گزارشگر:برگردان: خواجه بشیر احمد انصاری/ سه شنبه 9 جدی 1393 - ۰۸ جدی ۱۳۹۳
فرح حسین: ما شنیدهایم که ترتیباتِ مصاحبۀ شما را با اسامه بنلادن، بینظیر بوتو و نصیرالله بابر گرفته بودند؟
حامد میر: ترتیباتِ مصاحبه را بهصورت غیرمستقیم بینظیر بوتو گرفته بود. من در سال ۱۹۹۶ میلادی با بینظیر بوتو به امریکا رفته بودم و در آنجا او در سازمان ملل با رابین رافایل ملاقات نمود. من دیدم که رابین رافایل او را قناعت میداد که با طالبان همکاری کند؛ چون مردمِ خوبی استند. من هم عضو هیأت بودم و در همان وقت و از همانجا مقالهیی نوشتم که در پاکستان چاپ شد. در آن مقاله گفته بودم که طالبان مانع رفتن دختران به مکتباند و بینظیر بوتو از آنها پشتیبانی میکند و رابین رافایل هم در پشتِ این پروژه قرار دارد. این برای ما قابلِ فهم نبود که چهطور میشود زنی لیبرال از طالبان حمایت کند.
من هنوز با ایشان در امریکا بودم که مقالهام در پاکستان به نشر رسید. ادارۀ معلومات، آن مقاله را به بینظیر بوتو فرستاد و بینظیر بوتو آن را مطالعه نمود. خانم بوتو مرا خواست و پرسید که «این چه است که نوشتهای؟» جواب دادم: هر آنچه را که دیدهام، نوشتم. بینظیر گفت: «وقتی به پاکستان برگشتم، با شما حرف خواهم زد!»
به پاکستان که برگشتیم، بینظیر بوتو به نصیرالله بابر که وزیر داخلۀ ایشان بود و رحمان ملک وظیفه داد تا با من و نصرت جاوید صحبت کنند. آن دو تن برای من و نصرت جاوید معلوماتی مختصر در رابطه با طالبان ارایه نمودند مبنی بر اینکه طالبان چه اندازه انسانهای خوبی بودهاند. آنها گفتند شما نباید از آنها انتقاد کنید. بابر گفت شما باید یک بار ملا عمر را ملاقات کنید. ولی نصرت جاوید پاسخ داد: من حاضر نیستم او را ببینم؛ اگر زمین بترکد و آسمان پایین آید و من بالا روم، نمیخواهم او را ببینم!
ما نصرت جاوید را شاهجی میگوییم، شاهجی فریاد زد و به نصیرالله بابر گفت: تو میدانی و طالبانت، من حاضر به ملاقاتِ او نیستم.
من گفتم: درست است من یک ژورنالست هستم و میخواهم از نظریاتِ او آگاهی یابم.
رحمان ملک ملاقات من و ملا عمر را ترتیب داد. از طریق آنها به کویته رفتم و از آنجا روانۀ قندهار شدم.
طالبان حرکتی افغانی بودند که در پشت آنها نصیرالله بابر قرار داشت، سپس آیاسآی آنها را در آغوش گرفت و مطابق به میل خویش استخدام نمود. وقتی با ملا عمر روبهرو شدم، او پرسید که آیا علیه او مقاله نوشتهام، مقالهیی که رادیو تهران آن را علیه ایشان (ملا عمر) استفاده نموده بود. من جواب دادم که در امریکا بودم و دیدم که رابین رافایل از شما پشتیبانی میکند. اگر شما (ملا عمر) جای من میبودید، چه تصور می کردید. من شما (ملا عمر) را گماشتۀ امریکا فکر میکنم.
ملا عمر پرسید «این رابین رافایل کیست؟» گفتم معاون وزیر خارجۀ امریکاست. پرسید که او زن است و یا مرد. گفتم: نه، او زن است. ملا عمر به پیشانی خود چند بار کوبید و گفت: «آیا یک زن از ما پشتیبانی میکند؟» گفتم: بلی، یک زن شما را پشتیبانی میکند. دانستم که او چهقدر آدمِ سادهییست که حتا رابین رافایل را نمیشناسد. من به عنوان یک ژورنالیست به فکر افتـادم که چه برنامهیی در حال طرحریزی است!
ملا عمر گفت: «آیا تو مرا جاسوس امریکا فکر میکنی؟» گفتم: با عرض معذرت من همینطور فکر میکنم. ملا عمر گفت: «چه فکر میکنی اگر زمینۀ ملاقات شما را با دشمن امریکا مهیا سازم». گفتم: او کیست. گفت: «اسامه بن لادن». پاسخ دادم: موافق هستم. ملا عمر گفت: «اگر زمینۀ ملاقاتتان را مهیا سازم، آیا خواهید نوشت که من گماشتۀ امریکا نبودهام؟» جواب دادم که درست است و قرارداد ما اینگونه صورت گرفت.
من به پاکستان برگشتم و گروهی نزدم آمده گفتند که زمینۀ ملاقاتِ مرا با اسامه بنلادن مهیا کردهاند. من در سال ۱۹۹۷ روانۀ تورهبوره شده و نخستین مصاحبه را در توره بوره با بنلادن انجـام دادم.
در سال ۱۹۹۷ میلادی زمانی که مصاحبۀ ما در جراید به نشر رسید، مردم میپرسیدند که «این محترم (بن لادن) کیست؟» در آن زمان کسی او را نمیشناخت. یادم میآید که او شخصِ بسیار سادهیی بود. هنگام مصاحبه، لباس و شال و کتابهای پشتِ سرِ او را تنظیم کردم. گفتم برخیز، برخاست. گفتم بنشین، او نشست.
من با مظهر علی خان بودم که وظیفۀ عکاسی را به دوش داشت. عکسهایی که از او امروز در دنیا منتشر است، توسط مظهرعلی خان در همان روز گرفته شده بود. او در زندهگی خویش آدمی ساده بود و تصوری که در رسانههای گروهی از او به نمایش گذاشته شده است، با حقیقتِ او متفاوت است.
بنلادن نخست با ژورنالیست انگلیسی رابرت فیسک در سال ۱۹۹۶ در سودان مصاحبه نموده بود و من پس از او با ایشان گفتوگو کردم.
Comments are closed.