احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۷ سنبله ۱۳۹۱
در آموزههای قرآنی، هرگز علم و عمل از هم جدا نیست؛ چرا که علم در عملِ انسان و عمل در علم تاثیر متقابل دارند. البته در مفهوم قرآنی، علم نمیتواند جز نور و شناخت درست از هستها و تحلیل راستین از حقایق باشد؛ به این معنا که در ذات آدمی توانایی شناسایی همراه با ابزارهای لازم و مناسب قرار داده شده که قلب و حواس ظاهری و باطنی نامیده میشود. قلب انسانی چون دریچهیی به سوی خدا و متصل به اوست؛ با فطرت الهی، حقایق را چنان که باید و شاید حتا از پس پرده واقعیتهای موجود کشف میکند و توانایی درک ملکوت هر چیزی را دارا میباشد.
البته قلب، این قوه شناختی و ادراکی بشر و محل اتصال انسان با خدا، در آغاز بسیار ناتوان است؛ چرا که در آغاز، این نور فطری همچون مویی بسیار رقیق و لطیف به عالم الاهی متصل میباشد، بنابراین نیازمند تقویت است. روغنی که مایه افزایش روشنایی و روشنی قلب میشود، عمل صالح است که قدرت و توان آن را نیز افزون میسازد. از اینجا میتوان به ارتباط میان علم و عمل پی برد.
بینشها و نگرشها
علم و شناخت به جهان هستی که با قلب سلیم و عقل سالم به دست میآید، جهانبینی و هستیشناختی انسان را شکل میبخشد. این هستیشناختی همان مبانی تفکری هر بشری است. آنچه هر فردی از هستی میشناسد و در قالب هستها با آن روبهرو میشود، هستیشناختی وی است.
هستیشناحتی خاص هر کسی، بینش شخص را نیز روشن میسازد؛ چرا که بینشها، بیانگر چهگونهگی تصور هر شخص از هستی است. بنابراین اگر کسی هستی را عین خدا یافت و همه هستی را یکتا و یگانه وجود دید و جهان را مظاهر توحید دید و در پس همه این واقعیتها و مظاهر متکثر جهان، ملکوت واحدی را یافت، چنین شخصی دارای بینش توحیدی است.
مبانی هرکسی که هستها و بینشهای او را شکل میبخشد، معیارهایی برای او پدید میآورد که از آن به اصول و بایدها یاد میشود. بنابراین بایدها و اصول هر شخصی از مبانی و بینشهای آن شخص انتزاع میشود. در حقیقت، نوع نگاه آدمی به هستی، اصول نگرشی او را شکل میدهد و به او میگوید که چهگونه با هستها تعامل داشته باشد. از این رو گفته اند که از درون نوع علم و شناخت آدمی (بینشها، مبانی و هستهای باورمند) نوع عمل (نگرشها، اصول و بایدهای عقلانی و اخلاقی) وی معلوم میشود.
عمل توسعهبخش
اگر بپذیریم که حقیقت هستی، توحید محض است و همه هستی مظاهر آن حقیقت یکتا و یگانه است، نوع بایدهای آدمی و نگرشهای وی شکل خاصی پیدا میکند؛ چرا که عمل و رفتار آدمی باید به شکلی متوازن و متناسب با محور هستی به گردش درآید و در خلاف آن قرار نگیرد و یا بیرون از دایره گردش به سوی نقطه مرکزی دایره حرکت نکند، بلکه باید عمل به گونهیی سامان یابد که در هر کجای عالم و هستی قرار داریم، به سوی نقطه مرکزی حرکت کنیم؛ چرا که لازمه پذیرش از اویی، بازگشت به اویی است.
در این ترسیم کلی از هستی و انسان و نیز هستها و بایدهایش (مبانی و اصول و یا بینشها و نگرشهایش)، دین چیزی جز راه کوتاه رسیدن و راهنمای کامل و مکمل عقل و قلب نیست که میکوشد آدمی را از طریق شریعت کامل (شامل عقل و شرع) به حقیقت مرکزی برساند و کمال را برای شخص با توسعهبخشی وجودی عنایت کند.
اینکه شریعت کامل را ترکیبی از عقل و شریعت دانسته ایم، از آنروست که عقل جز همان پیامبر درونی و فطری و شرع جز همان عقل بیرونی و وحیانی نیست. عمل صالح در خلاف عمل صالح در بینش توحیدی، همان بایدهای شایستهیی است که هستهای توحیدمحور و بینشها و مبانی حقیقتشناسانه آن را ایجاد و امضا میکند. از این رو، شامل همه بایدهای حقوقی، اخلاقی و شرعی است.
از آنجایی که در جهان متکثر به واقعیتها یا مظاهر متعدد و متنوع، با دو دسته از امور مواجه میشویم که برخی از آن واقعیتها و مظاهر، حقیقت توحید را بیشتر و برخی دیگر کمتر به نمایش میگذارند، ما با دو دسته از نگرشها به عنوان بایدها و نبایدها مواجه هستیم. از اینرو، ارتکاب نبایدها را عامل اصلی بیماری قلب، زنگارگرفتهگی و مهرشوندهگی آن دانسته اند؛ چرا که این امور و مظاهر، دام کثرت را بر جان آدمی میافکند و در یک فرآیند، قلب را به تعدد واقعیتها و متکثرات چون پیلهیی دربر میگیرد و میپوشاند و اجازه نمیدهد تا قلب، آینه تمامنمای حقیقت وحدت باشد و نور صافی وجود الاهی را بتاباند.
هر انسانی، دارای قلب الاهی است که از توانایی بالایی برخوردار میباشد؛ اما در آغاز، این قلب بسیار ساده و شکننده است و تنها با عمل به هر آنچه از مظاهر حقیقت شناخته و یافته است، میتواند به کمال برسد. از این رو در اسلام سخن از شدنهای پیاپی و صیرورتهای دایمی و همیشهگی است. به این معنا که هر شناختی، باید و نبایدی را موجب میشود که عمل بر پایه آن، میتواند اتصال را تقویت و قلب را توسعه بخشد.
علم واقعی که همان شهود قلب و مشاهدات دل است، هر حقیقتی را که یافت به انسان میآموزد که چهگونه بر پایه آن عمل کند. چنین علمی، گوهر ذات است، چرا که تنها مفاهیم نیست، بلکه شهود و حضوری چون حضور خود برای خود و یا درد برای دردمند است.
علم شهودی و حضوری، به آدمی کمک میکند تا بفهمد چه بکند و چهگونه انجام دهد تا گوهر جانش رشد و توسعه یابد و ظرفیت و سعه وجودیاش که همان انشراح صدر و شرح صدر است، تحقق یابد و بتواند مظاهر حقیقت را بهتر بشناسد و حقیقت یکتا و یگانه را در دل بازتاب دهد.
اگر انسان بر اساس بایدها و نبایدها، زندهگی خویش را سامان دهد، موجب توسعه خمیرمایه جان خویش میشود و وجودش به شکل کیفی گسترش مییابد و جانش استعلا میگیرد. برخیها این دگرگونی جان به عمل صالح بر اساس شناخت صحیح شهودی را همانند ورز آمدن خمیر میدانند که با مالش اندک اندک و تخمیر در یک فرآیند، ورز میآید و آماده میشود.
علم شهودی و عمل صالح؛ عامل شرح صدر
به هر حال، انسان تنها با علم شهودی و عمل صالح که گوهر ذات اوست، میتواند به سعه وجودی و انشراح قلب و صدر دست یابد و آیینه تمامنمای حقیقت شود. تقوا به معنای ترک تعدد مظاهر کثرت و دورکننده از حقیقت یکتا و یگانه، مانند کنارزدن پردههاست که اجازه میدهد که نور الاهی برجان شخص بتابد و حقیقت یکتا و یگانه را از پس مظاهر، کشف و شهود کند و نه تنها واقعیتهای متعدد نبیند، بلکه حقایق متعدد نیز نبیند و تنها یک حقیقت با مظاهر متعدد را در نزد بصیرت قلب به مشاهده بنگرد.
بنابراین از علم چیزی نپرسید مگر آنکه قبلاً به دانستههای خود عمل کرده باشید؛ چرا که اگر به دانستهها عمل نشود، آن دانش جز دوری از خدا به دنبال نمیآورد.
به هرحال، علم و عمل درهم تاثیر متقابل دارند و انسان باید هوشیار باشد که برخلاف علم خویش عمل نکند؛ چرا که تنها با انجام موافق علم شهودی است که انسان میتواند سعه وجودی یابد و دانش نوری کاملتر و بینش قویتری را بهدست آورد.
منبع: بنیاد اندیشه اسلامی
Comments are closed.