گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۷ سنبله ۱۳۹۱
در طول بیش از یک دهه گذشته، یک حقیقت به خوبی به اثبات رسیده است و آن اینکه بدون شک تیم حاکم ارادهیی برای کنار رفتن و قدرت را واگذار کردن ندارد. و برای این مبارزه برای ماندن نیز، دلایل بسیاری وجود دارد که یکی از آنها برمیگردد به کارنامه عملکردهایی که از خود بهجای خواهند گذاشت.
کسانی را که جنایتها و خیانتهای بیشمار مرتکب شدهاند و یا کسانی که گفته میشود خود در رأس مافیای مواد مخدر و قاچاق سلاح و دهها زدوبند فسادآلود دیگر قرار دارند و در طول سالهای گذشته ـ به مدد عدم کنترل و نظارت دقیق و حسابرسی شفاف و ملی ـ توانستهاند به غولهای بزرگی تبدیل شوند را چهگونه میتوان کنار گذاشت و جا را برای کسانی که بتوانند امین و دلسوز این ملت باشند، باز کرد؟
کنار گذاردنِ کسانی که امروز برداشتنِ آنها حتا برای جامعه جهانی دشوار شده است، بدون شک کاری آسان نخواهد بود؛ زیرا دیده میشود که با همه زیان و هزینهیی که نظام حاکم بر گرده دنیا تحمیل کرده، بازهم جهان بقای کرزی و ماندنش را در قدرت ترجیح میدهد. حال اگر این گمانهزنی درست باشد، باید دید کسانی که ادعا میکنند امروز دنیا از شریک، متحد و همکاری اینچنینی ـ که حاصل بیش از یک دهه اقتدارش، چیزی جز رشد و نمو فساد در تمام لایههای نظام و حکومتش نبوده ـ خسته و بیزار شده است، از روی کدام شواهد و قراینی به این نتیجه رسیدهاند.
به هر حال، در هر دو حالت پرسش اساسی این خواهد بود که نفع و ضرر بودن و بقای این نظام و این حکومت برای جامعه جهانی و ملت افغانستان چه خواهد بود؟ آیا منافع جامعه جهانی با این نظام و فسادوناکارآمدیِ آن گره خورده است؟ یا به واقع، جامعه جهانی هم برای تطبیق اهداف بلندمدت خود که در صدر آنها ریشهکن کردنِ معضل کشت و قاچاق مواد مخدر و تروریسم است، نیازمند متحد استراتژیکیِ قدرتمندتر و کارآمدتر است؟
اینها همه پرسشهاییاند که میتوان از روی عملکردهای آتی جامعه جهانی در قبال افغانستان، ردگیری و بررسیشان کرد. به عنوان مثال، نشست توکیو فرصت خوبی بود تا جامعه جهانی دورنمای کاری و توقعات و خطوط همکاری را مشخص کند، که دیدیم همهجا تأکید بر حکومتداری سالم و مبارزه با فساد و مهمتر از همه، تأمین یک فرصت و فضای مناسب برای انتخاباتی همهگیر، سالم و شفاف بود تا جایی که اینها همه جزوِ لوازم و پیششرطهای دوام همکاری جامعه جهانی با افغانستان بعد از ۲۰۱۴ مطرح شدند.
با هر روز نزدیکتر شدن به انتخاباتی که پیش رو داریم، به همان نسبت فرصت و زمان را برای فرصتسازی از دست میدهیم و به همان نسبت با بد بازی کردن، امکان هرگونه جبران اشتباه را از خود میگیریم. و بدون شک طرح و بحث از برگزاری لویهجرگهیی با اشتراک دستکم سههزار نفر از شهروندان برای برهم زدن معادلات اساسی و کلان، یک خیانت ملی به حساب میآید، نه درایت و دلسوزی ملی!
نکته ظریفی در پیش از وقت آغاز شدنِ صحبت از تشکیل خیمه لویهجرگه و به مشورت گذاشتن مسایل کلانی مثل تغییر نظام و یا تغییر قانون اساسی و یا بقای رییسجمهور کرزی بر مسند قدرت و ممکن دهها مساله حیاتی و کلیدی دیگر که به مرور زمان به فهرست دستور کار این لویه جرگه افزوده شود نیز وجود دارد؛ به این معنا که؛ در فرصت باقیمانده، باید با اراده و برنامهریزی دقیقی کوشش شود تمام پیششرطها، چالشها و مشکلاتی که فراروی افغانستان برای باقی ماندن در محراق توجه جامعه جهانی قرار دارد را مدیریت کرده و برای تأمین این شرایط و برداشتن موانع، اقداماتی سازماندهی شده و همگرایانه صورت دهیم.
اما درست وقتی که باید حسابرسی از آقای کرزی و تیم همراهش صورت گیرد و فرمانها و حرکتهای نمایشییی را که گویا برای فسادزدایی بهراه انداخته، برای ملت تبیین کرد؛ درست زمانی که باید فضا برای کسانی که طرحی و برنامهیی برای کار دارند و میتوانند مدیریت اوضاع را درستتر به عهده گیرند، باز شود تا به کارزار آمده و با یک انتخابات مردمی و سالم، فرصت بودن در مسند قدرت را بیابند؛ درست در شرایطی که نه امنیت بهتر شده و نه بحرانهای اساسی در افغانستان که فقر و ناامنی و تولید مواد مخدر … است، از میان رفته؛ صحبت از برگزاری لویهجرگهیی میشود که باید برای بخشیدن وجاهت قانونی به آن، به اضطرارنمایی وضعیت موجود پرداخت.
نکته ظریف این است که با به میان کشیدنِ این بحث در رسانهها و میان نخبهگان سیاسی، از حال در تلاش این هستند که نشان دهند احتمال اینکه جناب کرزی دوباره ابقا شود، قویاً وجود دارد. اگر به خوبی دقت شود، درخواهیم یافت که حتا طرح این احتمال نیز میتواند نتایج و پیامدهای ناگواری را بهجا گذارد. صرف سخن گفتن از چنین احتمالی، پتانسیل و هیجانی را که باید صرف سازماندهیِ طرح و برنامه برای آینده کشور و شرکت در انتخابات آتی مصرف شود را از خیلیها خواهد گرفت و این باور را به افکار عمومی تزریق خواهد کرد که هیچ تلاشی مثمر ثمر نیست و اردهها بر این است که تنها راه حفظ این ثبات نیمبندی که وجود دارد، ابقای جناب کرزی است و بس.
باید امروز بهصورت جدی از تمام کسانی به طبل برگزاری چنین لویهجرگهیی میکوبند، پرسید که اگر قرار باشد که لویه جرگه، هر وقت و ناوقت، تعیینکننده سرخطها و سرفصلهای کلان این کشور باشد، پس تکلیف حاکمیت قانون، مردمسالاری و دموکراسی… چه میشود؟ و مهمتر از همه، طرح و بحث راهاندازی لویه جرگه که شرایط تشکیلش در قانون اساسی به صراحت ذکر شده، با چه منطقی رونما شده است؟ آیا غیر از این است که از حال نظام حاکم و حلقات نزدیک به آن، عزمشان را جزم کردهاند که به هر قیمتی که شده، برای در قدرت ماندن مبارزه کنند؟
آیا بحث از لویهجرگه، خود نشاندهنده آغاز کارزار انتخاباتیِ ناگفته و پنهان از همیناکنون نیست؟ چه مانور سیاسی و بازیِ روانییی بالاتر از این وجود دارد که تیم بر سر اقتدار به رقبا نشان دهد که قدرت برهم زدن هر معادلهیی را دارد، آنهم با برگ برندهیی به نام لویهجرگه و آنهم از نوع فرمایشی و سفارشیاش! و این تردید و پرسش را در ذهن آنها تثبیت کنی که «آیا میشود با کرزی رقابت کرد؟ و آیا بازی کردن در بازییی که تکلیف برد و باختش از حالا معلوم است، عاقلانه خواهد بود؟»
بدون شک کرزی و تیم همراهش کارزار انتخاباتی را از حال آغاز کردهاند و باید دید که رقبا چه خواهند کرد.
Comments are closed.