گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ شنبه 4 دلو 1393 - ۰۳ دلو ۱۳۹۳
بخش سیزدهم
از گفتههای خواجه برمیآید که پادشاه مشروعیتِ الهی دارد، از تأیید الهی بهرهمند بوده و به هیبت و دانشِ خدادادی مجهز میباشد. لذا بهسان سایر امرا و سلاطین که باید از جانب خلیفه تأیید میگردیدند تا مشروعیت بهدست میآوردند، شاه مورد نظرِ او از حمایت خلیفه بینیاز میباشد. او میگوید: “اما چون پادشاه را فره الهی باشد و مملکت باشد و علم با آن باز باشد، سعادت دو جهانی بیابد، از بهر آنکه هیچ کاری بیعلم نکند و به جهل رضا ندهد”. (نظامالملک، ۱۳۶۴: ۸۱-۸۲)
خواجه پادشاه عادل و عاقل را از الطاف الهی و “سعادت آسمانی” میخواند و ویژهگیهای او را چنین برمیشمارد:
“پس چون از سعادت آسمانی روزگار نحوست بگذرد و ایام راحت دایمی پدید آید، ایزد تعالی پادشاهی پدید آورد، عادل و عاقل از ابنای ملوک و او را دولتی دهد که دشمنان را قهر کند و عقل و دانش دهد که اندر همه کار تمییز کند، از هر کسی پرسد… و اندازه و درجۀ هر کسی پدیدار کند و به کار و پیشه خویش بفرستد و کافر نعمت را از بیخ زمین برکند و دیندوست و ستمدشمن باشد، دین را نصرت کند، هوا و بدعت را برگیرد باذن الله و حسن توفیقه”. (نظامالملک، ۱۳۶۴: ۱۹۰).
شاهی با فره ایزدی که خواجه از آن حرف میزند، انسان خداگونه است که خرمی و یا تباهیِ روزگار بر اراده و نیتِ او استوار میباشد. شاعر گوید:
چو نیت نیک باشد پادشه را
گهر خیزد بهجای گل گیه را
فراخیها و تنگیهای ایام
ز عدل پادشاهان میدهد نام
در اندیشه ایران باستان ـ چنانکه کانترویج درباره شاهان دوره مسیحیِ اروپا توضیح میدهد ـ پادشاه پیکری دوگانه داشت؛ پیکر طبیعی و پیکر ناشی از لطف و فره ایزدی. شاهان به اعتبار پیکر طبیعی خود، انسان و فردی همسان با سایرِ افراد بشر بودند، ولی به اعتبار فره ایزدی، موجودی ممتاز و معصوم بودند که اراده و نیتِ آنها در تقدیر جامعه و جهان مینمود. کانترویج مینویسد: “… پادشاه به اعتبار و مقامِ ممتازِ حاصل از قدرت و عنایت قدسی، فراتر از نوعِ بشر قرار دارد. … با توجه به شخصیت ذاتی از لطف و فرۀ ایزدی، یک خدا ـ انسان است”. (فیرحی، ۱۳۸۲: ۸۰)
شاهی که خواجه نظامالملک تجویز میدارد، به تمام صفاتِ نیکو آراسته است، به شریعت پابند بوده، دادگر و سخت پرهیزکار میباشد. او میگوید: هیچ گناهی نیست نزدیک تعالی نزدیکتر از گناهِ پادشاهان و حق گزاردنِ پادشاهان نعمت ایزد تعالی را، نگاه داشتنِ رعیت است و دادن ایشان و دست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن(نظامالمک، ۱۳۶۴: ۴۹). و در جای دیگر در مورد عدالت میگوید: “گفتهاند بزرگان دین که الملک یبقی معالکفر و لایبقی معالظلم. معنی آن است که ملک با کفر بپاید و با ستم نپاید”(نظامالملک، ۱۳۶۴: ۹). و بدین ترتیب خواجه به پادشاه خاطرنشان میدارد که تأمین عدالت تنها یک مسوولیتِ اخلاقی نیست که بهوسیلۀ آن رضایتِ مردم کمایی گردد؛ علاوه بر آن عدالت و دادگری به عمر سلطنت میافزاید و دوام حکمروایی پادشاه را تضمین میدارد، از اینرو پادشاه برای بقای سلطنتِ خود و خانوادهاش میباید به عدالت در میانِ مردم بپردازد.
به تبعیت از نظریه اصلِ خون و نسب در امر پادشاهی، نظامالملک برای ملکشاه سلجوقی افتخار نسبی میتراشد و مینویسد:
«خداوند عالم شاهنشاهِ اعظم را از دو اصلِ بزرگوار که پادشاهی و پیشروی همیشه در خاندان ایشان بود، و پدر بر پدر همچنین تا افراسیابِ بزرگ پدیدار آورد، او را به کرامتها و بزرگیها که ملوک جهان از آن خالی بودند، آراسته گردانید»(نظامالملک، ۱۳۶۴: ۱۳). خواجه با تمسک به ارجح بودنِ وراثت در وزارت، میان پادشاهیِ موروثی و وزارت موروثی رابطه برقرار میدارد: “اگر وزیر، وزیر زاده باشد، نیکوتر بود و مبارکتر، که از روزگار ارد شیر بابکان تا یزدگرد شهریار، آخر ملوک عجم، همچنان که پادشاه فرزند پادشاه بایستی، وزیر هم فرزند و زیردستی. و تا اسلام نیامد، همچنین بود. چون ملک از خانۀ ملوک عجم برفت، وزارتخانۀ وزرا نیز برفت”.(نظامالملک، ۱۳۶۴: ۲۱۰)
صاحب سیرالملوک یا سیاستنامه بر دینداری و دینیاری پادشاه بهشدت تأکید میورزد، تا حدی که دین و پادشاهی را دو برادر میخواند و میگوید:
“و نیکوترین چیزی که پادشاه را باید، دینِ درست است، زیرا که پادشاهی و دین همچون دو برادر اند. هرگاه که در مملکت اضطراری پدید آید، و هرگاه که کارِ دین با خلل همراه باشد، مملکت شوریده بود و معاندانِ قوت گیرند و پادشاه را بیشکوه و رنجه دل دارند و بدعت آشکار شود و خوارج زور آرند”.(نظامالملک، ۱۳۶۴: ۸۰)
عدالت و دادگری پایه اساسیِ بقا و دوام پادشاهی از دید خواجه نظامالملک میباشد؛ عدالتی از نوع افلاطون. از همینرو است که خواجه طبقات اجتماعی را اصل میداند، پادشاهزاده را سزاوار پادشاهی، وزیرزاده را مستحق وزارت میخواند، میان جنسیتِ زن و مرد از رهگذر عقل و فراست تمایز قابل میباشد. و در این درجهبندی، زنان را اهلِ ستر و ناقصالعقل میداند، لذا به مقصد حفظ فر و شکوهِ پادشاه سفارش میدهد که زنان از امر پادشاهی و فرماندهیِ لشکر دور نگهداشته شوند. (نظامالملک، ۱۳۶۴: ۲۴۳)
خواجه نظامالملک مقاومت در برابر شاهِ بد را جایز نمیشمارد و جور حاکم را بر هرگونه هرجومرج ترجیح میدهد. هر چند او، پادشاه را به پاسداری از حریمِ دین و رعایتِ عدل و داد متصف میداند، اما نمیگوید در صورتی که به وظایفِ خود عمل نکرد، در برابر او چه میتوان کرد. (پولادی، ۱۳۸۷: ۱۰۰)
Comments are closed.