سرهای شوریده را با ناخن نخارید! دردنامه‌یی سرگشاده به رییس دولت

گزارشگر:احمد بهار چوپان/ دو شنبه 8 جدی 1393 - ۰۷ جدی ۱۳۹۳

جناب آقای دکتر اشرف‌غنی آن‌چه اکنون می‌نگارم، بیشتر با توجه به مرتبۀ علمیِ شما نگاشته می‌شود؛ زیرا یکی از صفات و ویژه‌گی‌های صاحبان دانش، «سعۀ صدر»ِ آن‌هاست.
نگارنده به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی، این دردنامه را بر محورِ دو مسالۀ بسیار بااهمیت که از یک‌سو ذهن همه‌گانیِ ما را به خود معطوف داشته، و از دیگرسو بر روند زنده‌گی روزمرۀ ما بسیار اثرگذاراند، می‌نگارم و امید می‌برم به ملاحظۀ شما برسد.mnandegar-3
آقای دکتر! امام محمد غزالی در کتاب ارزشمند «نصحیت‌الملوک» اشاره‌یی دارد به این نکته که او و مردم حتا از حکام جابر و جائر و مستبد انتظار دارند که به وظایف‌شان در قبال مردم توجه جدی کنند. امام غزالی به آن‌ها با تأکید می‌گفت که نخست به مسالۀ مهمِ برقراری امنیت همت بگمارند تا بقیۀ کارها در اجتماع سامان یابند.
اینک شما به عنوان شخصیتی برخوردار از جایگاه اکادمیک، بی‌تردید از رابطۀ سرراستِ امنیت و شگوفایی اقتصادی، اجتماعی و علمی جوامع به‌خوبی آگاهید. اجازه دهید صادقانه عرض کنم که من و مردمِ صاحب صبر و بصیرتِ افغانستان، از شما انتظار معجزه نداریم؛ بلکه خواهش ما این است که در تعیین اولویت‌ها و فوریت‌ها بر بنیاد حقایق و عینیت‌های هرچند ناخوشایند عمل کنید.
آقای دکتر، در سال ۱۳۹۱ هجری خورشیدی، در فاصلۀ زمانی شش‌ماه دو برادر جوانم شهید شدند. نخست احمد بهزاد پاییز، و سپس سیلاب در حادثۀ حملۀ طالبان به مرکز نیروهای امریکایی مستقر در میدان وردک. وقتی چنین است، بیایید در یک تصویر بزرگ‌تر و به مقیاس افغانستان، شهیدان روزانۀ حادثات بی‌پایان و رو به افزایشِ انتحاری را شمارش کنیم! می‌توان گفت همه در این سرزمین، زیان‌مند آن مهاجمانِ ضد انسانیت‌اند. شهروندان بى‌گناه و بی‌دفاعی که به‌سختی از ضرب کیبلِ طالب جان به در بردند، اینک دسته دسته و جوقه جوقه قربانی حملات انتحاری آن گروه می‌شوند. شما به عنوان کسی که مسوولیت رهبری دولت را به عهده دارید، نزد خدا و مردم مسوولید. بگذارید بی‌پرده به شما بگویم که هر بار که آقای کرزی، طالبان را برادر ناراضی خطاب می‌کرد، تعبیر من از آن حرف و رویکرد این بود که کرزی، به خونِ پاک دو برادرِ من و صدها و هزاران جوان و پیرِ دیگر که به‌دست طالب کشته شدند، بی‌حرمتی می‌کند و خانواده‌های شهدا را نادیده می‌گیرد و به آن‌ها اهانت روا می‌دارد. اینک که جناب شما به طالبان مرتبۀ سیاسی قایل شده و آن‌ها را «مخالفان سیاسی» خطاب می‌کنید، بدانید که سرهای شوریدۀ بسیاری را با ناخن می‌خارید.
به خاطر دارم که شما در جریان مبارزات انتخاباتی، باری در یکی از سخنرانی‌های خویش و خطاب به طرف مقابل فرموده بودید که: «مدیریت چیزی نیست که من نو یاد بگیرم…». بنابراین، از شما توقع می‌رود تا مسالۀ مدیریت بحران امنیتی را در حد خوانش قومی ـ تباری آن فرو نکاهید و آن را تابع خشنودی و نارضایتی اطرافیان و یا هم آن‌هایی که از آدرس قوم و تبار مشخصی حرف می‌زنند، نسازید. شما می‌دانید که نیروهای امنیتی ما باید از «حقانیت» نبرد خویش در برابر دشمن مطمین باشند، ورنه چه‌گونه می‌توان از افسر و سرباز نیروهای امنیتی انتظار ایستاده‌گی در برابر طالب را داشت. زمانی که سرقوماندان اعلی قوای مسلح کشور و رییس دولت در تعریف دشمن و معرفی او به مردم صراحت لازم را ندارند؛ چه توقعى می‌توان از یک افسر و سرباز عادى داشت؟ آیا بر بنیاد کدام تعریف علمی و تیوریکِ فلسفۀ سیاسی می‌توان گروه طالبان را «مخالف سیاسی» لقب داد؟… تردید ندارم که شما پاسخ به این پرسش را بهتر از من می‌دانید.
فرمان جناب شما برای ایجاد گارنیزیون امنیتیِ شهر کابل را اگر اقدام نخستینِ شما برای سامان‌بخشی به بحران امنیت ارزیابی کنیم، باز باید گفت که در نبود یک راهبرد روشن و تعریف روشن‌تر از دوست و دشمن، آن گارنیزیون نیز چون سدی استوار در برابر طالبان نمی‌تواند بایستد. زیرا هر جنگ‌جوى صاحب معنویت و اخلاق تنها در برابر دشمن می‌جنگد، نه در برابر مخالف سیاسى.
هرچند اصلاح‌ناپذیری، خشونت‌باوری و انسان‌ستیزی طالبان، امری پوشیده نبود؛ ولی حادثۀ انفجار در مکتب استقلال، و کشتار دانش‌آموزان توسط طالبان در پاکستان، امیدها را درمورد امکان رسیدن به تفاهم با طالبان از راه گفت‌وگوهای سیاسی به یأس مبدل کرد.
بوی این درد که امسال به همسایه رسید / ز آتشی بود که در خرمن من پار گرفت!
جناب شما که برای ابراز همدردی و غم‌شریکی با مردم پاکستان پیشگام شدید، ای کاش در امرِ چاره‌سنجی برای حل مشکل امنیتی و مهار طالبانِ افغانی نیز راه و روش تازه و کارآمدی اختیار کنید که صلاح ملک و ملت در آن نهفته باشد.
بی‌تردید می‌دانید که نظریۀ عدالت، قلبِ هر نظریۀ سیاسی است و مردم نیز خواهان صلحِ عادلانه‌اند. اما قربانی کردن عدالت به بهانۀ صلح، جز کنار آمدن با استبداد و توجیه استبداد، کمترین مفهوم و دستاورد دیگری نخواهد داشت.
مسالۀ دوم، مسالۀ هویت و بحران هویت در این جغرافیا که افغانستان می‌‎خوانندش، است. این‌جا نیز سخنی از شخصِ شخیصِ شما را مد نظر قرار می‌دهم: باری جناب شما برای ابراز انزجارِ خویش از بیماری «تعصب» در حضور جمع فرموده بودید که از بس با افراد متعصب میانۀ خوبی ندارید، برادر تنی خویش را چهار سال آزگار از در خانۀ خویش به درون راه نداده‌اید. به باور این قلم، بحران هویتِ حاکم در این سرزمین که پس از شکل‌گیری افغانستان معاصر سر برداشته است؛ همان‌گونه که تجربه و تاریخ معاصر گواهی می‌دهد، با روش از بالا به پایین و کاربرد زور حل‌شدنی نیست.
دولت به عنوان دستگاه بیروکراتیک خدمت‌رسان، وظیفه دارد تا در خدمت همۀ شهروندان باشد، بدون این‌که برخی را بر برخی دیگر ترجیح دهد. دولت وظیفه دارد بستر مناسبِ زیستِ باهمی مردمان این سرزمین را با توجه به گوناگونی تباری و فرهنگی و زبانی‌شان فراهم کند و شهروندان برابرحقوق را به رسمیت بشناسد. این‌ها را نیز شما که تجربۀ کار و زنده‌گی در جوامع پیشرفته و آسودۀ غرب را دارید، بهتر از من می‌دانید و تفاوت و توفیر میان توده‌های «اتباع» و «شهروندان» برابرحقوق نیز بر شما مبرهن است. نمی‌دانم تا کجا در جریان معضل ایجادشده بر سرِ شناس‌نامه‌های برقی و ذکر هویت قومی شهروندان در آن قرار دارید.
هرچه باشد، دولت نباید اجازه دهد کس یا کسانی از آدرس یک تبار شریف به میلیون‌ها انسانِ دیگرِ این سرزمین اهانت روا بدارد. وقتی صحبت از وحدت ملی می‌شود و شما خویش را بانی وحدت ملی می‌دانید؛ در فراهم شدنِ بستر و پیش‌زمینه‌های لازم برای شکل‌گیری وحدت ملی نیز باید سعی کنید. آیا اطلاع دارید که کسی از آدرس رییس مرکز مطالعات علمی و استراتژیکِ دولت افغانستان و از روزنۀ تلویزیون به چند میلیون شهروند افغانستان که هم‌نظر و هم‌تبار او نیستند دشنام داد؟ آن‌هم نه برای بار نخست، که برای دومین بار. جالب این‌که: همین آقا که یک سال قبل صاحب وظیفۀ رسمی و دولتی نبوده و به‌نام رهبر حزب وطن، به آدرس اقوام افغانستان، عقده‌گشایی و دشنام‌پراگنی می‌کرده است؛ هفتۀ گذشته و یک سال پس از برخورد اهانت‌بار نخستین، به نام رییس کانون مطالعات علمی و استراتژیک افغانستان، به بحث دعوت شده بود! یعنی چه؟ پاداش سخنان تخریش‌آورِ سال گذشتۀ او که سبب ایجاد تنش و بحث‌های جنجال‌برانگیز میان اقوام شریف ساکن کشور شد را با گماشتن او به ریاست چنان مرکزی داده‌اند؟!… به کسی که او را به آن سمت گماشته است، آفرین باید گفت!
برای نگارنده دردآور است وقتی می‌بینم جایگاه دانش و دانشمند در این سرزمین و در میان مسوولین دست اولِ کشور تا چه حد خوار افتاده است. اگر چنین نیست، آیا سبب گماشتنِ چنان کسی که تفاوت میان «هندو» و «هندی» را به‌درستی نمی‌داند، در کرسی رهبری مرکز مطالعات علمی و استراتژیک کشور ما چه می‌تواند باشد؟
گماردن یک فرد نظامی که سابقۀ کار در دستگاه‌های اطلاعاتی دارد، در رأس آن کانون، نه تنها خلاف اصول بلکه در مغایرت با آموزه‌های اسلامی نیز هست. حدیثی داریم از پیامبر اکرم (ص) که می‌فرماید :«مِداد العُلماءأفضَلُ من دماء الشهداء» یعنی مُرکَب قلم عالمان، فضیلتش بیشتر از خون شهیدان است. بزرگواری نمایید و در پرتو این حدیث شریف، در مورد رییس مرکز مطالعات علمی و استراتیژیک، تجدید نظر فرمایید. این چه بساطى‌ست که نه حرمتی به خون شهید قایل است و نه ارزشی به علم و عالم؟
چنان سخنان سخیف و تنش آفرینی را اگر کسى حتا در کشورهایی که سلسله‌جنبان آزادی بیان و اندیشه‌اند، بیان کند با او مدارا نمی‌کنند و جناب شما این را نیز می‌دانید. بیمِ آن می‌رود که تکرار چنان گفته‌های عقده‌آلود و بی‌تفاوتیِ مسوولین در قبال اصحاب تبعیض و تعصب، مردم و به‌ویژه جوانان را به فکر واکنش‌ها و چاره‌هایى بیندازد که عاقبت خوشی نخواهد داشت!
و «دل لبریز گفتن است، مگر زبانِ درماندۀ زمان را یارای سخن نیست.» حال که سکان کشتی طوفان‌زده و شکستۀ سرنوشتِ این مردم در دستان شماست، آرزو می‌برم در سایۀ لطف الهی و تدبیر خردمندانه به ساحل امن و رفاه رهنمایش باشید و از جمله به دو نکتۀ مورد اشارۀ نگارنده توجه فرمایید!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.