احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:تمیم حمید/ خبرنگار - ۳۱ سنبله ۱۳۹۱
حمله انتحاری روز سه شنبه در کابل که به کشتهشدن نه شهروند خارجی و چند افغان انجامید، در واقع چهره تازهیی را از نبرد افغانستان به رخ کشید.
ظاهراً این حمله که مسوولیت آن را حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به دوش گرفت، از سوی یک زن انجام یافت؛ رویدادی که گفته میشود در واکنش به تولید یک فلم امریکایی توهینآمیز در بارۀ پیامبر اسلام برنامهریزی شده بود.
بیپیشینه نبوده که گروههای اسلامگرا در افغانستان در واکنش به آنچه که اهانت به مقدسات شان میدانند، دست به چنین حملهها بزنند؛ اما برنامهریزی این رویداد از سوی حزب اسلامی گلبدین حکمتیار میتواند پرسشبرانگیز باشد.
واشنگتن و حمکتیار
گزارشهایی وجود دارند که از آغاز سال روان میلادی تاکنون، مقامهای امریکایی، چهار بار به گونه پنهانی با غیرت بهیر داماد گلبدین حکمتیار که یکی از سخنگویان این حزب هم به شمار میرود، دیدار کرده اند.
کنار آمدن با واشنگتن و کابل و نیز سهمگیری حزب گلبدین حکمتیار در حکومت افغانستان، از عمدهترین مسایلی بوده که در این دیدارها به بحث گرفته شده است.
در این راستا، هیاتهایی هم از سوی گلبدین حکمتیار با حکومت افغانستان در تماس بوده اند؛ چنانکه این موضوع چندین بار در رسانهها هم مطرح شد.
در سالهای اخیر، گفتوگو با مخالفان مسلح دولت، از برنامههای اساسی حکومت حامد کرزی بوده؛ اما به نظر میرسد که تلاشها برای پیوستن اعضای گروه طالبان به این روند، نتیجه چشمگیری نداشته است.
شاید همین موضوع باعث شده که در سال روان میلادی، توجه کابل و واشنگتن به اعضای حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بیشتر باشد تا از این راه بتوانند، حد اقل یکی از گروه های کلیدی مخالف شان را به میز گفتوگو بکشانند.
پس در شرایطی که این تلاشها تا اندازه زیادی موفقانه بوده اند، چه باعث شد که حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، با راهاندازی حمله کابل، روی آتش آشتیی که واشنگتن آنرا برای نزدیکی با این حزب برافروخته بود، آب بریزد؟
حملههای سنگین شورشیان؟
حملۀ کابل دومین رویداد سنگینی است که ظاهراً از سوی گروههای اسلام گرا در افغانستان، در واکنش به پخش فلم توهینآمیز در باره پیامبر اسلام، برنامهریزی میشود.
پیشتر اردوگاه «بسشن» در دشت شورابک ولایت هلمند، گواه یکی از این حملهها بود. در آن رویداد که گروه طالبان مسوولیتش را پذیرفتند، از جنگ افزارهای سبک و سنگین کار گرفته شد و حداقل نزدیک به ۱۵ جنگجوی طالب آن حمله را انجام دادند.
افزون بر کشته و زخمی شدن نظامیان خارجی، شش جنگندۀ گران قیمت این نیروها نیز در این رویداد از بین رفت و به دیگر تجهیزات آنان نیز آسیب جدی وارد شد؛ چیزی که تاکنون برای سربازان بین المللی در افغانستان پیشینه نداشته است.
اما با توجه به تدابیر ویژه امنیتی که در اردوگاه «بسشن» گرفته شده است، آیا طالبان توانایی این را داشتند که بیمهابا به اردوگاه «بسشن» یورش ببرند و چنین تلفات و زیانی را بر نیروهای خارجی وارد کنند؟
حمله به «منهاس»
ماه پیش بود که خبر حمله شورشیان به بزرگترین پایگاه هوایی پاکستان پخش شد. در حمله طالبان پاکستانی به پایگاه هوایی «منهاس» در «کمرا» مرکز ولایت پنجاب، تنها یک هواپیما آسیب دید و یک سربازان پاکستانی هم کشته شد.
این حمله نزدیک به چهار ساعت ادامه یافت و برای پس زدن آن، از کماندوها و نیروهای ویژه پولیس کار گرفته شد.
شبه نظامیان شبانه از یک روستا در پهلوی این پایگاه، خودشان را روی دیوار سه متری سیم خار دار در اطراف پایگاه رسانیدند و سپس به داخل نفوذ کردند.
طالبان پاکستانی مسوولیت این حمله را به دوش گرفتند و همه چیز به همین ساده گی تمام شد.
پس پرده
اما به راستی گروههای شورشی در افغانستان و پاکستان تا این اندازه توانا شده اند که بتوانند به راحتی پایگاه های نظامی کلیدی را در این دو کشور آماج سنگین ترین حمله ها قرار بدهند؟
آیا نبرد در منطقه هنوز هم برخاسته از مخالفتها میان حکومتها و شبه نظامیان است یا اکنون فرا تر از اینها بایدش پنداشت؟
حمله به پایگاه کلیدی «بسشن» را در ولایت هلمند، میشود پاسخ حمله به پایگاه «منهاس» دانست؟
اگر نه، پس چطور میتوان تصور کرد که طالبان و دیگر گروههای شورشی، پس از یازده سال به چنین توانایی دست یافته اند که بزرگترین آسیبها را به نیروهای خارجی مستقر در افغانستان برسانند؟
و در نهایت اینکه حمله موشکی به هواپیمای مارتین دمپسی رییس ستاد مشترک ارتش امریکا را در پایگاه هوایی بگرام هم میتوان به همین سادهگی به طالبان نسبت داد؟
به یقین پذیرفتنی نیست که گفت عاملان همه این حملهها شورشیان نبوده اند؛ اما این را میتوان اذعان کرد که اکنون پشتیبانان شورشیان (هم در افغانستان و هم در بیرون از این کشور) بیشتر از پیش وارد میدان شده اند و نبرد به جایی رسیده که افغانها، به جای بازی کردن نقشهای اساسی، در وسط گیر مانده اند؛ جاییکه حالا دیگر بیرون شدن از آن، دشوار به نظر میرسد.
Comments are closed.