سیری در نظریه‌های همگرایی منطقه‌یی

گزارشگر:3 عقرب 1393 - ۰۳ عقرب ۱۳۹۳

بخش نخست

mnandegar-3الهه کولایی
با نابودی اتحاد شوروی و فروپاشی نظام دو قطبی، بار دیگر در سطح نظامِ بین‌الملل تلاش‌های جدیدی برای توسعۀ همکاری‌های منطقه‌یی شکل گرفت. این روند سبب توجه مجدد به نظریه‌های همگرایی منطقه‌یی و برداشت‌های گوناگون از آن شد. همگرایی در لغت به معنی ایجاد یک کل از طریق یکپارچه‌سازی اجزا می‌باشد. در اساس، بحث‌های یادشده به تجارب مربوط به جامعۀ اروپایی نظر دارد. برخی نظریه‌پردازان، همگرایی را یک فرآیند و برخی آن را یک وضعیتِ مشخصِ تعیین‌یافته تلقی کرده‌اند. این پرسش مطرح است که چرا کشورها می‌خواهند با ایجاد نهادهای برتر منطقه‌یی، حاکمیت خود را داوطلبانه و به اراده خویش محدود سازند.

طرح‌های همگرایی در اروپا
تجربه‌های اروپا را آزمایشگاه اصلیِ شکل‌گیری این نظریه‌‌ها دانسته‌اند. پس از تشکیل کمیسیون مشترکِ دایمی رودخانۀ راین در آغاز قرن ۱۹، قدرت‌های اروپایی برای دسترسی به منابع مشترک، تنظیم رفتارهای خود را نیز در حوضۀ دانوب آغاز کردند. در پایانِ قرن ۱۹ اتحادیۀ عمومی پست به وجود آمد که پس از مدتی کوتاه ابعادی جهانی یافت. تا جنگ جهانی دوم این روند ادامه یافت. جنگ جهانی دوم سبب تسریع در این فرآیند شد. تشکیل جامعۀ زغال و فولاد اروپا(۱) با توجه به رقابت‌های دیرین فرانسه و آلمان، گامی مؤثر در این راستا بود. پیامد تشکیل این اتحادیه به‌وجود آمدن جامعۀ اقتصادی اروپا(۲) بود. جامعۀ اقتصادی اروپا بر اساسِ توافق‌نامۀ روم در سال ۱۹۵۷ تشکیل شد. در این پیمان، ایجاد سازگاری میان منافع ملی اعضا از طریق لیبرالیسم اقتصادی و نفی مداخله‌گرایی مورد تأکید قرار گرفت. هرچند با روی کارآمدن ژنرال دوگل در فرانسه به‌دلیل نگرش‌های ملی‌گرایانۀ او، تداوم سیاست همگرایی در جامعۀ اقتصادی اروپا دچار رخوت شد، ولی این روند تا یکپارچه‌گی اروپا در دهۀ ۱۹۹۰ ادامه یافت.
جامعۀ اقتصاد اروپا در روند تکاملِ خود به هفت دستاورد قابل توجه دست یافت: ایجاد اتحادیۀ گمرکی، بازار مشترک محصولات کشاورزی (با توجه به اختلاف‌نظر برخی از اعضای تعیین قیمت‌ها مورد توجه و توافق قرار گرفت)، موفقیت مذاکراتِ موسوم به دورکندی(۳) (که منافع فرانسه را در بخش کشاورزی و منافع آلمان را در بخش صنعت تأمین کرد)، ایجاد سیاست کارتل برای جلوگیری از تمرکز اقتصادی در شرکت‌های فولاد، ایجاد نظام مالیاتی واحد بر ارزش افزودۀ کالاها (ضعف اقتدار سیاسی عالی در جامعه سبب محدودیت آن شد)، اتحادیۀ پولی به منظور تشکیل بانک اروپایی و پول واحد اروپایی (به منظور کاهش نرخ تورم، تثبیت نوسان‌های ارزی، بهبود مکانیسم اعتبار و ذخیره‌سازی ثابت سرمایه‌ها)، وحدت سیاسی که با پیمان ماستریخت مورد تأیید قرار گرفت. در برابر اقدام‌های انجام شده در غرب اروپا، در اردوگاه شوروی نیز شورای همیاری متقابل اقتصادی شکل گرفت. قدرت عظیم اقتصادی ـ سیاسی اتحاد شوروی، منبع اصلی حمایتی این اتحادیه محسوب می‌شد. این شورا ترکیبی از کمیته‌های مختلف بود که تأکید اصلی آن بر همکاری‌های اقتصادی بود. این نهاد کاملاً تحت کنترول اتحاد شوروی قرار داشت و با فروپاشی اتحاد شوروی، شورای همکاری متقابل اقتصادی نیز از هم گسست.
در پی تجارب موفق جامعۀ اروپایی و فعالیت‌های هماهنگ کشورهای این قاره در درون جامعۀ اقتصادی اروپا، در میان کشورهای جهان سوم نیز طرح‌هایی برای همگرایی منطقه‌یی شکل گرفت. یکی از مهم‌ترین اهدافِ این کشورها از اجرای طرح‌های یاد شده، کاهش وابسته‌گی شدید کشورهای جهان سوم به جهان خارج بود. یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر بر این فعالیت‌ها، انگیزه‌های سیاسی هر یک از آن‌ها بود. ولی توزیع دستاورها و زیان‌های ناشی از اجرای طرح‌های همگرایی منطقه‌یی، تحول در این فرآیند را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد. آرون سیگال برای موفقیت طرح‌های همگرایی در جهان سوم چهار شرط برشمرده است:
۱ـ منافع اقتصادی واحدهای مشارکت‌کننده در طرح، از جمله توافق برای نحوه توزیع منافع
۲ـ عدم تهدید منافع جاری و روابط کنونی یا تغییر آن به روابط مفیدتر
۳ـ عدم مانع‌تراشی برای روند دولت‌سازی در این کشورها
۴ـ عدم تهدید پایه‌های حمایتی نخبه‌گان حاکم در این کشورها.
باید توجه داشت روند همگرایی منطقه‌یی در کشورهای جهان سوم به‌شدت تحت تأثیر عوامل خارجی قرار دارد. موانع سیاسی به موانعی چشم‌گیر در مسیر تحقق اهداف همگرایی منطقه‌یی در کشورهای جهان سوم تبدیل شده‌اند. نظریه‌پردازان همگرایی منطقه‌یی، اصولاً انتقال این تجارب را به جهان سوم دشوار تلقی کرده‌اند. آن‌ها به تشابه همه‌جانبه در میان جامعۀ اروپا برای ایجاد یک‌پارچه‌گی سیاسی توجه کرده‌اند. هم‌نوازی ساختاری(۴)، کثرت‌گرایی سیاسی ـ اجتماعی(۵) تشابه در ادراکات و احساسات و انتظارات مردم و نخبه‌گان و بروکراتیزه تصمیم‌گیری(۶) در این جوامع از علل مهم موفقیتِ طرح‌های همگرایی تلقی شده است.

نظریه‌پردازان همگرایی
تا قبل از دهۀ ۱۹۵۰، بیشتر پژوهش‌گران علم سیاست در تحلیل سیاست بین‌الملل از نگرش ‌هابس پیروی می‌کردند. از این دیدگاه، کشورهای جهان در یک رابطۀ مبتنی بر ستیزش با یکدیگر در اندرکنش قرار دارند. برخی از واقع‌گرایان، سرشت روابط بین‌الملل را همانند سرشتِ انسان‌ها تعارض‌آمیز برآورد کرده‌اند. از این دیدگاه خودخواهی و سودجویی انسان‌ها آن‌ها را در برابر یکدیگر قرار داده است. ولی از دهۀ ۱۹۵۰ به بعد، به تدریج نظریه‌های جدیدی در روابط بین‌الملل به وجود آمد، که دیدگاه‌های سنتی را تحت تأثیر قرار داد. طرفداران نظریه‌های همگرایی و ارتباطات از فرضیات واقع‌گرایان در خصوص سرشت ستیزه‌آمیز انسان‌ها و روابط بین‌الملل جدا شدند. آن‌ها جنگ و ستیزش را به عنوان محور و اساس فعالیت‌های انسان‌ها و نظام بین‌الملل مردود دانستند. در این زمینه، نظریات کارل دویچ در مورد روابط متقابل جوامع سیاسی قابل توجه است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.