گزارشگر:احمــد عمران/ چهار شنبه 19 قوس 1393 - ۱۸ قوس ۱۳۹۳
برخی رسانههای غربی، خبر از پیوستن شماری از دانشجویانِ دانشگاه کابل به گروه داعش میدهند. اخیراً خبرگزاری رویترز با شماری از این دانشگاهیان گفتوگو کرده و انگیزه آنها را برای پیوستن به گروه داعش در سوریه جویا شده است. دانشجویانِ علاقهمند به گروه داعش گفتهاند که آنها با پیوستن به این گروه «کار مقدسی» را انجام میدهند. مقامهای امنیتیِ کشور نیز تأیید کردهاند که تعدادی از دانشجویان به این گروه در سوریه پیوستهاند. پرسشِ مهمی که پس از شنیدنِ این خبر به ذهن متبادر میشود این است که فعالیتهای داعش چهگونه در افغانستان مدیریت میشود و چرا دانشگاهیان فریبِ این گروه را میخورند؟
از چند ماه به اینسو هرازگاهی شایعات و خبرهای تأیید ناشدهیی از هوادارانِ گروه داعش در مراکز دانشگاهیِ کشور منتشر میشود. گفته میشود که شماری از جوانان تمایل به پیوستن به این گروه را دارند. در همین حال، چندی پیش دیوارنوشتههایی در گوشه و کنارِ دانشگاه کابل توجه همهگان را به خود جلب کرد. دیوارنوشتههایی که به صورتِ آشکار از سیاستهای داعش حمایت میکرد. اینها همه نشانههای روشنِ یک حرکت تازه ایدیولوژیک در افغانستان میتوانند باشند.
افغانستان یکی از کشورهای عقبمانده است که عمدتاً در بیشتر عرصهها به وامگیری شهرت دارد. ویژهگیِ کشورهای توسعهنیافته در انجماد فکریِ آنهاست. امتناع از تفکر سبب میشود که اندیشههای وارداتی، زمینه رشد و نمو در چنین کشورهایی پیدا کنند. گذشته نزدیکِ تاریخیِ افغانستان نشان میدهد که انواع قرائتهای ایدیولوژیک از آموزههای اسلامی، بهسادهگی در لایههای مختلفِ جامعه راه باز کردهاند.
میگویند فناوری بدون تفکر وارد هیچ سرزمینی نشده است. اما وارد شدنِ فناوری به سرزمینهای مختلف، پیامدهای یکسان نداشته و ندارد. بسیاری از کشورها توانستهاند فناوری را به گونهیی وارد زندهگیِ خود کنند که چالشزا برایشان نباشد. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، در جهانی زندهگی میکنیم که در حال تعامل و بده و بستان قرار دارد. نمیتوان در چنین جهانی که حالا به دهکدهیی کوچک تبدیل شده، خود را مخفی کرد و یا رابطه خود را با دیگران قطع کرد.
قطع رابطه، به قطعِ ریشهها میانجامد. قطع رابطه سبب میشود که کشورها منزوی شوند. نمونه روشن آن، دوران طالبان در افغانستان است. طالبان تلاش داشتند افغانستان را به گونهیی بسازند که در تصوراتشان وجود داشت. ولی دیدیم که چنین نشد و افغانستانِ رویاییِ طالبان، با قطع رابطه با دیگران شکل نگرفت. اما بحثِ فناوری با تفکر فرق میکند. کشورها از فناوری و تفکر سود میبرند، ولی به گونهیی که آن را بومی میسازند. زیستبومِ هر سرزمینی ویژهگیهای خود را دارد که خواهی نخواهی قالبهایی را برای اندیشیدن ایجاد میکنند. مثل زبان که با وجود وامگیری از زبانهای دیگر، نشانه و مهرِ خود را بر آن میگذارد. واژهگان زیادی امروزه در زبان فارسی مورد استفاده قرار دارند که از زبانهای دیگر وارد شدهاند اما بهسادهگی این وامگیری در زبان فارسی جا افتاده و گویشوران، نوع ویژهگیِ زبانیِ خود را با آنها همسو کردهاند.
افکار و اندیشهها نیز با چنین ویژهگیهایی وارد دنیای دیگران میشوند. زبان و تمدن فارسی در گذشتههای دور، برای بسیاری از ملل جهان زمینههای موثرِ اندیشیدن را فراهم کرد. غربیها نیز با وامگیری از ملل دیگر، به جایگاه کنونیِ خود دست یافتهاند؛ اما رابطه آنها رابطهیی منطقی و حسابشده بوده است. کشورهایی که در تنگنای توسعهنیافتهگی میافتند، دچار بلاهای زیادی میشوند. افغانستان بدون تردید جزوِ چنین کشورهایی است. اگر به چهار دهه بحران و جنگ در افغانستان از منظری دیگر نگاه شود، دیده میشود که این بحران و جنگ عمدتاً محصولِ ایدیولوژیهای وارداتی بوده است.
بسیاری از گرایشهای فکری ما، آبشخورهای بیرونی دارند. در همین دانشگاه کابل، چپ و راست موازی با هم رشد کردند. بحث اعتقاداتِ اسلامی و دینی یک چیز است و نوع قرائت و برداشتی که از آنها وجود دارد، چیز دیگری است. به گفته داکتر عبدالکریم سروش، نظریهپرداز اسلامی، میان فهم دین با اصلِ آن تفاوت باید گذاشت. فهم دین، موضوع بشری و زمینی است اما اصل دین، آسمانی و غیر بشری. به همین دلیل میتوان از دین و آموزههای آن، برداشتهای متفاوتی را ارایه کرد؛ برداشتهایی که وقتی رنگ و لعابِ ایدیولوژیک میخورند، به حربههایی برای کوبیدن و متلاشی کردن مبدل میشوند.
جریان چپ نیز وقتی وارد افغانستان شد، نخست در دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی به سربازگیری آغاز کرد. یک نویسنده شوروی سابق وقتی به افغانستان آمده بود، از آنچه که میدید و میشنید، به حیرت افتاده بود. او در خاطراتش مینویسد که اعضای حزب دموکراتیک خلق با وامگیری از متنهای مارکسیستی لنینیستی، انقلاب را لوکوموتیو تاریخ تعریف میکردند اما خود در کشورشان چیزی به نام لوکوموتیو نداشتند و آن را نمیشناختند.
ایدیولوژی داعش نیز به همینگونه وارد نهادهای دانشگاهی کشور شده و حالا به خطری بالفعل تبدیل شده است. کاش تفکر داعش، تفکری حذفی نمیبود و کشتار و خشونت را ترویج نمیکرد، آنگاه میشد به گونهیی آن را تحمل کرد، همانگونه که بسیاری از اندیشههای دیگر را میتوان تحمل کرد.
مسلماً جوامع عرصه تضارب و تعارضِ اندیشههاست، اما به این شرط که به کشتن و قتل انسانهای دیگر فتوا ندهند. جوانان دانشگاهیِ ما چهقدر با تفکر داعش آشنا استند که چنین حاضرند در پای آن قربانی شوند؟
گاهی دلیلِ رغبتِ بحشی از جامعه را به پدیدههای نوظهور، از بُعد و منظری دیگر باید نگاه کرد. دانش جامعهشناسی تلاش دارد که رد پایِ چنین تمایلاتی را در زندهگیِ اجتماعیِ انسانها جستوجو کند. به نظر بسیاری از جامعهشناسان، گرایش به گروههای خشونتطلب، ریشههایی در زندهگیِ اجتماعیِ انسانها دارد. وقتی انسانها در زندهگی اجتماعی خود به بنبست میرسند و یا نهادهای موجود توانایی پاسخگویی به نیازهایشان را ندارند، آنگاه زمینه برای رشد و ترویجِ افکار بیرونی فراهم میشود؛ افکار و اندیشههایی که وعده بهشت میدهند و یا چنین تظاهر میکنند.
Comments are closed.