گزارشگر:نظری پریانی/ دو شنبه 29 جدی 1393 - ۲۸ جدی ۱۳۹۳
اساسیترین شرط برای بودن و وجود داشتن وحدت ملی، بودن و جود داشتن خود ملت است. باید نخست ملتی وجود داشته باشد که وحدتی در کار باشد. مردمی که در جغرافیای فعلی افغانستان زندهگی میکنند، نه تنها به مرحلۀ ملتسازی وارد نشدهاند، که تا پروسۀ ملت شدن هم راه درازی در پیشِ رو دارند. نخستین شرط برای ملت خواندن مردمی که در یک کشور زندگی میکنند، داشتن مرزهای پذیرفتهشدۀ شدۀ رسمی و سیاسی است. اما رژیمها و حکومتهای افغانستان به لحاظ بینش قومی و نژادیشان، حتا مرزهای سیاسی کشور و مسألۀ تابیعت را که از اساساتِ یک دولت به شمار میآید را نیز مشخص نساختهاند. رژیمهای تک قومی یا قومگرا به لحاظ علایقِ اتنیکیشان خواهانِ مشخص ساختن مرزهای سیاسی و تابعیت نبودهاند. اگر مردم افغانستان ملت هستند، پس معنی اقوام و قبایل چیست؟ اگر ما به عنوان یک کشور مرز سیاسی داریم، پس معضلۀ خط دیورند چیست؟ اگر مردم افغانستان بر اساس قانون با هم برابر هستند، پس برخیها چرا امتیازات ویژه دارند؟… پس با دریغ و درد که شرط اصلی و اساسییی که لازمۀ یک ملت است، در مورد مردم افغانستان مصداق ندارد.
وحدت ملی همواره از دیدگاه قومگرایانی که همیشه در سنگر حکومت بودهاند، تعریف مشخصِ خود را دارد که عبارت است از حفظ قدرتِ سیاسی در دایرۀ حاکمیت قومی و سنتی آنها. کم نیستند اشخاصی که در فضای سیاسی کشور، تأمین وحدت ملی را در گروِ قدرت سیاسی قومِ خودشان میدانند. حتا باری اشرفغنی رییسجمهور فعلی نیز در مصاحبهاش با تلویزیون طلوع، از «حفظ قدرت در هستۀ سنتی» سخن گفته است. چنین وحدت ملی که دکمههایش در دستِ یک طبقه و گروه و قوم و جریان باشد، در دنیای عدالت و دموکراسی فقط وسیلهیی برای سرکوب و بیعدالتی محسوب میشود. اما وحدت ملی در اذهان دیگرِ اقوام و یا خارج از هستۀ سنتی قدرت، معنای مشارکتِ عادلانۀ همۀ اقوام و گروهها و جریانها در زعامت سیاسی کشور را میدهد، بهنحوی که هیچ قومی احساسِ برتری یا محرومیت نکند و به عبارتی دیگر، غایتِ دولت وحدت ملی، تحقق عدالت اجتماعیست.
باید موضوع «وحدت ملی» را با دیدی عقلانی و به دور از احساسات و در پسزمینۀ تاریخی افغانستان بررسی کرد. در یک نگاه کلی به تاریخ افغانستان و مرور اجمالیِ ناکامیهای سیاسی و تداوم منازعۀ قدرت در این کشور، بهتر میتوان وحدت ملیِ مورد نیازِ افغانستانیها را به عنوان یک نسخۀ شفابخش تشخیص داد. حاکمیتهای تکقومی و یا برتریطلبیهای قومی در طول تاریخ افغانستان، حسِ محرومیت و عقدههای فراوانی را برای اقوامِ حاشیهنشین ایجاد کرده و بیاعتمادیِ فراوانی را برای نسلهای بعد به میراث گذاشته است. این شکاف و گسست و بیاعتمادی میان اقوام را باید به عنوان یک واقعیتِ تلخ پذیرفت ولی در صددِ راه حلِ عقلانی و درازمدت برای آن برآمد.
عبارتِ «دولت وحدت ملی» طی این چند سال همواره از تریبون «کنفرانس اجنـدای ملی» به رهبری آقای احمدولی مسعود و جمعی از نخبهگان افغانستان بیرون شده است. آقای مسعود و جمعِ نخبهگانیاش، با عنایت به تاریخ معاصر افغانستان و دور باطل ناکامیهای موجود در آن، به گونۀ مشروح دولت وحدت ملیِ موردِ نیازِ ما را به عنوان نسخۀ بیرونرفت از بحرانهای همیشهگی و حلِ منازعۀ قدرت و حرکت در مسیر ثبات و ترقی پایدار، به معرفی گرفته است. اما آنچه آقای مسعود و جمع نخبهگانیاش پیرامون دولت وحدت ملی و ویژهگیهای آن گفتهاند و گفته بودند، با آنچه اکنون در عمل، در هیأتِ دولت وحدت ملی کنونی شاهدش استیم، بسیار متفاوت است.
تشکیل دولت وحدت ملی، یک نیازِ ناگزیر برای شرایط خطیرِ افغانستان بود و مسلماً چنین دولتی نیز در حالتِ ایدهآل و آرمانی شکل نمیگیرد. بلکه این دولت در وضعیتِ اضطراری، برای جلوگیری از تشنج و پیریزیِ آغازی نو برای کشورهای بحرانزده بهمیـان میآید و تهدابی میگردد برای اعتمادسازی میان اقوام و جریانها و ملتسازی به معنای واقعیِ آن و ختم همیشۀ منازعۀ قدرت. با امضای تفاهمنامۀ سیاسی میان داکتر اشرفغنی و داکتر عبدالله امید میرفت که چنین نسخهیی از وحدت ملی در عمل پیاده شود و ما بهتدریج شاهدِ خروج از اصطکاکهای فرساینده بر سرِ قدرت و حرکت در مسیر شایستهسالاری و نخبهمحوری باشیم. رهبران دولت وحدت ملی بر اساس آموزههای کنفرانس اجندای ملی، میتوانستند ضمن رعایتِ اصل نخبهمحوری و تخصصگرایی، به همۀ اقوام سهمِ عادلانه در زعامت سیاسی کشور بدهند. بدون شک به رسمیت شناختنِ حقوق اقوام، مقدمۀ ملت شدن است و بیگمان در همۀ اقوام افراد متخصص و شایستهیی وجود داشتند و دارند که بتوان آنها را در زعامت سیاسیِ کشور سهم داد.
در پایان به صراحت باید گفت تا زمانی که دولتِ غنی و عبدالله نتواند این نکات را مرعی بسازد و ترکیبی عادلانه از نخبهگان همۀ اقوام را در زعامت و مدیریتِ کشور شریک سازد، صفتِ «وحدت ملی» وصلهیی ناجور، ناچسپ و بیمسما برای دولت و حکومتِ آنهاست. هرچند وقت زیادی تلف شده و بسیاری از امیدها به یأس بدل شدهاند، اما هنوز برای اصلاح میتوان کار کرد و میتوان وحدت ملی را از شعار به عمل گذار داد و تا منزلِ مقصود آن را مشایعت کرد.
Comments are closed.