گزارشگر:14 عقرب 1393 - ۱۶ عقرب ۱۳۹۳
بخش دوم و پایانی
لوییز دو سالوو
ترجمه: امیر حامد دولتآبادی فراهانی
میلر اغلب اوقات پس از شام شروع به کار کردن میکرد. او با اینکه در دوران نگارشِ “مدار رأس السرطان” همچنان شوهر قانونی ژون بود، ولی در اوج خوشبختیِ ناشی از برقراری رابطهیی عاطفی با آنایس نین، که زن بانکداری به نام هوگ گیلر بود، بهسر میبرد. میلر در دسمبر ۱۹۳۱ از طریق یکی از دوستانش به نام ریچارد اُسبام به آنایس نین معرفی شد.
میلر زمانی وارد زندهگی او شد که نین در روابط عاطفی، با تجربه شده و نیز مدتِ کمی از انتشار کتابش در مورد دی.اچ.لارنس میگذشت. خود هنری میلر هم به تازهگی کتابی دربارۀ فلم سینمایی “عصر طلایی” ساختۀ لوییز بونوئل منتشر کرده، و مشغول بازنویسی دوبارۀ “خروس روانی” بود. این کتاب دربارۀ اثرات نامطلوبِ رابطۀ همجنسبازی زنش بر فرزانهگی او بود.
وقتی آن دو یکدیگر را ملاقات کردند، نین در دفتر خاطراتش نوشت: «من مردی را ملاقات کردم که ازش خوشم آمد. او پر زرق و برق، مردانه، حیوانمنش و باشکوه مینویسد. گمان میکنم او مردی است که زندهگی، مستش میکند. او درست مثل خود من است».
اوایل که همدیگر را میدیدند، صحبتشان تنها به مسایل کاری و تبادل نظر محدود میشد. اما زمانی که نین، ژون را دید، رابطهاش با میلر وارد یک هزار راه شد. نین عاشق ژون شد و در پی این برآمد که یک مثلثِ عشقی (خودش، میلر و ژون) ایجاد کند که این مسأله باعث رنجش میلر شد.
پس از اینکه ژون به امریکا بازگشت، نین و میلر از نو عشقشان را از سرگرفتند. بنا بر گفتۀ نین، میلر در عشق فوقالعاده بوده و حس شهوتپرستی او را بیدار کرده بود. میلر دارای احساس قوی شهوترانی ولی همراه با ملاحظۀ عقلانی بود و نین را با روشهایی راضی کرده بود که او حتا فکرش را هم نمیتوانست بکند. بر اساس شهادت میلر، نین او را از لحاظ مالی حمایت میکرد و به او آرامشِ ذهنی و شهامت برای آغاز نوشتن “مدار رأس السرطان” میداد؛ رمانی که مهمترین اثر هنری میلر است. نین او را متقاعد کرد که کارش از آثار جویس هم بزرگتر است. البته او در آثارش هم باید مثل حرفهایش ویران کننده و برانگیزنده باشد. نین برای او امنیت را از آنچه که میلر احساس آزادی در تجربه کردن آن میکرد، فراهم آورد.
نین و میلر سالها رابطۀشان را به همان شکل ادامه دادند و دربارۀ ازدواج حرف میزدند و در واحدی آپارتمانی واقع در محله ویلا سورات زندگی می کردند. نین از میلر باردار هم شد( البته آن را سقط کرد). با این وجود، نین هرگز به طور جدی فکر نکرد که شوهر قانونیاش را بهخاطر میلر ترک کند. این درحالی است که او میلر را وادار میکرد تا ژون را رها کند، و در این راه با نشان دادن عشق خود و میلر به ژون در پایان دادنِ این ازدواج کمک کرد. در اصل، این شوهر نین بود که پول زندهگی آزادانۀ نین را میپرداخت. نین معلومش شد میلر مردی نیست که بتوان به امید حمایت از زنش دل بست. همچنین، نه او و نه میلر تمایلی به تک همسر ماندن نداشتند. در دوران عاشقیشان، نین نه تنها با میلر، که با شوهرش، پسر عمویش ادوارد سانجز و دو تن از مشاوران روانشناسیاش (رنه آلندی و اُتو رنک) هم رابطه داشت؛ میلر هم همچنان خوشگذرانیهایش را با فاحشههای خیابانی ادامه میداد. بدین ترتیب به نظر میآمد که میلر این رفتار نین را پذیرفته، اما نین اغلب از دست او بهخاطر روابطش با این زنان خونش به جوش میآمد.
مطالعۀ توصیفهای نین از میلر به عنوان یک عاشق و یک مرد در دفتر خاطرات سانسور نشدهاش [که با عنوان “هنری و ژون و زِنا” منتشر شد] و داستانش [به نام “در شهرهای دور از خانه”] که متضاد تصویری است که میلر در “مدار رأس السرطان” از خودش به دست میدهد، به درد بخور است. این دستنوشتهها فاصلۀ بین هنری میلر در “واقعیت” و میلری که توسط خودش در آثار او تصویر می شود را روشن میکند. در تصویر خود ساختۀ میلر، او خود را از لحاظ قوای جنسی قوی، درندهخو، خشن و ضد زن مینماید. این در حالی است که همچنان بر پیوند زناشوییاش با مُنا پایبند است. در کتاب نین، میلر یک عاشقِ هوسران و حساس است که برای احساسات زنانهگی اهمیت قایل میشود. او بیان میکند که خلاقیت میلر به اندازۀ بسیار زیادی قابل تغییر بود.
میلر به گفتۀ نین «کودکی نیازمندیک قربانی [در راه زنان] که در جستوجوی آرامش به سر میبردیک آدم سستعنصر که در جستوجوی بقا است».
هنری میلر بنمایۀ روایتِ این رمان را از روی نامههایی که از پاریس برای رفیقش اِمیل شنلوک، آنهایی که برای آنایس نین نوشته بود، یادداشتهایی که ضمن زیر پا گذاشتن خیابانهای پاریس نوشته بود و گفتوگوهایش با دوستان پیرامون ادبیات، روانشناسی (با آنایس نین)، سکس (با وامبلی بالد، مقالهنویس فرانسوی که در رمان نقش مردی دارای مشکل جنسی بهنام فن نُردن ظاهر میشود)، مرگ (با مایکل فرانکل) و جنگ پیریزی کرد. برای نخستین بار در داستانش، از زاویه دیدی استفاده کرد که نامش را گذاشته بود “تماشاگر اول شخص”. زاویه دیدی که در آثار ابتداییاش وجود نداشت، اما به همهگان ثابت شد که از عهدۀ اجرایش بهخوبی برمیآید.
در یک نظر، “مدار رأس السرطان” دربارۀ شفای شخص آسیبدیده ـ نه از لحاظ جسمی ـ از طریق داستان است که فراز و فرودهای زندهگیِ خود و دوستانش را به افسانه تبدیل میکند. آنایس نین باور داشت که آثار میلر فرایند روح و روانِ آدمی را عمیقتر از کارهای جویس نشان میدهد. در یک نظرگاه مهم حق با اوست. جیمز جویس مفاد آگاهی از پیش طرح شده را به کار میبندد ولی در آثار میلر این مفاد آگاهی بدون خودسانسوری طی فرایند داستانسرایی ایجاد شده است. هدف میلر همانطور که در “مدار رأس السرطان” بیان میکند بدین شرح است: “کنار گذاشتن هرچیزی که وارد تخم میشود». میلر نشان میدهد که چهگونه با انتخاب روشی که زندهگیتان را شرح میدهید، قادر خواهید بود تا دانایییی را که آرزو دارید ایجاد کنید. بدون اینکه منتظر بنشینید تا جهان تغییر کند، شما میتوانید خود را از طریق داستانهایی که خودتان و آنهایی که دربارۀ خودتان تعریف میکنید، تغییر دهید.
البته، این داستانها شفابخش نیستند، بلکه سرگرمکننده اند. میلر ژستِ یک شعبدهبازِ به روز را به خود میگیرد که خودنگاری (نوشتن از خود) را به یک فرم هُنری، یک کارناوال اجرایی تبدیل میکند. در این راه از یک روایت که خاصِ خودش است استفاده میکند. روایتی که تا به حال به رشتۀ تحریر درنیامده باشد. به عنوان نمونه در رمان “مولوخ”، میلر نوشت که هیچ اثر موفقِ ادبی در بروکلین نمیتواند نوشته شود. همچنین، داستان آنهم آنجا نمیتواند اتفاق بیفتد.
رمان “مدار رأس السرطان” توسط پسری از بروکلین روایت میشود. صدای یک پسر عاقلِ ولگرد در خیابان است که با رفقایش بیرون میرود و درباره شاهکارهایش برای آنها قصه میبافد و برای بهدست آوردن شأن و منزلتی در میانشان پیشدستی میکند. این صدای مردی است که دردهایش را در ورای رشتهیی از واژهگان نامحترمانه پنهان میکند. کسی که زنها را تحقیر میکند، چون پذیرفتن اینکه او چهقدر محتاج آنها است مغایر با مردانهگی است، و چهقدر خشن و بیپیرایه غلو میکند که از همین دست مردان (آنهایی که زنان را تحقیر میکنند) است و هیچگاه در این راه قربانی نخواهد شد. اما اشتیاقش برای مُنا (همسرش ژون) بسیار لطیف و نیشدار توضیح داده شده، و این خود درونمایۀ احساسی رمان را در برابر موضعگیری بدسگالانۀ او در برابر زنان باید فرض شود. در تشریح انزجارش از فن نوردن، راوی داستان نتیجه میگیرد که داشتن رابطۀ جنسی بدون شور و شوق، درست مثل زندهگی کردن در منطقۀ جنگی است.
هرچند که یک خیابانگرد، یک ولگرد دوستدار ادبیات، راوی داستان میلر نمیتواند پنهان کند که او چهقدر باسواد است. در “مدار رأس السرطان” علاوه بر به تصویر کشیدن تجربیات شخصی، میلر مغرضانه از نمونهها و منابعی از آثار نات هامسون، دی.اچ.لارنس، آثار داستانی مارسل پروست، شکسپیر، تکگوییهای موجود در آثار جیمز جویس، شوخیهای شنیع در نوشتههای فرانکوز رابلایس، الهاماتی از شونگاهای جاپانی (شونگا به سبکی در نقاشی گفته میشود که مجالس و صحنههای مبتذل را به تصویر میکشد) و همچنین مجسمههای زشت و کفرآمیز ولی مقدس هندی، لیست جشنهای والت وایتمن، عکسهای گرفته شده توسط براسای، نقاشیهای برهنۀ پابلو پیکاسو، دفتر خاطرات آنایس نین و همچنین تکنیکهای داستاننویسی مورد استفادۀ سورریالیستها را میتوان نام برد. البته بخواهیم تمام موارد را ذکر کنیم، میبایست چند پاراگراف را صرف نام بردن از آنها کرد!
میلر توضیح میدهد که چهگونه ادبیات و هنر میتوانند زندهگی آدمهای طبقۀ کارگر را غنی کنند. مردمانی که هیچ مدرکِ دانشگاهی ندارند. نسخۀ جیبی رمان “مدار رأس السرطان” در اول دسمبر ۱۹۳۴ در پاریس توسط جک کاهان در مؤسسۀ آبلیسک که پول آن را آنایس نین فراهم آورده بود، منتشر شد. قوانین مبارزه با وقاحت و زشتی در ایالات متحده و انگلستان، انتشار این رمان را متوقف کرد. اما “به طور بالقوه کتب مستهجن اگر به زبان انگلیسی باشند، در فرانسه ممانعتی با چاپشان صورت نمیگیرد”. جلد اولین نسخۀ آن توسط پسر شانزدهساله کاهان به منظور ذخیرۀ پول طراحی شد؛ در این طرح خرچنگی در حال له کردنِ زنی برهنه در چنگالهایش است و میلر فکر کرد که این عکس “ترسناک” است. جلد کتاب به کتابفروشان این هشدار را میدهد که نباید “مدار رأس السرطان” را پشتِ ویترین به معرض نمایش بگذارند.
Comments are closed.