گزارشگر:حلیمه حسینی/ 17 ثور 1393 - ۱۶ ثور ۱۳۹۳
پس از گذشت چند روز از فاجعۀ انسانییی که در بدخشان رخ داد، میبینیم که هنوز مردم در یک سردرگمیِ مفرط نسبت به ابتداییترین اطلاعات ـ مثل آمار دقیقِ کشتهها و زخمیشدهگان ـ قرار دارند. بدون شک، رانش زمین و حوادثی طبیعی از قبیل زلزله و سیلاب همیشه و در همهجا در کمینِ بشر اند، اما تفاوت عصر حاضر با گذشتهها در این است که امروزه با یک برنامهریزی و مدیریت درستِ زمانی و ظرفیتی، میتوان از بسیاری حوادث جلوگیری کرد. اما در بدخشان چرا این مصیبت دامنگیرِ مردم شد و چرا تا کنون دولت با تمام نیرو و امکانات، حتا از شمارشِ کشتهها و زخمیهای رویداد عاجز مانده و در نهایت تنها کاری که توانسته انجام دهد، توقف عملیاتِ جستوجو برای یافتنِ زندهماندهگان و یا بیرون کشیدنِ اجساد قربانیان بوده است؟
اعلام بسیار زودهنگامِ توقف عملیات جستوجو و بیخیالی نسبت به آنچه که در ارگو اتفاق افتاد، نهتنها بیمسوولیتی، بلکه سنگدلیِ کسانی را نشان میدهد که نمیتوانند درک کنند که حتا پیدا شدنِ اجساد قربانیانِ این رویداد میتواند تسکیندهنده و تخفیفدهندۀ غمها و آلامی باشد که این روزها بر فضای مصیبتزدۀ این روستا سایه افکنده است.
اعلام عزای عمومی چه سودی دارد وقتی هیچ تلاشی برای تسکینِ دردهای بازماندهگان و پیشگیری از تکرار حادثه صورت نمیگیرد. چنانکه با توجه به تاریخچۀ حوادثِ تکاندهندۀ از این دست که در گذشتهها نیز در ساحات شمالیِ کشور هر از گاهی رخ داده، میبایست مسوولین با ایجاد کمیتههای علمی و کارشناسان مجربِ داخلی و خارجی و کمک گرفتن از نهادهای بینالمللی، در جهتِ آسیبشناسی جغرافیایی و طبیعیِ چنین مناطقی کار میکردند و با هشدار بهموقع، از وقوعِ این حادثۀ دلخراش و تکاندهنده جلوگیری بهعمل میآوردند.
به هر حال، امروز که حادثه رخ داده است و مردم زیادی از ما دردمند شدهاند و در عزای عزیزانِ خود نشستهاند، نهادهای مدنی و مسوولان دولتی چه میتوانند انجام دهند تا تمام ملت این درد را احساس کرده و در یک بسیج همهگانی و منسجم، به کمک آسیبدیدهگان بشتابند؟
یکی از آسیبها و دردهای اساسییی که مردمِ ما را تهدید میکند و مانع از بهوجود آمدنِ ملت به معنای واقعی آن میشود، همین تکهتکه شدنِ جغرافیایی و محدود کردنِ خوشیها و غمهایمان در چهارچوبهای نژادی و زبانی و قومی است.
امروز پس از گذشت چند روز از این حادثۀ تکاندهنده، کمتر شاهد بسیجِ نهادها و رسانهها در جهت ابراز همدردی و غمشریکی با بازماندهگانِ این حادثه هستیم. تاریخ این کشور گواه است که اگر در شمال کشور مردم قتل عام شدهاند، جنوب نسبت به آن بیتفاوت بوده و اگر در جنوب مصیبتی رخ داده، شمال دردِ آن را حس نکرده است و اگر در مناطق مرکزی، مردم در تنگنا و دشواری قرار گرفتهاند، شمال و جنوب خم به ابرو نیاوردهاند. جای افسوس است که اینبار هم بدخشان صفحۀ تلخ و تاریکی شد بر اندام تاریخِ این سرزمین پُر از رنج و درد. ای کاش بزرگان ما، نخبهگان سیاسی و تاجران و فرهنگیان و اصحاب رسانههای ما، همه با یک حرکت موجآفرین، برای کمک به بازماندهگان حوادثی اینچنین غمبار میشتافتند، و نه تنها آرامش رفتهگان، که اسایش بازماندهگان را هم تأمین میکردند.
امروز دهها تن از هممیهنانِ ما بیرون از خانههایشان بدون سرپناه در برزخِ مرگ و زندهگی بهسر میبرند، اما هیچ دستی از آستینِ حکومت بیرون نمیآید تا به کمک این آسیبدیدهگان بشتابد. ساختن یک گور دستهجمعی برای کشتهشدهگان، چهگونه میتواند آرامشبخش باشد در حالی که هنوز احتمال میرود که در این گور دستهجمعی، میان آوارها، کسی باشد که هنوز نفس میکشد و در انتظارِ نجات است؟… حتا اگر احتمال زنده ماندن کسی هم صفر باشد، شایسته است که اجساد قربانیان بیرون آورده شوند و در جای مناسبی دفن گردند. آیا دولت افغانستان از یکچنین کاری عاجز مانده است، یا مردمی که در آن دیار گرفتار مصیبت شدهاند، ارزشِ اینهمه زحمت را ندارند؟
همۀ کسانی که بهنوعی دستاندرکار رساندنِ کمکها به مصیبتزدهگان هستند، دستکم اینبار باید صادقانه وارد میدان شوند و همۀ کمکها را بدون کوچکترین دخل و تصرف، به صاحبان اصلی و مستحقان واقعیِ آن برسانند. دلیلِ این نگرانی آن است که در طول سالهای گذشته، بیشمار کمکهای خارجی به نام مفلوکترین و بدبختترین اقشارِ این جامعه به افغانستان سرازیر شد ولی هرگز به دست آنها نرسید و در میانۀ راه به جیب کسانی سرازیر شد که از مکیدنِ خونِ مردم ابایی نداشتند و به بهانۀ مشکلات این ملت، برای خود قصرها ساختند. باید یک نظارتِ دقیق بر کارکرد دولت و همۀ ارگانهایی که خواهانِ دخیل شدن در مهار و یا کنترل بحرانهایی از این دست هستند، صورت بگیرد تا حق به حقدار برسد و به عزا نشستن گروهی، مایۀ تجارتِ گروهی دیگر نشود.
بدخشان فرصت خوبی است تا مردم افغانستان نشان دهند که ما دیگر به یک ملت بدل شدهایم و اگر عضوی از این پیکره به درد آید، دیگر اعضا و جوارح و انداموارهها آرام نمانده و درد آن را تا استخوان احساس خواهند کرد. هستند شهروندان دردآشنا و دردمندی که این روزها کارهای بزرگی کردهاند؛ چنانکه شنیدیم جوانی هزاره برای کمک به بازماندهگان بدخشان، هزینۀ عروسی خود را به این مردم هدیه کرده است و شنیدیم که اینبار هموطنانِ جنوبیمان غمشریکِ وطندارانِ شمالی خود شده و به سوی کمک به آسیبدیدهگانِ بدخشانی شتافتهاند.
بدخشان فرصت خوبی است برای مردمِ ما که از مرحلۀ شعار گذر کنـند و در میدانِ عمل ثابت سازند که ما یک ملت هستیم و مصیبتِ هر کدام از اعضای این ملت، مصیبتِ همۀ ماست و ما حاضر هستیم تمام شادیها و غمهای خود را با یکدیگر تقسیم کنیـم. اما با توجه به آنچه از حکومت و دولتِ ما در پیوند به این حادثه جریان دارد، به آنها توصیه میشود که بهجای اعلام گور دستهجمعی در ارگو، یک گور دستهجمعی برای وجدانهای خفتۀ خود بسازند که به نام خدمت به ملت، بر گردۀ مردم سوار اند و در مراسم عزای آنها، لبخند زده عکس یادگاری میگیرند!
Comments are closed.