انقلابِ بنفشِ ۲۴ جوزا

گزارشگر:عبدالقیوم ملک‌زاد/ 25 جوزا 1393 - ۲۴ جوزا ۱۳۹۳

بیست‌وچهارمِ جوزای سال روان، مصادف بود با برگزاری دور دومِ انتخابات ریاست‌جمهوری افغانستان؛ روزی که رنگ بنفش، انقلاب به‌راه انداخت و با آن برگِ دیگری از تاریخ رقم خورد!… روزی که در آن اقتدار یک ملتِ بزرگ اما درددیده، تبلور یافت؛ روزی که مردم پیش‌تر از سپیده‌دمِ سحر به‌پا خاستند و با تمام شور و شوق، به پای صندوق‌های رای‌ شتافتند تا با آفریدن حماسه‌یی بزرگ، مردم دنیا را به تعجب وا دارند! mnandegar-3
دیروز، واقعاً روز تبارزِ حماسۀ سیاسی و اجتماعیِ عظیمی بود؛ روزی که ملیون‌ها نفر با حضور در صحنۀ گرم انتخابات، ناکامی خصمِ فتنه‌کار و آشوب‌گرِ تروریسم بین‌المللی را تسجیل کردند!… روزی که زمین و زمان به استقبال از مردم حماسه‌ساز و ظلمت‌ستیز ما، ترانه‌های شوق خواندند؛ روزی که از آغازین ساعات حلولش دیده می‌شد: چرخ در دامان صبح، از کواکب گل می‌فشاند و خورشید در ره جولان آن دم، با شوق تمام، آیینه می‌کاشت!
آری آن روز، روز طلوع صبح بهاری گل افشان بود!
راستی، چه مژده‌یی زیباتر از آمدن بهار در پی یک زمستان سرد و طولانی؟!
حال‌وهوای آن روز، نویدِ رستن از بند انواع فساد را می‌داد؛ و چه بشارتی شیرین‌تر از بشارت خورشید در پی یک شبِ سرد و تاریک؟!
و در آن روز، به‌وضوح دیده می‌شد که روز فروباریِ باران شادمانی از سپهر کشور است؛ و چه پیامی بهتر و دل‌نشین‌تر از پیام زلال آب برای لبانی تشنه؟!
۲۴ جوزا، روزی بود که در کتاب خاطرات این مرز و بوم، به عنوان یک روز «تاریخ‌ساز» به ثبت رسید؛ روزی که مردم سربلند این سرزمین، توفیق یافت تا صلابت و ابهت و اقتدارش را به رخِ جهانیان بکشد!
۲۴ جوزا، پایانِ روزهای دشوار تلقی می‌شود و آغاز امیدهای بسیار؛ روز برچیده شدنِ طومار دل‌شکسته‌گی‌ها و نارسایی‌هایی که در آن هر آن، توفان نومیدی تلاطم می‌نماید!
۲۴ جوزا روزی بود که مردم سلحشورِ این دیار، خطاب به خصمِ سیه‌کار فریاد زد:
«ما را ز تیغ مرگ مترسان که از ازل
بر موج بسته‌ایم کلاه حباب را».
صبحگاه آن روز به‌یاد ماندنی، آتش سرکش انتظار را به سینه‌ها فرو می‌نشاند و ملتی صبور اما منتظر برای آمدن چنین روز سرنوشت‌ساز را فرا می‌خواند تا بیدل آسا بخروشد:
«خاکستر است شعله‌ام امروز و خوش‌دلم
یعنی رسانده‌ام به صبوری شتاب را».
بیست‌وچهارم جوزا، روز بسیج بزرگِ ملی ما بود؛ روزی که سرافرازان با ورود در میدان نبردِ فیصله‌کن، به جهانیان ابلاغ کردند که قدرت اکنون به دست ایشان است و ارباب زر و زور، هرچه با قدرت هم باشد، بازهم چشم عنایت به آنان خواهد دوخت و یک‌قلم محتاج تصمیم و ارادۀ آنان خواهد گشت!
آن‌روز این مردم بودند که به خود حق می‌دادند بگویند: ما برای این بسیج و این قیام بزرگ و ملی و پیشتاز بودن در عرصۀ این کارزار، به سلاح‌های پیشرفته نیازمند نیستیم؛ سلاح ما رنگ انگشتانِ ماست، رنگ بنفش سبابۀ ما؛ رنگی که نیرومندتر و اثرآفرین‌تر از هر سلاحِ دیگر است!
ما به میدان می‌آییم و با شعاری که قلب هراسان دشمن را به لرزه اندازد، خواهیم گفت:
«هر توطیه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز».
و می‌گفتند:
این رنگ سبابۀ ماست که قدرت می‌آفریند. رنگ سبابۀ ما خونی است جاری در شاهرگ «ثبات، اقتدار ملی و تمامیت ارضی کشور و برای آرامش همیشه‌گی مردم، روحی‌ست که به کالبد استقلال و عزت و شرف و آبرو دمیده می‌شود!
برای وضاحت بیشتر نیرومندی این رنگ، چه جمله‌یی بهتر از این می‌توان گفتن: «امروز، کسی را سلاحی کوبنده‌تر از نیرویی که داریم، فرا اختیار نیست».
آیا کسی می‌تواند عظمت انقلابِ آن روز را که با رنگ بنفش خود فیصله صادر می‌کند، دست‌کم گیرد؟
رنگِ روی انگشت شهادت، که معنای گواه بودن و گواهی دادن عظمت را افاده می‌کند، مظهر قوت مردمِ سلحشور ما بود. و همۀ آن بسیج‌شده‌گان با کمال سرافرازی و غرور برای همدیگر شهادت می‌دادند که خوشحال‌اند امروز توانسته‌اند ارادۀ بزرگ خویش را تمثیل کنند. و «این رنگ گویای آن بود که ارادۀ مردم برای تعیین سرنوشت، به دست خود ایشان متجلی می‌شود نه به دست دیگران!
آری، رنگ بنفش انگشت شهادت، نشانۀ نیرومندی و اقتدار ملت است؛ نشان پیروزی در برابر اعدای ویران‌گر، زهرگستر و دسیسه‌ساز. و لون بنفش هر انگشت، ابزاری است اثربخش‌تر از هر مرمی‌‌یی که عدو را فرا اختیار است!
دیروز، روز بسیج عمومی بود؛ روزی بود که مردم کشور با راه‌اندازی انقلاب بنفش، مردم دنیا را به حیرت وا داشت!
بلی، آن‌روز روز حماسه بود، نه حماسه‌یی از جنس شعار؛ بل حماسه‌یی قابل لمس و عینی که جهانی را مبهوت ابهتِ خویش کرد؛ مبهوت شکوه کم‌نظیر و شورآفرین مردم کشور!
روز بیست‌وچهارم جوزای سیزده نودوسه، روزی بود که مردمِ ما از جهانیان طلبیدند تا شکوه بهارشان را و بزرگی حرکت پُرشورشان را به نظاره بنشینند، و از بدخواهان خواستند تا وحدت ملی‌شان و حماسه‌آفرینی‌شان را برای همیش به خاطر بسپارند و بنگرند که ایشان با چه شور و شوق به پای صندوق‌های رأی آمده‌اند و فراموش نکنند که آن ملت، ملتی هست سرفراز، با عزت و با عظمت و آزادی‌خواه و دارای غروری که نمی‌گذارد سرنوشتش، جز به دستِ خودش رقم بخورد!
از آن روز طنین این شعار کوبنده تا دیرباز در فضا پیچیده که می‌گفتند: دشمن نیک بداند که تهدیدهایش همان اسلحۀ زنگ‌زده‌یی‌ست که بیش از این کارآیی ندارد!
و بسیج‌شده‌های هدف‌مند می‌افزودند: ما را هدفی بزرگ به میدان کشانده و شور عظیمی ما را هم‌عنان ساخته و این شور بیشتر از آن‌رو به چهره‌های ما نمودار شده که عمری‌ست با دریغ و درد تمام می‌نگریم؛ فرهنگ سیاسی ما، فرهنگ اقتصادی ما، فرهنگ اجتماعیِ ما و تمامِ نیازهای مبرم و جدی ما ـ چون امنیت، چون صداقت، چون همزیستی مسالمت‌آمیز، چون سربلندی و… ـ سخت خدشه‌دار شده است!… از آن سبب است که امروز زنان کشور هم‌ردیف مردان، همراه با شوق و شعف و هیجانِ بزرگ به صحنه آمده‌اند تا حماسه آفرینند و جهانیان را وادار به فرود آوردنِ سر تسلیم در برابرِ خود سازند!
آمده‌اند تا آغازی نو برای یک فصل جدید را مژده دهند، فصلی به مراتب بهتر از امروز و دیروز را!
آمده‌اند تا ثابت سازند که در این مقطع حساس نمی‌خواهند در برابر قضایای جاری در کشور بی‌تفاوت باشند و نمی‌توانند در قبال سرنوشت امروز و فردای‌شان حساس نباشند!
آمده‌اند تا با بلندکردن انگشت‌های رنگ‌خوردۀشان اعلام بدارند: امروز روز گزینش چهره‌یی کارا، دل‌سوز، صالح، فسادستیز، و چهره‌یی برخاسته از میانِ خودشان و همیشه‌زیسته در کنارشان است! … آن‌ها کسی را می‌خواهند که در تمامی عرصه‌ها، در دشواری‌ها و تلخی‌ها، در آرامی‌ها و ناآرامی‌ها، در روزهای خوب و روزهای بد، همیشه در میان‌شان حاضر بوده و در دفاع از سنگر عقیده و دفاع از آزادی و عزت و آبروی مردمِ دردکشیدۀ این دیار، قرار داشته است!…
الیس الصبح بقریب؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.