افغانستان؛ قربانی «بازی بزرگ جدید»

گزارشگر:شبکه خبری راشا تودی / 20 عقرب 1393 - ۱۹ عقرب ۱۳۹۳

واژۀ «بازی بزرگ جدید» به عنوان یک عبارت اختصاری برای رقابت در آسیای میانه بر سر انرژی در دوران پس از شوروی سابق برای سال‌ها مورد استفاده قرار گرفته و در این زمینه خط لوله گاز ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند (تاپی) محوری به نظر می‌رسد.
پس از چند دهه برنامه‌ ریزی و تفکر درباره‌ خط لوله تاپی، احداث آن نهایتاً قرار است سال آینده شروع شود. براساس اعلام نشریه نفت و گاز ترکمنستان ۶۰۰ میلیون بشکه ذخایر نفت خام اثبات شده mnandegar-3تا جنوری ۲۰۱۴ داشته است و اداره اطلاعات انرژی ترکمنستان می‌افزاید این کشور همچنین ششمین دارنده بزرگ ذخایر گاز طبیعی جهان و دومین تولید‌کننده گاز طبیعی خشک در منطقه اورآسیا است.
در حقیقت ترکمنستان به یک صادر‌کننده برجسته گاز طبیعی تبدیل شده که بیش از نیمی از صادرات خود را به چین انجام می‌دهد و روسیه و ایران دیگر وارد‌کننده‌گان بزرگ گاز از این کشور هستند که باعث شده‌اند غرب و تقاضای آن بی‌پاسخ بماند و این جایی است که افغانستان به عنوان همسایه ترکمنستان به یک بازیگر کلیدی در تلاش غرب برای دسترسی به گاز ترکمنستان تبدیل می‌شود.
اما اکنون که امریکا و متحدانش در ناتو قرار است افغانستان را ترک کنند، احتمال ظهور مجدد طالبان محتمل به نظر می‌رسد و می‌تواند بار دیگر احداث خط لوله تاپی را به خطر بیندازد.
به نظر می‌رسد افغانستان برای یک دوره یک نقش مهم در برنامه‌ریزی‌های سیاستگذاری انرژی غرب داشته است. اگرچه این بعد از کشور فاقد نفت و ناآرام افغانستان اغلب نادیده گرفته شده است. دولت امریکا در زمان ریاست جمهوری جورج بوش در واکنش به حملات تروریستی یازده سپتمبر حمله به افغانستان را در دستور کار قرار داد.
این کشور جنوب آسیای میانه که به دریا متصل نیست در دهه ۱۹۸۰ زمانیکه شوروی سابق برای نجات دولت سوسیالیست افغانستان از دست مجاهدین در آن مداخله نظامی انجام داد تجربه مشابهی را سپری کرد.
پس از عقب‌نشینی فضاحت‌بار شوروی سابق در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ افغانستان دچار یک جنگ داخلی ادامه‌دار شد. این جنگ داخلی به پیروزی طالبان به عنوان جانشینان ایدئولوژیک مجاهدین منتهی شد که در سال ۱۹۹۶ کنترل کابل را در دست گرفتند، اما همچنان مجبور بودند با رقبایی نظیر نیروهای احمد شاه مسعود(قهرمان ملی افغانستان) در شمال که در نهم سپتمبر ۲۰۰۱ ترور شد، مقابله کنند.
ماجراجویی نظامی شوروی سابق در افغانستان کمی بیش از ۹ سال طول کشید و به نابودی اقتصاد این کشور و در نتیجه تسریع سقوط اتحاد جماهیر شوروی منجر شد. در حقیقت شوروی سابق به ‌طور رسمی کمتر از دو سال پس از پایان اشغالگری در افغانستان و در ۲۶ دسمبر ۱۹۹۱ تجزیه شد. اگرچه به لحاظ ظاهری این برهه تاریخی تماما درباره ایدئولوژی و تلاش برای برتری سیاسی بوده است، اما در پشت صحنه دلیل واقعی بار دیگر مساله‌ نفت یا دستکم تصورات سازمان جاسوسی امریکا(سیا) بوده است.
در مارچ ۱۹۷۷ دفتر تحقیقات اقتصادی سیا گزارش محرمانه ۱۴ صفحه‌ای با عنوان «بحران قریب‌الوقوع نفتی شوروی» را منتشر کرد. این گزارش در سال ۱۹۹۹ از حالت محرمانه خارج و منتشر شد. در این گزارش آمده بود صنعت نفت شوروی به دردسر افتاده است. تولید نفت این کشور به زودی و احتمالا تا سال آینده و مطمئنا قبل از اوایل ۱۹۸۰ به حد نهایی خود می‌رسد. در آن زمان سیا تاکید کرد که شوروی دو مشکل اساسی دارد که یکی ذخایر و دیگری تولید نفت است.
جیمی کارتر رییس جمهور وقت امریکا براساس همین نظریه دکترین خود را در ۲۳ جنوری ۱۹۸۰ ترسیم کرد. در دکترین کارتر آمده بود که هرگونه تلاش از سوی هر نیروی خارجی برای اعمال کنترل روی منطقه خلیج فارس به عنوان یک حمله به منافع حیاتی امریکا تلقی می‌شود.
در این راستا به نظر می‌رسد که کارتر مداخله شوروی در افغانستان را به عنوان آغاز تلاش این کشور برای دسترسی به خلیج‌ فارس تلقی کرده بود و امریکا تصمیم گرفت مانع چنین برنامه ‌ریزی کمونیستی شود و اعلام کرد که چنین حمله‌ای به هر شکل ممکن از جمله از طریق نیروی نظامی خنثی خواهد شد.
در دوران ریاست جمهوری کارتر(۱۹۷۷- ۱۹۸۱) نقش زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی امریکا در این زمینه را نمی‌توان نادیده گرفت. برژینسکی به عنوان یک امریکایی لهستانی تبار در آن زمان یک مخالف متعصب کمونیسم بود که پس از انتصاب به این سمت فورا یک گروه کاری برای تضعیف شوروی از طریق ایجاد تنش‌های قومی میان مردم این کشور تشکیل داد. به نظر می‌رسد وی به ویژه درگیر اوضاع افغانستان بوده اگرچه این کشور بخشی از شوروی سابق محسوب نمی‌شد.
برژینسکی در گفتگویی با وینسنت ژاور خبرنگار معروف فرانسوی که در ۱۵ جنوری ۱۹۹۸ در نشریه ناول آبزرواتور منتشر شد، ادعاهای عجیبی را مطرح کرد.
وی گفت: براساس نسخه های رسمی تاریخی، کمک سیا به مجاهدین افغانستان در دهه ۱۹۸۰‌ و پس از حمله ارتش شوروی به افغانستان در ۲۴ دسمبر ۱۹۷۹ آغاز شد. اما حقیقت کاملا برعکس است. در واقع در سوم جولای ۱۹۷۹ بود که جیمی کارتر اولین دستور برای کمک محرمانه به مخالفان حکومت حامی شوروی در کابل را صادر کرد و در همان روز من یادداشتی را به رییس جمهور نوشته و در آن توضیح دادم که به نظرم این کمک باعث مداخله نظامی شوروی در این کشور خواهد شد.
وی سپس به نوعی به توجیه اقدامات خود پرداخته و می‌گوید: ما باعث مداخله روسها در افغانستان نشدیم ولی آگاهانه احتمال آن را افزایش دادیم.
در نتیجه به نظر می‌رسد برژینسکی گزارش سیا در سال ۱۹۷۷ را کاملا جدی گرفته و افغانستان را به یک میدان جنگ همیشگی برای حفظ سلطه امریکا روی خلیج فارس(مسیر اصلی انتقال نفت) تبدیل کرد. نگرانی امریکا برای جریان آزاد نفت به حمایت از مجاهدینی انجامید که بعدها به طالبان تبدیل شدند. تلاش غرب برای دستیابی به منابع هیدروکربن افغانستان را به تحمل یک جنگ داخلی بی‌پایان محکوم کرد.
حکومت طالبان در دوران ریاست جمهوری جورج بوش به پایان رسید. اگرچه این گروه اکنون به خاطر تفسیر خود از اسلام و نابود کردن بودائیان بامیان معروف است، به نظر می‌رسد همچنین در مساله تجارت منابع هیدروکربن نیز منافعی داشته‌اند. در سال ۱۹۹۷ طالبان هیاتی را به ایالت تگزاس برای گفتگو درباره یک خط لوله گاز سودآور که از قلمرو آنها می‌گذشت فرستاد. جورج بوش فرماندار وقت تگزاس از شرکت «یونوکال» در زمینه توافق با افغانها حمایت کرد. در نتیجه یونوکال و شرکایش برای احداث یک خط لوله گاز ۱۰۰۰ مایلی از ترکمنستان به مولتان پاکستان که از قندهار (منطقه تحت کنترل طالبان) می‌گذشت برنامه‌ریزی کردند.
در سال‌های پایانی قرن بیستم شبکه بی‌ بی سی گزارش داد، این قرار‌داد بخشی از تلاش بین‌المللی برای بهره‌ بردن از توسعه منابع غنی انرژی در دریای خزر بوده است. به عبارت دیگر قرار‌داد یونوکال با طالبان در ایجاد «بازی بزرگ جدید» قرن بیست‌ ویکم موثر بود. به این ترتیب بحث خط لوله به یکی از موارد مهمی که گفته می‌شود دولت بوش به نوعی در حوادث یازدهم سپتامبر دخیل بوده تبدیل شد.
مایکل مور فیلمساز و فعال سیاسی امریکایی یکی از افرادی است که تا حد زیادی به قرار‌داد خط لوله اشاره کرده است. وی در کتاب خود به نام «مردان نادان کاخ سفید» که در سال ۲۰۰۱ چاپ شد تا حدودی درباره شرکت نفتی یونوکال و پروژه احداث یک خط لوله از قلمروی طالبان اشاره کرده و این سوال را مطرح می‌کند که «چه بر سر قرار‌داد خط لوله آمد؟»
وی همچنین در فیلم فارنهایت ۹٫۱۱ که در آن از اقدامات دولت بوش پس از حوادث ۱۱ سپتمبر به سختی انتقاد دارد، به این موضوع پرداخته است.
جورج آرنی خبرنگار سابق بی‌بی‌سی در پاکستان در ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱ در گزارش محرمانه‌ای اعلام کرد که نیاز نایق دیپلمات سابق پاکستانی به بی‌بی‌سی گفته است که امریکا قبل از ۱۱ سپتامبر در حال برنامه‌ریزی اقدام نظامی علیه اسامه بن لادن و طالبان بوده است. این دیپلمات پاکستانی در اواسط جولای ۲۰۰۱ در نشستی با حضور حضور مقامات بلندپایه امریکایی، روسی و پاکستانی در هتلی در برلین حضور داشت. این نشست چهار روزه در برلین ظاهرا نتیجه نگرانی‌های دولت کلینتون درباره بن لادن بوده است.
نشست برلین بخشی از یک سری گردهماییها با هدف ترسیم یک استراتژی برای کنترل بن‌لادن بود اما ظاهرا همچنین در آن مذاکراتی درباره احداث یک خط لوله نفت که به امریکا دسترسی به منابع هیدروکربن آسیای میانه را بدهد انجام شد.
به گفته دیپلمات پاکستانی، هیاتی از امریکا در این نشست اولتیماتوم سختی را به طالبان داد با این مضمون که «یا پیشنهاد مالی ما در ازای تحویل بن‌لادن را بپذیرید و یا اینکه ما شما را زیر آماج بمباران خود دفن خواهیم کرد.»
دیمین کیو روزنامه‌نگار امریکایی در سال ۲۰۰۲ نوشت، پس از حملات یازده سپتامبر و به ویژه با توجه به سخنان نیاز نایق، بن‌لادن تصمیم گرفت پیش‌ دستی کند و این امر حملات یازده سپتامبر را نه یک اقدام تروریستی تصادفی بلکه به یک حمله بازدارنده و یک پاسخ حساب ‌شده به برنامه های نفتی دولت بوش و قدرت نمایی غیرمسئولانه وی در دنبال کردن این برنامه تبدیل می‌کند.
نیاز نایق در سال ۲۰۰۹ در محل اقامت خود در اسلام‌آباد پاکستان مورد شکنجه قرار گرفت. شکنجه‌کنندگان وی را به قتل رساندند زیرا وی بیش از آنچه که باید اطلاعات داشت. اما سپس مشخص شد که وی قبل از مرگ فجیع‌ به یک سری سوالات درباره مذاکرات خط لوله در نشست برلین پاسخ داده است. حقایق روشن شد و بحث خط لوله به یک تئوری تشریح ‌کننده دلیل حمله امریکا به افغانستان تبدیل شد.
قربانقلی بردی محمداف رییس جمهور ترکمنستان به‌طور ضمنی اشاره کرده که احداث خط لوله تاپی نهایتا در سال ۲۰۱۵ شروع می‌شود. این خط لوله ۱۷۳۵ کیلومتری حدود هشت میلیارد دالر هزینه داشته و سالانه ظرفیت انتقال ۳۳ میلیارد مترمکعب گاز طبیعی را دارد. این خط لوله از شهرهای هرات و قندهار افغانستان عبور کرده و به شهر فضیلکه در پنجاب هند منتهی می‌شود.
بردی محمداف گفت: پروژه احداث خط لوله تاپی با هدف تضمین توسعه اقتصادی کشور‌های مشارکت‌کننده و تقویت ثبات سیاسی منطقه خواهد بود.
حال این سوال مطرح است که آیا تکمیل خط لوله تاپی نهایتا صلح را به افغانستان باز می‌گرداند؟ آیا افغانستان به جزو لاینفک آینده انرژی غرب تبدیل خواهد شد؟ و آیا پس از سال ۲۰۱۴ این کشور شاهد تکرار حوادث دهه‌های قبل خواهد بود؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.