احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:زهره روحی/ 12 سنبله 1393 - ۱۱ سنبله ۱۳۹۳
بخش نخست
تا مدتهایی مدید «پیری»، صرفاً پدیدهیی زیستشناختی محسوب میشد؛ آنهم بیآنکه کمترین جذابیتِ هستیشناسانهیی برای فلاسفه و متفکران داشته باشد. اما در نیمۀ دوم و اواخر قرن بیست و همراه با رشد علوم انسانی و اجتماعی، این پدیده به عنوان مقولهیی خاص مورد مطالعه قرار گرفت و در برخی از پژوهشها، ارتباط آن با قلمروهای فرهنگی ـ سیاسی بررسی شد. به بیانی در سایۀ کشفِ وابستهگیهای مفهومیِ «پیری» به فضاهای فرهنگی، اجتماعی و دورههای تاریخی خاص، این مسأله همزمان جا افتاد که برای موجودی همچون انسان، پیری و یا اصلاً «احساس پیری»، چیزی در خود و بیارتباط با جهانی نیست که به لحاظ فرهنگی و تاریخی، آدمی در آن به سر میبرد. حتا باید گفت، این مطالعات نه تنها توانستند خلافِ درک انتزاعی و درخودبودهگیِ زیستشناسانه از پیری را نشان دهند، بلکه از این راز بزرگ نیز پرده بر گرفتند که خودِ درک و آگاهیِ زیستشناختی از پیری فقط به یاری جهان فرهنگی و اجتماعی در ساختارهای خاص تاریخی ـ سیاسیست که حاصل میشود. کتاب «جامعهشناسیِ پیری و پیرشدهگی»، یکی از آثاری است که نویسندۀ آن یعنی ونسان کارادِک، جامعهشناس فرانسوی تلاش کرده است تا پیری را در ابعاد متفاوتی بررسی کند. به واقع کاری که او کرده است، به نوعی (هرچند غیرمستقیم) بیرون کشیدنِ ابعاد فرهنگیِ جهتدار و نهفته در زبان است: پس زدنِ لایههای سیاسیِ «چهگونه دیدن و درک کردنِ» فیالمثل انسان عاری از نیرو؛ بشاشتِ جوانی و تواناییِ آن در قلمرو عمومی؛ و لایههایی برساخته از تفاوتهای پنهانشدۀ اجتماعی. وی در مقدمۀ کتاب به استقبال دیدگاه جامعهشناس سرشناس و معاصر فرانسوی پییر بوردیو (۱۹۳۰ ـ ۲۰۰۲) میرود، و عبارتی از او را برمیگزیند که میگوید: «جوانی، واژهیی بیش نیست» و خود در ادامه بدان میافزاید: ”خیلی راحت میتوان دربارۀ پیری هم [آن را] به کار بست و معنی آن یادآور این نکته است که دستهبندیهای متکی بر سن نباید تفاوتهای اجتماعی را از نظر پنهان کند”. (ص۱۶)
کتاب از سه فصل تشکیل شده است: فصل اول به ساختمان اجتماعیِ پیری (از ابداع بازنشستهگی تا نابرابری جدید در بین نسلها) اختصاص دارد. در فصل دوم شاهد «ناهمگونی» و «تفاوت»های پیری و موقعیتِ آن خواهیم بود؛ بررسییی که به ما امکان میدهد تا درک کلیشهیی و تحریفشدۀ خود از پیری را تصحیح کنیم. و بالاخره در فصل سوم، کارادک موفق میشود تا به کمک نگرشهای اگزیستانسیالیستی و تلفیقیِ نسبی با جامعهشناسی خُرد، نقش «دیگری» (نگاه دیگری)، در شکلگیریِ درک سالمند از «خود» را نشان دهد.
***
کتاب ونسان کارادک، موفق است. نه از این حیث که هیچ نکتۀ جا افتادهیی در کتابش ندارد و بهاصطلاح همهجانبه به پدیدۀ «پیری و پیرشدهگی» نگاه کرده است؛ بلکه به عکس، موفق است، زیرا به مخاطب میآموزد نگریستن به پیری و مطالعۀ پیرشدهگی از آنجا که بخشی از موقعیتِ وجودیِ آدمیستـ هر قدر هم که دقیق و منظم باشد، فقط ذرهییست در بین وضعیتهای متفاوت و گوناگون پیری و سالمندی.
از سوی دیگر، شاید برجستهگی کتاب کارادک، ناشی از پرهیز از حاکمیت روشهای تکساحتیِ صرفاً ساختارگرا ـ کارکردی و یا فردگرا باشد. به نظر میرسد او سعی داشته برای لحاظ داشتن روش علمی، از نگرشهای متفاوت و در عین حال معتبر بهره گیرد (تا بدین ترتیب، ارزش هر دیدگاهی را توسط دیدگاه دیگر نشان دهد). وانگهی او به طور غیر مستقیم نگرش انساندوستانهیی را در متن خود پیش میبرد که با ظرافت تمام بر روحِ کتاب حاکم شده است. روشی که کارادک در کتابش به کار میگیرد، کمک میکند تا مفهوم نهفته در فعالیت اجتماعی و کنشگریِ سالمندان را انسانیتر (هم به لحاظ زیستشناختی و هم آگاهی اجتماعی از آن) درک کنیم.
باری، وی معتقد است هر جامعهیی در سه شیوه به ماهیت «پیری» میپردازد. اول با مشخص کردن جایگاهِ آن در دوران مختلف سنی؛ دوم توسط بازنماییهایی که با آن تلفیق میشوند و بالاخره از طریق «ساختاربندی» روابط بین نسلها (ص۶۱). اینکه جایگاه پیری چهگونه و در چه سنی مشخص شود، همانگونه که میدانیم در ارتباط مستقیم با ساختارهای کلانِ فرهنگی ـ اجتماعی و قلمرو اقتصادی ـ تولیدی قرار دارد. به بیانی از دیدگاه دیالکتیکی، خودِ همین امر خبر از حضور دو شیوۀ دیگر در شیوۀ اول و یا برعکس میدهد. به هر حال در تقسیمبندیهای رایج در عصر حاضر، به یمن دولتهای رفاهِ قرن گذشته و ساختارهای مدرنِ جامعۀ سرمایهداری، با تصویرهای متفاوتی از پیری در اروپا مواجه هستیم.
کارادک، برای بازنمایی پنداشتِ پیری با نشانههای کهولت ذهنی و از کارافتادهگی، به نگاه جوانان و تصور آنها از پیری میپردازد: ”وقتی از بالغانِ جوان پرسیده میشود که واژۀ «پیری» چه چیزی را برایشان تداعی میکند، پاسخشان ارتباطی به «پیری شکوفا»، مستقل و فعال ندارد و بیشتر یادآور «پیری و از کارافتادهگی» است. این جوانان بیشتر از کاستیهای جسمانی و تنهایی و بیکسی حرف میزنند تا از کاستیهای روانی و این امر نشان میدهد که در ذهن این افراد، پیری هنوز دارای امکاناتی روحی و روانی، همچون تجربه و دانایی است” (صص ۴۵ ـ ۴۶).
Comments are closed.