطرف بیگم یا بوگام حرکت داده، کنار آن داس را بهسوی داسی حرکت داده و از ترکیب دو واژه هرمافرودیت که در واقع دوگانههای جنسی را مخفی کرده است، یک موجود بهنام بوگامداسی ساخته است. در واقع او مرد معکوس را زن نامیده است و با معکوسسازی آن میرسیم به مغز خود آن بیگ. ما معکوسسازی او را معکوس میکنیم. او نشان نمیدهد آن حافظه پیشتولد این کلمه چه بوده است. در واقع هدایت در بعدهای مختلف تحتتأثیر اتو رنک قرار گرفته است. بهدلیل اینکه اتو رنک واضع قضیۀ حافظۀ پیشتولد است. از وجود هر کسی که متولد میشود، بهدلیل درد و رنج خود زاییده شدن، حافظۀ پیشتولد حذف شده است. از وجود بوگامداسی که رقاصۀ هندی است، حافظۀ تشکل و ترکیب و تکوین واژهیی آن فراموش شده است.
کهزدن این واژه، هدایت همان کار را کرده است که متافیزیک نیچهیی در مورد روند حرکت انسان کرده است. میمون مرحلۀ فیزیکی حیوانی موجودی بوده که بعد انسان شده است. در قاموس نیچهیی- هایدگری، متافیزیک یعنی عبور از فیزیک قبلی بهسوی فیزیک بعدی که در واقع متافیزیک آن فیزیک قبلی خواهد بود. همانگونه که انسان امروز آخرین انسان است و پروسۀ تکوین او بهسوی آن موجود آینده، او را بهفراموشی خواهد سپرد و آن موجود آینده – ابرانسان – در واقع در ارتباط با انسانی که امروز وجود دارد، دچار فراموشی خواهد شد. بوگامداسی متافیزیک در متافیزیک بیگ و داس است. بیگ رفته به طرف بیگم؛ داس رفته به طرف داسی؛ بیگ و داسی با هم ترکیب شدهاند. نتیجۀ پیدایش موجودی است در حال تبرا جستن از روند شکلگیری خود. زیرا او فقط مادر است؛ فقط رقاصۀ هندی است در معبد لینگم. فقط از طریق معکوسسازی ِ آن معکوسسازی میتوانیم آن اصل اولیه را پیدا کنیم و این پروسهیی است که هایدگر در کتاب متافیزیک، هستی و زمان و چه چیز اندیشیدن نامیده میشود؟ در پیش گرفته است. هدایت با بهکار بردن کلمه به اینصورت، درک مفهوم آن را عقب انداخته است. بهتعبیری که ما هم در فرمالیسم روس و بررسی رمان آن را میبینیم: لذت هنری در رمان را کش دادن، عقبانداختن را اصل آگاهی یافتن از ماهیت اثر قرار میدهد. ولی یک نکته را در کار هدایت نمیتوان نادیده گرفت. نشانهیی بهنام بوگامداسی چند نشانه را در خود مخفی کرده است. هدایت که اینهمه در مورد اسمها و لقبها دقت کرده است، پیرمرد خنزرپنزری و لکاته و اثیری و غیره نمیتوانسته است بوگامداسی را بهتصادف انتخاب کرده باشد، بهویژه از این نظر که بوگامداسی تنها اسم خاص کتاب است. هدایت مینویسد:
«آیا روزی به اسرار این اتفاقهای ماورای طبیعی، این انعکاس سایۀ روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند، کسی پی خواهد برد؟»
ماورای طبیعی همان متافیزیک است. حالا ما از طریق معکوسسازی چندباره به اصل برمیگردیم. بوگامداسی در خدمت معبد لینگم است. لینگم بهمعنی احلیل یا آلت رجولیت است. داسی= دایه در خدمت راوی مرد است. راوی را او بزرگ کرده است. بوگامداسی در خدمت معبد آلت مذکر است. داسی و بوگام در خدمت بیگ هستند. هدایت در یک اسم خود را مخفی کرده است. کنیۀ خود را مخفی کرده است. از طریق مکانیسم راوی بوف کور، ما از رمان میآییم بیرون و به آثار و زندهگی هدایت، بهویژه زندهگی او نگاه میکنیم و بعد دوباره برمیگردیم آن تو، غرق میشویم در آن کمال تا ببینیم چه چیز در آن پیدا میکنیم. پدر و عمو [کاکا] از هر لحاظ شبیه هماند؛ یکی عاشق شود، دیگری هم عاشق خواهد شد. پدر عاشق رقاصۀ معبد لینگم شده و زن را بهعلت آبستنشدن بیرون کردهاند. حقیقت این است که میتوان گفت دقیق روشن نیست کودک از پدر است یا عمو. با وجود این، بوگامداسی یعنی هرمافرودیت پیشنهاد میکند پدر و عمو بروند توی [درون] اتاقی که مار ناگ در آن قرار دارد. هر کدام زنده بیرون آمد، بوگامداسی از آن او خواهد شد. یکی میمیرد، دیگری بیرون میآید و آنقدر مسخ شده است که معلوم نیست پدر یا عمو است. بوگامداسی به او تعلق پیدا میکند. در پشتسر این قضیه، ما زندهگی تیرزیاس؛ موبد معبد آپولو را میبینیم. این موبد زندهگی هرمافرودیتی دارد. یکبار در بیابان که میرفته، دو مار را دیده با هم عشقبازی میکردند، عصایش را چنان محکم بر سر مار زده که آنها جدا شدهاند، ولی او خود از شدت ضربت عصا زن شده است.
اولاً یک مار نیست، بلکه دو تا مار است. ناگ در هندی بهمعنای مار است. پس مار ناگ میشود دو تا مار. هدایت به فرزانه میگوید من از صنعت ترانسپوزیسیون استفاده کردهام. ترانس بهمعنای فرا، ترا و آنور است. پوزه بهمعنای قرار دادن است. ترانسپوزیسیون بهمعنای «فرا قرار دادن» است. کلمۀ مار فارسی با کلمۀ ناگ هندی با هم عشقبازی میکنند، بههم چسبیدهاند: دو کلمۀ برادر. دوقلو [دوگانه]، زاییده از یک شکم و عاشق یک زن. راوی جوان و پیرمرد خنزرپنزری یک موجود – دو مرد – عاشق یک زن: مار ناگ یک کلمه در شکم یک معنا، تولد دو کلمه از شکم یک معنا. شکم، شکم آن اتاق که هرمافرودیت تعیین کرده است باید بروند آن تو [داخلِ آن]، یعنی توی شکم بوگامداسی برای آنکه فقط یکی بماند. و یکی میماند. مار ناگ یکی از آنها را حذف میکند و یکی را بیرون پرت میکند و آنکه بیرون میآید، معلوم نیست اولی است یا دومی. هدایت اینها را معکوس کرده است. ما فقط از طریق معکوسسازی آن معکوسها میفهمیم راوی چه قصدی داشته است. رفتن توی شکم مادر، برای یافتن آن حافظۀ پیشتولد. هدایت فقط از کتابی که فرزانه به آن اشاره میکند، یعنی همزاد اثر اتو رنک متأثر نشده است؛ از دو کتاب دیگر او که یکی اسطورۀ تولد قهرمان است و دیگری مربوط به درد زاییده شدن و حافظۀ پیشتولد نیز متأثر شده است. جاذبۀ مار جاذبۀ بهشتی است و زنانه و بند نافی است که ما را به درون شکم مربوط میکند، شکم مادر. وقتی در شکم مادر ایم، آرامش داریم. بعد تولد پیش میآید که دردناک است، هم برای کسی که متولد میکند و هم برای کسی که متولد میشود. درد چنان زیاد است که تقریباً همهچیز آن پیشتولد فراموشمان میشود، ولی حس بازگشت به آن مرکز حیات با ما باقی میماند. بازگشت به شکم مادر، وسوسۀ سراسر عمر نیچه هم بوده است. اگر به شکم مادر برگردیم، باید با شکنجه برگردیم؛ باید در هنر برگردیم؛ باید برای آن جانشین درست کنیم؛ اتاق مار ناگ آن گودال است و در آن مرگ هست. هدایت دو برادر را میاندازد آن تو. هابیل و قابیل را میکند آن تو. مار یکی را تحویل میدهد، آن یکی را از بین میبرد. رمان امکان سهو را باقی میگذارد. و با این امکان سهو، امکانهای سهو دیگری را هم باقی میگذارد. شاید لکاته آبستن است. از کی؟ معلوم نیست. حتا معلوم نیست آبستن است. بوگامداسی قبل از بازگشت عمو آبستن بوده. شاید بعد پدر را یا عمو را مار ناگ میکشد. چون بوگامداسی این آزمایش مار ناگ را پیشنهاد کرده، پس مار که نماد شیطان است، نماد بوگامداسی هم میشود. میمانند سه نفر، یک مرد که معلوم نیست پدر راوی است یا عمویش؛ راوی در شکم بوگامداسی؛ و بوگامداسی. ولی در سراسر رمان عمو است که به دیدن راوی میآید، پس راوی در واقع حرامزاده است.
رمان روایت حرامزادهگی است بر اساس همان مکانیسمی که خود هدایت ان را فرا قرار دادن خوانده است. ولی مار اهمیت دارد. تیرزیاس پیشگوی آینده است. موبد معبد دلفی است ک معبد آپولو است. ولی آپولو کیست؟ اول این را بگوییم که به دلیل عوض شدن هویت دختر اثیری، عمه، لکاته، بوگامداسی و دایه با یکدیگر، ما حق داریم مشخصههای یکی از آنها را به همه و همۀ آنها را به یکی نسبت دهیم. لکاته، روسپی است. بوگامداسی هم روسپی است. از اینجا میرویم بر سر آپولو.
آپولو بهمعنای دلال مرگ و قاتل زن است. در معبدهای آپولو، چه بسیار زنهای زیبا که مردهاند. معبد او دلفی است. دلفنی (Delphene) بهمعنای رحم زن است. بر سر در معبد آپولو نوشته شده زن را تحت سلطه نگه دار! راوی بوف کور بهصورت خاصی آنها را زیر سیطره نگه میدارد. هر دوی آنها را قطعهقطعه میکند. کافی است قطعهها را بگیریم و برگردیم. پیدا کنید جاهای مخفی را. وقتی که آرامش پیدا نمیکنیم، وقتی که نمیتوانیم برگردیم به آن آرامشگاه، گزلیک را بهدست میگیریم و قطعهقطعه میکنیم. ریشۀ آپولو از آپولونیی (Appollunai) بهمعنای ویران کردن است.
Comments are closed.