گزارشگر:خواجه بشیر احمد انصاری/ 29 سرطان 1393 - ۲۸ سرطان ۱۳۹۳
بخش سیزدهم
زهیر بن أبی سلمى، سخنگوى دیگر جاهلیتِ قبیلهیى در بخشی از شعر خود مىگوید:
مناسبات زندهگى اجتماعىِ دوران جاهلیت بر مبناى واکنشهاى سریع، تند و غیرمنطقى بنا یافته بود و در آن دوره هر کسیکه قوىترین واکنش را در برابر مخالفان خویش نشان مىداد، بیشتر قابل احترام بود. اما زمانیکه اسلام آمد، در نخستین اقدامِ خویش پایههاى حقوقی این فرهنگِ منحط را کوبید و از اعتبار ساقط ساخت. اسلام از پیروان خویش خواست تا جاى واکنش را به عقل و خرد و منطق وا گذارند. انسان مسلمان، انسانى کاملاً آگاه بود و تصمیمهاى خویش را بر مبناى سنجش و محاسبۀ دقیق اتخاذ مىنمود، نه بر مبناى عکسالعملهاى شتابزده و آنى. یکى از خصوصیتهایى که میان انسان و حیوان هم جدایى ایجاد مىکند، همین خصوصیتِ واکنش بوده که عکسالعملهای اتوماتیک از خصوصیتهاى حیوان بهحساب مىآید.
آری! جهالت، خصوصیت اساسىِ حیوانات است. شاید همۀ ما بیاد داشته باشیم که دهقانان روستایى ما جهالت را بیشتر بر حیوانى که الاغ نامندش اطلاق مىنمودند. در فرهنگ عامیانۀ ما اصطلاحات «جهل خری» و «انسان خرجهل» از شهرت گستردهیى برخوردار است.
ویژهگی دیگر این حیوان، نوشیدن آب از بالاترین نقطۀ جوى است، خصوصیتى که شاعر معروف عصر جاهلى عمرو بن کلثوم سخت بدان مىبالید و قبیلهاش را چنان مىستود که پس از مرور پانزده قرن، هنوز هم آوازش به گوش مى رسد که مىگوید:
ونشرَبُ إِن ورَدْنا الماءً صفْواً
ویـشرَبُ غیرُنا کـدَراً وطِیناً
هرگاه براى نوشیدن آب مىرویم، شفافترین بخش آن را مىنوشیم، اما آب تیره و آلوده را به دیگران وا مىگذاریم. تصویری را که عمرو بن کلثوم از قبیلۀ خود ارایه کرده، چیزی جز همان خر مولانا نیست که روز دیگری از آن یاد نموده بودیم. هدف و حکمت رمضان، چیزى جز سنگین نمودن کفۀ معنوى بر کفۀ حیوانى انسان نیست.
گفتیم که هر کسی مطابق به مزاج خود، جاهلیت را معنی و تفسیر میکند. در حدیث دیگرى که در باب جاهلیت آمده و ما آن را از زبان برخیها خیلی میشنویم که بر مبنای آن تمامی جهان اسلام را تکفیر مینمایند، همان حدیث امام مسلم است که پیامبر فرمودهاند:
«مَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِى عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»
یعنى: «هـر که بمیرد و حلـقۀ بیعت در گـردن نداشته باشد، مرگى جاهلى داشته است.»
برخی از فعالان سیاسی به اصطلاح اسلامگرا، جاهلیت را به مفهوم شرک تعبیر و تفسیر مىنمایند. اما بیایید که از امام شافعى بشنویم که در باب این حدیث چه مىگوید.
امام شافعى کتابى دارد بهنام «الأم» که در ضمن تفسیر آیۀ ۵۹ سورۀ النساء در باب این حدیث مىگوید:
قبایل عرب در عصر جاهلی، اطاعت از زمامدار را ذلت و خوارى مىانگاشتند و کسانى که در مکه و اطراف آن زندهگى مىکردند، چیزى را بهنام زعامت نمىشناختند؛ زیرا پذیرش نظم و دسپلین برای آن قبایل کارى سخت دشوار بود. در عصر جاهلیت عربى ابوسفیان، خانِ قبیلۀ بنى امیه بود؛ عبدالمطلب، خانِ قبیلۀ بنى هاشم و ولید بن مغیره، خانِ قبیلۀ بنى مخزون بودند. پیامبر اسلام (^) براى آنکه این قبایل پراکنده و متخاصم را در چهارچوب یک نظم و دسپلین قرار دهد، فرمودند که هر که از امیر اطاعت نکرده و یا خود را جزو جامعۀ سیاسى ما نداند، بدان مىماند که در فضا و هوای جاهلیت قبیلهیى و انارشیزم آن زیست مینماید.
رمضان از تربیتیافتهگان مدرسۀ خویش مىطلبد تا برخیزند و از روى ادراک عمل کنند. مدرسۀ رمضان از پیروانِ خویش مىخواهد که قربانى دیو جاهلیتِ قبیلهیى و تعصبِ قومى نشوند و از روى شعور و بر مبناى سنجش و محاسبه و منطق و برهان و عدل عمل نمایند.
این مبحث را رشتهیىست طولانى که خدا کند روزى بتوانیم حقِ آن را بیشتر ادا نماییم.
روزه؛ میراث فرهنگ جهانی
روزه جزوِ میراث و فرهنگ جهانی است که ریشهیی طولانی در ژرفای تاریخ بشر داشته و در میان کتلههای مختلفِ انسانی پیوسته وجود داشته است. پیش از آمدن اسلام، در ادیانی چون یهودیت، مسیحیت، آیین هندو، آیین بودایی، کنفوسیوس و امثال آن، روزهداری متداول بوده است. نکتۀ جالب اینکه در زبانهای عبری، آرامی، حبشی، عربی و شاید زبانهای دیگری روزه را صوم (soum) گویند. قرآن کریم خود به این فرهنگ کهن اشاره نموده میفرماید:
«اى کسانىکه ایمان آوردهاید، روزه بر شما مقرر شده است همانگونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرر شده بود؛ باشد که پرهیزگارى کنید.»
روزه در ادیان مختلف به اشکال گوناگونی متداول بوده، برخی از خوردن پرهیز مینمودند، گروهی از خوردن و نوشیدن، دستهیی از حرف زدن، مجموعۀ دیگری از اعمال خاصی؛ اما وجه مشترکِ روزه در تمامی این ادیان، پرهیز بوده است تا راه را برای پرهیزگاری دایمی در زندهگی هموار سازد، همانطور که قرآن کریم به آن اشاره نموده است.
تورات و انجیل، از روزه یاد نمودهاند. تورات از روزۀ چهلروزۀ موسی (؛) و انجیل متی از روزۀ چهلروزۀ عیسی (؛) یاد نموده و از ایشان نقل میکند که دیو تنها از راه دعا و روزه از جسم انسان بیرون میگردد. انجیل مرقص حکایت میکند که یوحنا خیلی روزه میگرفت «مرقص ۱۸/۲»، و انجیل متی مینویسد که عیسی گفت: یوحنا آمد در حالی که نه غذا میخورد و نه هم آب مینوشید و مردم گفتند که شیطانی در او حلول نموده است. «متی ۱۸/۱۱» انجیل حکایت میکند که یحیی (؛) پیوسته روزه میگرفت. با وجود آنکه روزه در میان مسیحیان همیشه وجود داشته، ولی مذاهب مختلفِ مسیحیِ امروزی بر سر روزه و اشکال و اوقاتِ آن اتفاق نظر ندارند. کاتولیکها حدود چهلروز روزه میگیرند و پروتستانها به اشکال مختلفی روزه میگیرند؛ برخی از خوردن و نوشیدن اجتناب مینمایند، برخی دیگر تنها آب مینوشند و فرقۀ سومی از خوردن گوشت و یا غذاهای دیگری اجتناب میورزند. روزۀ برخی فرقههای مسیحی کنونی خصوصاً پروتستانتها به شوخی نزدیکتر است تا به روزهیی جدی که بتوان از آن نتیجهیی بهدست آورد.
در میان سرخپوستان امریکا نیز روزه رایج بوده است، همانطور که در میان قبایل افریقایی و آسترلیایی این امر دیده میشود. پرسش این است که چه چیزی همۀ این انسانها را واداشته است که یکی در دل افریقا، دیگری در قلب امریکای شمالی و سومی در صحراهای آسترالیا و چهارمی در پهنای هند و چین روزه بگیرند؟ به باور من، این امر دلالت بر وحدت و یگانهگی ادیان و اصول مشترکشان میکند که در آغاز یکی بودند و سپس تغییراتی در میانشان ایجاد شده است.
گاهی اعتراض میشود که روزۀ دیگـران در غرب به دشواری روزۀ مسـلمانها نیست. در پاسـخ باید گفـت که در آیـین یهودی روزههایی وجود دارند که فرد روزهدار بـرای بیشتر از ۲۴ ساعت یعنی از غروب آفتاب تا مـدتی پس از غـروب آفتاب روز بعدی، از خـوردن و نوشـیدن اجتـناب مـینماید. این نوع روزه در روزهـای «یوم کیپور» و «تیشا بآو» گرفته مـیشود. روزه در میان هـندوها اشکال گوناگونی دارد. برخی روزههـای آنهـا برای ۴۸ ساعت تمام ادامه یافته و در خلال آن از خوردن غذا و نوشیدن آب اجتناب مـینمایند. آنها روزههای آسانتری هم دارند.
پیروان برخی ادیان، هنگام روزهداری از خوردن غذاهای جامد دست برمیدارند؛ گروهی تنها از نوشیدن، دستهیی از تماسهای جنسی و بعضیها از سخن زدن روزه میگیرند. در میان یکی از قبایل آسترلیا، زنان بیوه برای یک سال تمام حرف نمیزنند. از لابهلای قرآن هم دانسته میشود که یهودیها هم از سخن روزه میگرفتند. در برخی ادیان تنها یک طبقه روزه میگرفتند که نمونهاش برهمنها اند؛ و در برخی دیگر از ادیان روی زمین، مردم هنگام روزه نه تنها که هیچ چیزی نمیخورند که هیچ کاری هم انجام نمیدهند. برخی ادیان روزه را برای سرزنش و عقوبت میگیرند و گروهی دیگر روزه را به عنوان یادآور خاطراتِ دردآور بهکار میبرند و روزۀ برخی دیگر مجموعه نبایدهاییست که روزهدار باید از انجامِ آن خود داری کند.
اما روزۀ اسلامی برای شکنجۀ بدن فرض نشده است، یادآور خاطرات تلخِ گذشته هم نیست، یک تقلید قومی و قبیلهیی هم نمیباشد، تنها یک رژیم غذایی هم نیست، یک عمل فردی هم به شمار نمیرود؛ بلکه این مناسبتِ میمون فضای سراپای جامعه را دگرگون میسازد. رمضان ماه بیکاری نیست، رمضان ماه نبایدها هم نیست؛ بلکه ماه بایدهایی چون تزکیه و تصفیه و تصعید روح و خیرات و صدقات و اعمال خیر میباشد. روزۀ اسلامی دارای وقت مشخص، متود مشخص و مفهومی بسیار گسترده بوده که به صورت بسیار وسیعی در میان مسلمانان اجرا شده و دین و زندهگی و جسم و روح و دنیا و آخرت و فرد و جامعه را با هم پیوند میدهد.
خلاصۀ سخن؛ هر سنتی که به این پهنا و ژرفا در میان انسانها رواج داشته باشد، باید یقین داشت که فطرت انسان، سنن الهی در آفرینش و قانون طبیعت آن را تأیید مینماید. روزه یکی از سنتهای پسندیدهیی است که انسانها را بههم پیوند داده و وجه مشترکِ ادیان در مسیر تاریخ بشر بوده است. اسلام که عصارۀ رسالتهای سماوی است، از این سنتِ باستانی نوعِ انسان حفاظت نموده، برای این فریضه اصول و ضوابط و احکام مشخصی تعیین نموده و آن را به شکل خیلی منطقی، واضح و معقولی تنظیم نموده است.
بیایید از این میراث گرانسنگِ فرهنگ جهانی پاسداری کنیـم!
هنر مقدسِ روزهداری
این عنوان را از کتابی به عاریت گرفتهام که به قلم «تامس راین» در سال ۲۰۰۵ میلادی پیرامون روزه در امـریکا منـتشر شده است. روزه هنر است؛ هنر خـوبِ زندهگی کـردن، ولـی چـه کنیم که کمتر کسی از ما قوانینِ این هنر را که نخستینِ آن تمرین برای کم خوردن است، رعایت میکند.
یکی از جوامعیکه به اسرار روزه پیبرده و از آن سود برده است، ساکنان درۀ «هونزا» اند؛ درهیی که در میان کوهپایههای قراقروم و چترال، در مرز میان افغانستان و پاکستان و در چند قدمی هندوستان و چین، همان جایی که «بام دنیا» نامیده میشود، قرار گرفته است. برخی معتقد اند که ساکنان هونزا شاید از بقایای ارتش اسکندر مقدونی بوده باشند که یا به علت گم کردنِ راه و مسیر و یا به هر علت دیگـری در آن قلهها گیر مانده و رابطۀشان با دنیا قطع شده است.
در اوایل قرن بیستم میلادی (از ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۱ م) یک داکتر انگلیسی ادارۀ هند برتانوی که سپس بهحیث داکتر شاه انگلستان هم خدمت نمود و «روبرت ماککاریسون» نام داشت، به آن درههای هولناک و قلههای سنگین سفر نمود و با مردمان آن در تماس شد. این افسر برتانوی در کنار ملاحظات دیگرِ خویش متوجه گردید که حد اوسط عمر ساکنان آن دره در حدود ۱۲۰ و ۱۳۰ سال بوده و برخی هم تا ۱۴۰ سال زندهگی نموده و با کمتر بیماریها آشنایی دارند. مردانی که عمر شان بالغ به ۱۰۰ است، به آسانی میتوانند بر کوه و درخت بالا شوند. او که سخت شگفتیزده شده بود، در آغاز تصور مینمود که شاید آنها سالها را با متود دیگری محاسبه نمایند و یا اینکه سالشان کوتاهتر از سال معمول باشد، ولی با دیدن فرزندان و نوادهها و نوادههایی نوادهها که همه در قید حیات بودند، پرسش او پاسخی عملی یافت.
دیری نگذشت که هم «روبرت ماککاریسون» و هم دیگر پژوهشگران در تلاش یافتن طلسم زندهگی طولانی آن گروه شدند. در آغاز، این راز را در آب و خاک و غذای آن مردم جستوجو نمودند؛ امری که در اهمیتِ آن نمیتوان شک نمود. اما باز دیدند که در پیچ و خم سلسلهکوههای همالیا، «هونزا» یگانه جامعۀ انسانی نیست، بلکه گروههای مختلف دیگری هم در اطراف و اکناف آن بودوباش داشته و از همان آب و هوا و همان غذا استفاده نموده و روی همان نوع خاک زندهگی مینمایند. در پایان آنها به نتیجۀ شگفتی دست یافته و دریافتند که علت اصلی عمر دراز و زندهگی سعادتمند ساکنان آن دره، در نوع خوردنیها و نوشیدنیها نه، بلکه در عدم خوردن آن گروه نهفته بوده است. آنها بنا بر دشواری طبیعت جغرافیایی و خشونت آب و هوای منطقۀشان در چندین ماه زمستان و بهار عادت داشتهاند تا نوعی روزه بگیرند. علت صحتمندی آن گروه در این نبود که چه میخوردند، بلکه علت در این بود که آنها چیزی نمیخوردند. کسانی که برای مطالعه آنها رفته بودند، میدیدند که ساکنان درۀ هونزا چه میکنند، بیخبر از اینکه علت در «کردن» ها نه، بلکه در «نکردن»ها نهته بود.
از آن زمان تا امروز، درۀ «هونزا» آهسته آهسته تحول نمود؛ سهولتها و امکانات وافر غذایی ایجاد شد، راه رفت و آمد گشوده شد، در عرصۀ واردات مواد غذایی سهولتهایی ایجاد گردید و مردم هونزا وارد مرحلۀ زندهگی آسودهتری شدند و در نتیجه، آن محدودیتهای غذایی گذشته رفع گردید و در فرجام کار این زندهگی «بهتر» سبب گردید تا کمتر کسی امروز در آن جمعیت، بیشتر از ۱۰۰ سال زندهگی کند.
امریکاییها که شاید از پُرخورترین انسانهای روی زمین باشند، ضربالمثلی دارند که میگویند:
«انسان خود قبر خویش را به دست خودش حفر میکند ولی نه با بیل و کلنگ؛ بلکه با قاشق و پنجه.»
امروز بیشتر مردم انتحاریاند ولی انتحاریهایی از نوع دیگر؛ به این معنی که مواد غذایییی را که در معدهها تعبیه میکنند، حکم موادی انفجاری را دارد که مفعول آن آهسـته آهسـته و بهصـورت تدریجـی کـار خـود را انجام خواهـد داد. حکـیم فـرزانۀ ما، بوعلی بن سینا قرنها پیـش معده را خـانۀ بیـماری نامیده بود. امریکاییها نسبت به هر چیز دیگری از گوشت بیشتر استفاده میکنند. دانشمندی میگوید: زمانیکه انسان حیوانی را ذبح نموده و گوشت آن را میخورد، تو گویی حیوان از معدهاش فریاد برآورده و میگوید: تو که مرا کشتی، حالا نوبت من است تا انتقام خویش را بگیرم. آری! من تو را از درون خواهم خورد.
رمضان فرصت ارزشمندی است که میتوانیم هنر کمخوردن را در مدرسۀ آن آموخته و در «وادی هونزا»ی آن تمرین گرسنهگی نماییم تا آنکه زندهگی خوبتر و دنیای بهتری داشته باشیم.
چنین باد!
Comments are closed.