احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:28 جوزا 1393 - ۲۷ جوزا ۱۳۹۳
هاوارد ال. کی
برگردان: نازنین اصـغری
زمانی که زیگموند فروید در دسمبر سال ۱۹۰۸ نامهیی از استانلی هال، روانشناس برجسته و ر ییس دانشگاه کلارک، دریافت کرد که از او خواسته بود چند سخنرانی معارفهیی در خصوص روانکاوی داشته باشد، شناخته شده بود اما خیلی مشهور نبود. این دکتر ۵۲ ساله یکی از چندین سخنرانانِ برجسته در مراسم بیستمین سالگرد موسسه ووستر (Worcester) ماساچوست بود. این یک فرصت هیجانانگیز برای فروید بود، اما او هم مانند اغلب اروپاییهای تحصیلکرده آنزمان بدگمان شده بود. او این دیدگاه را داشت که امریکا، شهر ابتذال و عفتفروشی است و به دیده تحقیر به آن مینگریست.
او بیشتر به این نکته میاندیشید که نظریه جنسیاش توسط یک ملت کوتهفکرِ بیفرهنگ مورد استقبال قرار نگیرد. با وجود چنین بدگمانیها، جاهطلبیها و غرورِ فروید در خصوص روانکاوی بر او غلبه کرد و پس از مکاتبات بسیار با استانلی هان، دعوت او را پذیرفت. بعدها برای کارل یونگ، نزدیکترین مریدش، اعتراف کرد که «این موضوع بیشتر از هر چیز دیگری که در این چند سال اخیر در زندهگیام اتفاق افتاده، مرا هیجانزده کرده است… و به چیز دیگری فکر نکردهام.»
برای فروید این دعوت شواهد ملموسی بود که شهرتش افزایش و روانتحلیلی به احترام دست مییابد. به آرامی، او سالهای طولانی را که خودش «انزوای پرزرق و برق» مینامید را پشت سر میگذاشت. در سال ۱۹۰۸ درست ۲۰ سال بعد از هجرت عصبشناسی به روانتحلیلی، انجمن روانتحلیلی وین را بهطور رسمی تأسیس کرد، شبهای چهارشنبه گروه گمنام، یهودیان و تمام پزشکان ناشناس به آپارتمان او در وین میآمدند تا سگرت بکشند و درباره عقایدشان بحث کنند. همچنین او مریدان جدیدی را به خود جلب کرد، شامل چندین خارجی که به احترام او ۴۰ روز جنبش کردند. افرادی مانند کارل آبرهام از برلین، شاندور فرنتزی از بوداپست، ارنست جونز از لندن و یونگ از زوریخ، برخی از افراد غیریهودیِ مؤثر در این گروه بودند. هرچند فروید چندین کتاب نوشته بود شامل «تعبیر رویا» (۱۸۹۹)، اما مخاطبان کم و خاصی داشت. سخنرانی استانلی هال در دانشگاه کلارک موجب شد که به یک مرکز امریکایی مهم در زمینه روانشناسی نوپا تبدیل شود، که میتوانست اولین معرفی عمومی روانکاوی باشد. ضمن اینکه روشنفکران برجستهیی چون پروفیسور ویلیام جیمز، فرانتس بوآس (Franz Boas) انسانشناس و جیمز پوتنام (James J. Putnam) عصبشناس (که بعدها اولین رییس انجمن روانکاوی امریکا شد) هم در آنجا حضور داشتند. عقاید فروید شاید میتوانست در نشستهای علمی متخصصان شنوایی دلسوز پیدا کند ولو اینکه امریکایی باشند. اما این هیجان فروید دلیل دیگری هم داشت. همانطور که برای یونگ توضیح داد، دعوت هال برای امریکا «شور و شوق جوانی» را در او دوباره بیدار کرد. طبق تعریف خواهرش آنا، این اشتیاق زمانی در فروید ایجاد شد که ۱۷ساله بود و در نمایشگاه بینالمللی سال ۱۸۷۳ که در وین تشکیل شده بود، با نامههایی از آبراهام لینکن و نطق گتیسبورگ (Gettysbury Address) [سخنرانی مشهور لینکلن] مواجه شد. او بعدها به خاطر میآورد که فروید جوان آنقدر شیفته شده بود که سخنرانی لینکن را حفظ کرده و آن را از حفظ برای خواهرش میخوانده است.
برای فروید جوان یهودی که در امپراتوری اتریشی ـ مجارستانی خواب آزادی و یک حرفه سیاسی را میدید، فراخوانیهای ایدهآلگرایانه لینکن در خصوص آزادی و برابری بسیار برانگیزاننده بود. بعد از بحران ۱۸۳۳ که مخالفت با یهودیان اتریشی افزایش یافت، حتا فروید به فکر مهاجرت افتاده بود. در سال ۱۸۸۲، او برای مارتا برنیز (Martha Bernays) که به تازهگی با او نامزد شده بود، نوشت: «من برای استقلال و دنبال کردن آرزوهایم بیتابم و گفت برای آن به انگلستان، ایالات متحده یا حتا استرالیا مهاجرت خواهد کرد.»
این نه تنها یک فرصت بود، بلکه او به دلیل تلاش و سعی عاقلانه، وقف سخاوتمندانه برای سعادت عمومی، سرسختی در احساسات عدالتخواهانه مردم، ترغیب شده بود که به دنیای انگلیسیزبان برود. در مقابل وین که اشرافسالاری و تعصب دینی بر آن حاکم بود، دنیای انگلیسیزبانان «خانهیی» را پیشنهاد میکرد که «در آن به ارزش انسانی احترام گذاشته میشود». در طول دوره کار آموزش در بیمارستان عمومی وین، کپی اعلامیه استقلال را بالای تختش آویزان کرده بود. حتا بعد از ازدواجش در سال ۱۸۸۶ و پایهگذاری شیوه خصوصی روانکاویاش هنوز هم انتظار میرفت که به ایالت متحده مهاجرت کند. چون یک دوره دوماهه کارآموزیاش در وین به یکسال میکشید. خواهرزنش مینا به شوخی میگفت «او در اتریش میماند تا وقتی که شهرتش به امریکا برسد و بیماران امریکایی بسیاری به سویش بشتابند و در آن صورت مشکل مهاجرت او حل خواهد شد.» وقتی فروید همراه با یونگ و فرنتزی در پایان اگست ۱۹۰۹ به نیویارک رسید، با فضایی مملو از برداشتهای شخصی و حرفهیی روبهرو شد. این دیدار هم موفقیت جنبش روانکاوی و هم تکمیل رویاهای جوانی فروید برای دیدن دنیایی جدید را در بر داشت. او و همراهانش قبل از اینکه به سمت ووستر بروند، یک هفته را سرگرم دیدن مکانهای دیدنی نیویارک، محله چینیها و جزیره کونی (Cony Island) شدند و از موزیم هنر متروپولیتن (Metropolitan Museum of Art) دیدن کردند. فروید بسیار متعجب شد، نظریه جنسیش با مقاومت کمی روبهرو شد. بر خلاف تصورش، پنج سخنرانی او با استقبال روبهرو رشد و در روزنامههای ووستر و نسخه عصر بستون، گزارشهای مفصلی در این خصوص ارایه کردند. او بعدها گفت که «در امریکا حداقل در نشستهای دانشگاهی توانسته آزادانه و بهطور عملی در مورد آنچه که در زندهگی معمولی قابل اعتراض است، بحث کند.»
Comments are closed.