«دولت اسلامی» در بزرگ‌ترین زندانِ نیویورک

گزارشگر:چهار شنبه 22 دلو 1393 - ۲۱ دلو ۱۳۹۳

طه جابرالعلوانی
ترجمه: مهران موحّد
mnandegar-3چند سال پیش، گروهی از زندانیان مسلمان در یکی از بزرگ‌ترین زندان‌های نیویورک، از من برای ایراد سخنرانی برای زندانیان مسلمانِ آن زندان و تفقد آن‌ها دعوت کردند. به آن زندان رفتم و دیدم که در حدود چهل‌تن از زندانیانِ مسلمان در سالونی گرد هم آمده‌اند که آن را برای نماز خواندن اختصاص داده بودند. پس از این‌که نماز را گزاردیم، به ایراد سخنرانی پرداختم و در طی آن از اهمیت و ارزش و ضرورت آزادی برای انسان حرف زدم و نیز بر این نکته تأکید ورزیدم که انسان بدون آزادی، انسانیّت خود را از دست می‌دهد. نیز از تاریخچۀ زندان سخن گفتم و این‌که بشر از روزگارانِ کهن با این پدیده آشنا بوده‌ است. از حضرت یوسف-علیه‌السلام- یاد کردم که برای پاک‌دامن ماندن، زندان را بر آزادی ترجیح نهاد. به زندانیان سفارش کردم که از توفیق اجباری‌یی که برای‌شان در زندان دست داده، به منظور اصلاح و تربیت روح و روانِ خود استفادۀ بهینه کنند و بکوشند با استفاده از این فرصت، دگردیسی‌یی ریشه‌یی در سلوک و رفتار و اخلاق خویش ایجاد کنند.
پس از آن‌که سخنرانی من تمام شد، بسیاری از زندانیان حاضر در آن جلسه از من به‌خاطر دیدار با آن‌ها تشکر کردند و موضوعات مطرح‌شده در سخنرانی‌ام را ارزشمند دانستند. سپس نوبت به طرح پرسش‌ها رسید که بخشی از این پرسش‌ها مربوط به مسایل روزمره از قبیل نماز و وضو و پاکی و روزه می‌شد و پاره‌یی از این سؤالات، به مسایل حلال و حرام می‌پرداخت. در این میان، یک‌تن از زندانیان، پرسشی را مطرح کرد که خیلی بنده را به تأمل و تدبر واداشت. پرسید که: «آیا بر مسلمانان واجب نیست که خلیفه‌یی برای خود برگزینند که احکام شریعت را اجرا کند و حدود شرعی را برپا سازد؟ اگر چنین ‌است، آیا بر ما واجب‌ است که دولتی اسلامی در زندان ایجاد کنیم؟ پس از آن‌که دروازه‌های سالون‌های بزرگِ زندان بسته می‌شود، زندانیان در داخل این سالون‌ها از آزادی مطلق برخوردار می‌شوند و پولیس و دیگران نمی‌توانند بدون اجازۀ آن‌ها وارد این سالون‌ها شوند. بدین ترتیب، ما می‌توانیم از ساعت هفت شام‌ تا ساعت شش بامداد، احکام شرعی را مورد اجرا قرار دهیم و حدود را تطبیق کنیم. فقها گفته‌اند که تکلیف بر حسب طاقت ‌است. از این رو، ما از طرف شب – اگرنه در روز – می‌توانیم شریعت را تطبیق کنیم، آیا تطبیق شریعت بر ما واجب‌ است؟ آیا اگر این کار را بکنیم فریضۀ ایجاد دولت اسلامی از عهدۀ ما ساقط می‌شود؟»
هرگز تصور نمی‌کردم کسی چنین پرسشی را در چنین جلسه‌یی مطرح کند. با شنیدن این پرسش در شوک فرو رفتم، چه این‌که این نکته از بدیهیّات ‌است که خداوند پیامبر اسلام (ص) را مأمور ساختن امتی با ویژه‌گی‌های مخصوص به خود ساخته بود که خدا را به یگانه‌گی بشناسند و وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر را برعهده بگیرند و مردمان دیگر را در جهت پاکسازی خرد و قلب و روح و اعضا و جوارح و زنده‌گی و اندیشه‌ها و افکارشان یاری رسانند. اما «حکومت» را باید خود مردم بسازند با توجه به مکانیسم‌هایی که مقاصد بزرگ قرآنی – از توحید و تزکیه و آبادانی زمین – را محقق سازد و بتواند زمینه را برای ساختن جامعه‌یی میانه‌رو و پیشرو که الگویی برای دیگر ملت‌ها در زمینۀ برپا ساختن حق و عدالت و تأمین آزادی‌های عمومی برای مردم و نگه‌داری دارایی‌ها و آبرو و جان و خرد مردم از مورد تعرض قرار گرفتن و تأمین آزادی‌های عمومی برای اصحاب دیگر ادیان و مذاهب.
در آن‌جا فهمیدم که برخی از کسانی که به دیدار این زندانیان بیچاره آمده‌اند و از اسلام به آنان سخن زده‌اند، تنها چیزی که از اسلام می‌دانسته‌اند، دولت و حکومت و قدرت و سیاست بوده‌ است. احتمالاً این مبلّغان دینی، مسایلی را به این زندانیان تلقین کرده‌اند که باعث شده زندانیان به برداشت‌های غلط و عجیب و غریب از اسلام برسند و گمان کنند که در اسلام، بیشتر از همه چیز، فعالیت سیاسی و به دست گرفتن قدرت سیاسی، ارزش و اهمیت دارد و به این تصور افتاده‌اند که اسلام، چیزی جز سلطه و نیرویی نیست که سیستم مجازاتِ خشن و انعطاف‌ناپذیری را بر مردم تحمیل می‌کند و بدین‌گونه بر گردۀ مردم سوار می‌شود و اختیار آن‌ها را سلب می‌کند. این‌گونه آدم‌ها اسلام را که شامل ایمان و شریعت و دین‌داری می‌شود، در قدرتی سیاسی خلاصه می‌کنند که وظیفه دارد نظام مجازاتِ خشن و عبوسی را اجرا ‌کند، و آگاهانه یا ناآگاهانه نام شریعت را بر آن می‌گذارند.
مسوولان زندان‌های امریکا پیش از یازده سپتمبر ۲۰۰۱ میلادی، دعوت‌گران و مبلّغان اسلامی را با کمال ادب و احترام به زندان‌ها در امریکا می‌آوردند تا به زندانیان، اندرزهای مذهبی بدهند و راهنمایی‌های دینی ارایه کنند، چرا که مسؤولان زندان‌ها مشاهده کرده بودند که زندانی‌یی که به اسلام می‌گرود، سلوک و رفتارش بهتر می‌شود و انسانی دیگر می‌گردد و از استعمال مواد مخدر و مسکرات خودداری می‌کند و روحیۀ شرارت‌پیشه‌گی و تجاوزگری را از دست می‌دهد. به همین دلیل، مسؤولان زندان‌ها تسهیلات فراوانی برای دعوت‌گران مسلمان و امامان مساجدی که می‌خواستند با زندانیان دیدار کنند و آن‌ها را به اسلام دعوت کنند فراهم می‌کردند. ولی پس از رویدادهای یازده سپتمبر، اوضاع دگرگون شد و از آن پس، مسوولان امریکایی خیلی تلاش می‌کنند جلوِ دیدار زندانیان با دعوت‌گران مسلمان را بگیرند.
معمولاً زندانیان از آدم‌هایی تشکیل شده‌اند که جرم‌های مختلفی را مرتکب شده‌اند از قبیل آدم‌کشی و جرایم سازمان‌یافته و زورگیری و دزدی و تجاوز جنسی بر زنان و دیگر جنایت‌ها. هرگاه یکی از این آدم‌ها به باوری دینی اعتقاد پیدا کند که آن باور را از منابع درستش دریافت نکرده باشد و آموزگارانش آموزۀ اصیل اسلامی را به وی یاد نداده باشند، حتماً چنین آدمی به نام اسلام، فاجعه خواهد آفرید و به شکل مؤثرتری به دیگران آسیب خواهد رساند.
تجارب زنده‌گی به من این نکته را آموخته که کسانی که به این زندان‌ها برای دعوت زندانیان به اسلام و نیز عرضۀ راهنمایی‌های دینی به زندانیان مسلمان می‌روند، باید به صورت درست گزینش شوند و باید حرف‌هایی که دعوت‌گران مسلمان به زندانیان می‌زنند، از قبل و در حضور گروهی از دعوت‌گران مسلمان تأیید شده باشد و سنجیده ‌بودنِ آن به اثبات رسیده باشد تا مبادا چیزهایی به آن‌ها گفته شود که باعث سوءفهم آنان شود و روحیۀ شرارت‌پیشۀ آنان را بیشتر از پیش تحریک کند و آنان را به استفاده از قوۀ قهریه در راه دین! وا دارد.
با این‌همه، آنانی که با میراث فکری و فقهی مسلمانان آشنایی دارند – میراثی که در دوره‌های تاریخی گونه‌گون شکل گرفته – می‌دانند که مهار کردن این دعوت‌گران و متقاعد ساختن‌شان به این‌که گفتمان دینی‌شان را اصلاح کنند، بسیار دشوار است چرا که گفتمان دینی‌یی که آنان در چارچوب آن می‌اندیشند، بر پایۀ آن‌چه آموخته‌اند و از استادان خود دریافته‌اند، ساخته شده و بر مبنای فقهی شکل گرفته که گرفتار آفت‌های ریشه‌براندازی در مرحله‌های تاریخی مختلف شده ‌است. در مورد این قبیل از دعوت‌گران و مبلّغان دینی، شیخ محمد غزالی-رحمه‌الله- مقاله‌یی نگاشته‌ است که عنوان آن چنین‌است: «چه‌وقت اسلام از دست اینان راحت خواهد شد؟»

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.