گزارشگر:مهـران موحّد/ شنبه 18 دلو 1393 - ۱۷ دلو ۱۳۹۳
در چندین ماه پسین، داعش بهخوبی توانسته خود را در صدر خبرهای رسانههای جهان قرار دهد و توجه میلیونها انسان در سراسر کرۀ زمین را به خود جلب کند. با آنکه بیشترینۀ مسلمانان، دامن اسلام را از کارهای عجیب و غریب و نفرتانگیزِ داعش پاک میشمارند، داعشیها بر این نکته اصرار میکنند که کارهای آنها برگرفته از آموزههای دینیست و آنان میخواهند قوانین شریعت را اجرا و جامعههای اسلامی را بر پایۀ آموزههای اسلامی اداره کنند.
بنده در اینجا در صدد اثباتِ این ادعا هستم که کارهای شگفتآور و جنایتآلودی که داعش در برابر دیدهگانِ حیران و شگفتزدۀ جهانیان مرتکب میشود تا حدود زیادی با فقه سنتیِ مسلمانان سازگاری دارد و با مردهریگِ فقهی و فکریِ ما چندان بیگانه نیست. این نکته را در همینجا بنویسم که نقد فقه سنتی، به معنای نقد اسلام نیست چرا که فقه سنتیِ ما دستاوردی بشری و آمیزهیی از برداشتهای راست و ناراست است و چیزهای بسیاری در آن نفوذ یافته که بیگانه با اسلام است و جعل و تحریفهایی در آن راه یافته که آن را بهسختی آسیب رسانده است. این را هم باید در اینجا بیفزایم که ما وقتی از لزوم بازخوانی و بازبینیِ میراث فقهیِ مسلمانان سخن میگوییم، به معنای این نیست که میخواهیم این میراث را بهکلی نادیده بگیریم چرا که به گفتۀ صاحبنظران، بدون نگاه به گذشته، امکان تفسیر وضعیتِ موجود نیست و بدون تفسیر درست وضعیت موجود، نمیتوانیم با سرفرازی به مواجهه با آینده برویم.
داعش به عنوان گروهی خشن و جنایتکار، برای اقدامهای خود همیشه مستندهایی از میراث فقهی مسلمانان ارایه میکند. تا جایی که بنده خبر دارم، این گروه تا کنون هیچ کار مهمی را بدون استناد به آموزههای فقه سنتیِ مسلمانان انجام نداده است. داعشیها همۀ این کارهایی را که میکنند، بر مبنای سخنان فقیهان و روایاتیست که بخش مهمی از کتابهای سنتیِ ما را اشغال کرده است. ما اگر میخواهیم به ریشه بپردازیم و آب را از سرچشمۀ آن ببندیم، میباید فقه سنتیمان را نقد کنیم و مسایلی را که بهراستی منشای اسلامی دارد، از موضوعاتی که به دروغ به اسلام نسبت داده شده تفکیک کنیم. کارِ بیمعنایی خواهد بود که خود ما بهصورت شبانهروزی با افتخار زایدالوصفی از فقه سنتی یاد کنیم و اقوال فقیهانِ گذشته را تا سر حد سخنان پیامبر بالا ببریم و پیوسته در ستایش فقه سنتی گلو پاره کنیم، اما در عین حال، داعش را که از همین فقه سنتی برای کارهای خود مستمسک میسازد، محکوم کنیم و جریان انحرافی قلمداد کنیم.
عملکردِ داعشیان از آوانِ پیدایش تا کنون، این نکته را بهخوبی مسجّل میکند که آنها درسهای خویش را که عمدتاً از سرچشمۀ فقه سنّتی دریافت کردهاند، آموختهاند و اکنون در صدد عملی کردنِ این درسها هستند.
نکتۀ قابل توجه این است که داعش، معمولاً بهجای اینکه رفتار خود را با تمسک به آیات و روایات (که خیلی از این روایات، ساختهگی هم هستند) توجیه کند، دست به دامنِ فقیهان و مفسران میزند. به عبارت دیگر، برداشتهای داعش از دین، غالباً «برداشتهای بیمتن» است. داعش در این زمینه تنها نیست. ما صدها سال است که با این مشکل، دست به گریبانیم. از همان زمانی که دروازۀ اجتهاد بسته اعلام شد، معرفت دینیِ مسلمانان به جای اینکه از سرچشمههای اصلی آب بخورد، به دست فقیهانی ساخته شد که در دورۀ انحطاط مسلمانان میزیستند و برداشتهای خیلی انحطاطآلود و غیراخلاقی از اسلام داشتند. این بود که مسلمانان، از بهرهگیری از سرچشمههای نخستین، محروم شدند و تشنهگی خود را با آبهای گلآلودی که در اثر آمیخته شدنِ مواد آلاینده با آبهای زلال چشمهها پدید آمده بود، فرو مینشاندند.
عدهیی از صاحبنظران به این باور اند که ما باید نسبت به آموزههای غلطی که در فقه سنتیِ ما وجود دارد، بیاعتنا باشیم و آنها را نادیده بگیریم و به جای آن، بکوشیم آموزههای درست و انسانییی را که در فقه اسلامی بهوفرت وجود دارد، برجسته بسازیم. مشکل این راهحل این است که ما را در برابر خطرهای احتمالی، آماده نمیکند و نسبت به آفتها هُشیار نمیسازد. در حالتی که ما نسبت به خطرهای احتمالی آماده نباشیم، اگر آن خطرها به سراغ ما بیایند بهآسانی میتوانند ما را فرو ببلعند و در خود هضم کنند.
حقیقت آن است که ناراستیهایی که در میراث فکری مسلمانان جا خوش کردهاند، شبیه آتشفشانهای خاموشیاند که هر لحظه امکان فورانِ آن وجود دارد. پس باید این ناراستیها که به نام اسلام در مردهریگِ فکری ما برای خود جایی باز کردهاند، شناسایی شوند و پس از شناسایی، از رده بیرون ساخته شوند. اهمیتِ این کار وقتی دوچندان میشود که در نظر آوریم جامعههای ما جامعههای دینمداری هستند و بخش بزرگی از افراد در جامعههای ما میکوشند تا جایی که میتوانند ارزشها و آموزههای دینی را مبنای کارِ خود قرار دهند. تصور کنید اگر این ارزشها و آموزهها بهظاهر اسلامی باشند اما ربطی به اسلام واقعی نداشته باشند، در آن صورت ممکن است چه اقدامهای وحشیانه و ضد اخلاقییی به نام اسلام انجام بگیرد که نتیجهیی ندارد جز مخدوش شدن چهرۀ دین.
مشکل دیگری که در اینجا رخ مینماید ایناست که میراث فکری مسلمانان، برای هر طرز تفکر و برداشتی میتواند مستند ارایه کند. میراث فکریِ ما به جهت اینکه مورد نقادی جدّی و سازمانیافته قرار نگرفته و غثوسمینِ آن از هم تفکیک نشده، به همۀ آنانی که بهنحوی خود را به اسلام منسوب میکنند، ارمغانی دارد. هم آنهایی که میگویند اسلام باید به زور بر مردم تحمیل شود، میتوانند به سود خود از این مردهریگ، دلیل و مدرک پیدا کنند و هم آنانی که مدعیاند اسلام، اجبار در عقیده را برنمیتابد. یکی میگوید، جهادی که در اسلام آمده جهاد ابتداییست و ما میتوانیم برای دعوت مردم به توحید و اسلام، به قلمرو حاکمیتِ دیگران حملهور شویم و کشورگشایی کنیم، و دیگری مصرّانه بر این نکته تأکید میکند که همۀ جنگهای پیامبر اسلام (ص)، دفاعی بوده و هرگز ایشان حتّا یکبار هم شروعکنندۀ جنگ برضد دشمنان نبودهاند و… .
ریشۀ مشکل ایناست که چون ما مغلوب و مرعوبِ مردهریگ فقهی خویش شدهایم، وقتی به سراغ این مردهریگ میرویم و میخواهیم از آموزههای آن بهره بگیریم، خرد و احساسِ خود را به کنار مینهیم و همچون «مرده در دستان غسّال»، خود را تسلیم محضِ آن میسازیم. اگر چنین نمیبود، ما میتوانستیم با مجهّز بودن به سلاح عقل و احساس، میراث فکری مسلمانان را ارزیابی کنیم و کژیها و انحرافهای آن را مورد شناسایی قرار دهیم و برملا بیفکنیم و نیز از زلالیهای آن بهرههای وافر ببریم.
داعش به پیروی از اکثریت فقیهان مسلمان، جهاد را مأموریتی تجاوزگرانه میشمارد و جهاد ابتدایی را مشروع میداند. جهاد ابتدایی به این معناست که مسلمانان برای دعوت دیگران (غیرمسلمانان) به توحید و ایمان، آغازکنندۀ نبرد باشند. اکثر فقیهان مسلمان، جهاد ابتدایی را واجب دانستهاند. نیز گفتهاند که بر زمامدار مسلمان واجب است که سالانه حداقل یکبار لشکری را مجهّز کند تا به کشورهای دیگر حملهور شود و با آنها بجنگد و سرزمینهای آنان را به تصرّف خود درآورد(احکامالقرآن جصّاص، شرح السیر الکبیر سرخسی، ردّ المحتار علی درّ المختار). فقیهان ما حتّا وجوب جهاد ابتدایی را همانند نمازهای پنجگانه دانستهاند(امام نووی).
اعتقاد داعشیها به فرضیت جهاد ابتدایی، وقتی فاجعهآفرین میشود که این گروه، بعضی از فرقههای دیگرِ اسلامی را خارج از دین میشمارد و «کافر» میداند. به گواهی آنچه از کانالهای رسمیِ گروه داعش در انترنت پخش میشود، آنها برای کافر شمردن شیعیان، باز هم به اقوال برخی از علمای پیشین – مثل بخاری و سمعانی – استناد کردهاند. برخی از علمای شیعهمذهب هم شبیه این فتواها را دربارۀ اهل سنت صادر کردهاند و کشتن آنها را روا شمردهاند و آنان را از مذهب اسلام بیرون دانستهاند.
جالب اینجاست که در فقه سنتی ما حتّا میتوان بهانههایی برای کشتن زنان و کودکان و پیرمردان یافت، چرا که در پارهیی از کتابهای ما آمده که کشتن زنان و کودکان و پیرمردان در جنگ، در صورتی که جنگجویان دشمن از آنان به عنوان سپر استفاده کنند، رواست. آیا این، بهانۀ خوبی نیست برای کشتن زنان و کودکانِ بیگناه توسط داعش و دیگر گروههای خشن و افراطی؟
چندی پیش، داعش پس از اشغال منطقۀ «سنجار» در عراق، شمار فراونی از زنان و کودکان اقلیت کرد ایزدی را به بردهگی گرفت. داعش برای توجیه این اقدام، تصریح کرد که ما بر اساس نظر جمهور فقیهان مسلمان در بارۀ چهگونهگی تعامل با مشرکان، عمل کردهایم. گروه داعش، اقلیت کرد ایزدی در عراق را متهم به شیطانپرستی میکند و مشرک میشمارد. داعش به «آنهایی که ضعیفالایمان و کمخرد»اند میگوید که به کنیزی در آوردن کودکان و زنان کفار از «احکام ثابت شریعت اسلام» است و هر کسی که این حکم قطعی شریعت را رد کند و یا نسبت به آن تمسخر روا دارد، در واقع آیات قرآن و سنت پیامبر را مورد انکار قرار داده و بدینگونه از دایرۀ اسلام بیرون رفته است.
فقه سنتی ما به صراحت میگوید که در برابر کفاری که اهل کتاب (یهودی و مسیحی و مجوسی) نباشند، تنها دو گزینه پیش رو داریم: یا اینکه گردنگزار اسلام شوند و یا اینکه به دست نابودی سپرده خواهند شد و زنان و کودکانشان به اسارت گرفته خواهند شد.
به نظر شما کجای این کار داعش (کشتن مردان ایزدی و بردهساختن کودکان و زنان آنها) با فقه سنتی مسلمانان در تضاد قرار دارد؟
چند روز پیش، داعش ویدیویی را از اعدام خلبان اردنی اسیر در دست آن گروه، معاذ الکساسبه، منتشر کرد که مردم را در سراسر جهان در شوک فرو برد. ویدیو نشان میداد که داعش، خلبان اردنی را زندهزنده میسوزاند و سپس توسط بلدوزر، آوارهایی از خاک بر سرش میریزاند.
داعش در توجیه این اقدام شگفتانگیز خود، تصویرهای ویدیویی از کودکانی را نشان داد که بر اثر بمباردمان نیروهای هوایی ائتلاف ـ که خلبان اردنی هم یکی از آنها بود ـ، طعمۀ حریق شدهاند. نیز تصویرهایی ویدیویی را نشان داد از کسانی که زیر آوارِ خانههای خود شدهاند، خانههایی که از اثر بمباردمان هوایی ائتلاف برضد داعش به تلی از خاک مبدل شدهاند. داعش، اعدام خلبان اردنی به این صورت را از قبیل «مجازات بالمثل» میداند و به آیۀ ۱۲۶ سورۀ نحل استناد میکند.
همچنین داعش به گفتههای فقیهانی استناد میکند که مجازاتبالمثل را روا میدانند حتا اگر این مجازات، «مُثله» باشد. همانگونه که برخی از فقها تصریح کردهاند، زندهزنده سوزاندن هم در تعریف «مُثله» داخلاست.
در همین زمینه، داعش به سخنان ابن تیمیه نیز استناد میکند. ابن تیمیه گفتهاست: «مُثله کردن (گوش و بینی بریدن یا زندهزنده سوزاندن) کفّار، در صورتی که آنان را وادار به پذیرش اسلام بکند یا مرعوبشان بسازد و جلو تجاوزشان به حریم مسلمانان را بگیرد، به مثابۀ برپاداشتن حدود الهی و جهاد در راه خداست.» (الفروع، ابن مفلح الحنبلی)
علیرغم اینکه بسیاری از علمای مذهبی و بسیاری از نهادهای مذهبی در جهان اسلام، زندهزنده سوزاندنِ خلبان اردنیِ به اسارت درآمده توسط داعش را به شدیدترین لحن نکوهش کردند و اقدامهای جاهلانۀ داعش را موجب بدنام شدن اسلام دانستند؛ در سنت دینی ما به قدر کافی، چیزهایی هست که این کارِ داعش و سایر کارهای این گروه را بتواند مشروعیت ببخشد و تیوریزه کند.
تنها راه حل ایناست که با ذهنیتی انتقادی سراغ فقه سنتیمان برویم و برخوردی منتقدانه نسبت به میراث فکریمان داشته باشیم و از نقد جدّی این میراث سترگ، واهمهیی در دل راه ندهیم. نقد فقه سنتی به معنای ایناست که جنبههای مثبتِ آن را از پهلوهای منفی آن تفکیک کنیم و سره را از ناسره جدا بسازیم. این کار نه تنها عیب و اشکالی ندارد، بلکه ارزشمندترین کاریست که باید کسی که به تفسیر و شرح آموزههای اسلامی میپردازد، به آن مبادرت ورزد. در غیر این صورت، ما باید همیشه چشم به راه ظهور جریانهایی از قبیل جریان داعش در هر نقطۀ جهان پهناور اسلامی باشیم.
این نکته را هم باید یادآور شوم که موقعِ تحلیل و موشکافیِ چراییِ ظهور گروه داعش و دیگر گروههایی از این دست در گسترۀ دنیای اسلام، در کنار عوامل دینی و فرهنگی، نقش عوامل دیگر را نباید نادیده بگیریم. بیگمان، عوامل گونهگونی (عوامل سیاسی و اقتصادی و حتّا روانی) دست به دستِ هم دادهاند تا زمینه را برای پیدایش و گسترش گروههای تندرو در سرزمینهای ما فراهم سازند. با اینهمه، قدر مسلّم ایناست که برداشتهای خشن و غیراخلاقی از اسلام که ریشه در سنّت دارد، توانسته تا حدّ زیادی تبر خشونتطلبان و تندروان را دسته کند و به کارهای آنها مشروعیت ببخشد.
Comments are closed.