گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ 27 دلو 1393 - ۲۶ دلو ۱۳۹۳
بخش بیست و نهم
عبده از دوستانِ نزدیک و شاگرد ممتازِ سید جمالالدین افغانی بود. در مصر متولد شد و در جامعِ احمدی دروسِ ابتدایی را پشتِ سر گذراند. در عنفوان جوانی درسهای ابتدایی را نزد مامای پدرش، شیخ درویش، فرا گرفت. شیخ درویش که از علاقهمندانِ جنبش سنوسی بود، محمد عبده را متأثر گردانید و دروازۀ جدیدی را بر رخِ وی گشود.
او مراحل بعدیِ آموزش را در الازهر طی کرد، تا اینکه پای سید جمالالدین به مصر کشانیده شد و محمد عبده در همان روز اول، شیفته سیدجمال گردید. عبده چند بار به اروپا سفر کرد و از این مسافرتها مطالبِ فراوانی آموخت.
عبده گرچه نسبت به سید جمالالدین افغانی تحرکِ کمتری داشت، ولی نوشتههای بیشتری برجا نهاد و بر پایۀ همین نوشتهها، در جایگاه مصلحانِ طراز اولِ عصر جدید در میان مسلمانان قرار گرفته است.
عبده به کار فکری اهتمامِ زیادی به خرج رسانید و با نگاهی عقلگرایانه، رساله “التوحید” را نوشت و برای اصلاح امورِ اجتماعی از مسند قضا یک سلسله فتوای جدید صادر کرد.
اندیشه سیاسی
حمید عنایت دیدگاه سیاسیِ عبده را چنین به بررسی گرفته است:
«عبده درباره خلافت، ظاهراً به ضرورتِ انتقالِ دوبارۀ آن از دست ترکان به اعراب عقیده داشت…. او میگفت، فرمانروایان ترک بیش از دودمانهای دیگری که بر اعراب حکومت کردهاند، در پرورش رسم تقلید و تشویقِ خرافه در میان مسلمانانِ سنی دست داشتهاند.
“بلنت” از قول عبده، پیشنهاد میکرد که خلیفه در مقام مجتهدِ اعظمِ مسلمانان عمل کند و در مسایل دینی راهنمای آنان باشد، لیکن از دخالت در کارهای سیاسی بپرهیزد؛ بدین ترتیب مسلمانان سنی همهگی دارای یک خلیفه یعنی یک مرجع دینی خواهند بود و در عین حال، خود به ملتهای جداگانه تقسیم خواهند شد…. اگر برخی از اندیشههای سیاسیِ عبده تا فرجام پی گرفته شود، به “علمانیت” میرسد. مثلاً یکی از نظریات مهمِ او در بابِ سیاست این بود که اقتداراتِ حکومت اسلامی، خصلت مدنی دارد نه شرعی؛ امتیازات مقام خلیفه و حاکم و قاضی و مفتی از شرع برنمیخیزد، اما شرع، تکالیف و اقتداراتِ آنان را معین میکند. بدین دلیل، خلافت را نباید با آنچه اروپاییان تیوکراسی یعنی خداسالاری مینامند، همانند شمرد. زیرا در تیوکراسی احکام شریعت مستقیماً از جانب خدا به حاکم ابلاغ میشود و رعیت نه به موجبِ رعیت که مستلزم عدالتِ حاکم و کوششِ او در نگاهبانی رعیت است، بلکه به حکم ایمانِ دینی باید از حاکم فرمان برد، به نحوی که مومن هرگز نمیتواند با حاکم عناد ورزد، هرچند که او را دشمن شریعتِ الهی بداند…. ولی در اسلام اطاعت از حاکمِ گناهکار روا نیست و اگر کارهای حاکم پیوسته مخالف اصول شریعت باشد، مسلمانان باید او را بنا به اقتضای مصالحِ عامه کنار بگذارند.
… او در یکی از نوشتههایش این اعتقاد را بیان کرد که کسانی که تاریخ و سرزمینِ مشترک داشته باشند، بهرغم اختلافات مسلکی و مذهبی، از پیوند دوستیِ پایداری برخوردار میشوند. بر این اساس، به نظر او، غیرمسلمانانِ مصر به همان اندازۀ مسلمانان به ملیتِ مصر بستهگی دارند». (عنایت، ۱۳۷۲: ۱۴۸-۱۵۴)
عنایت در مقام مقایسه میان سید جمالالدین افغانی و محمد عبده میگوید، سید جمال بیشتر مرد پیکار و سختکوشی بود و عبده مرد اندیشه و میانهروی. سیدجمال آزادی سیاسیِ مسلمانان را تنها راه تحرکِ فکری آنان میدانست و عبده بیشتر در پی تربیت اخلاقی و دینیِ مسلمان بود. سیدجمال افکار خود را تا حدی به سراسر جهان پخش کرد، ولی عبده در اندیشه اصلاح جامعۀ مصر بود؛ اما هر دو تن به توجیه عقلیِ احکام شریعت و هماهنگی آنها با مسایل عصر و پرهیز از پراکندهگی و فرقهبازی پرداختند، تلاش استاد و شاگرد بر آن بود تا اجتهاد را در میان مسلمانان احیا بدارند. (عنایت، ۱۳۷۲: ۱۵۶)
هرچند تسلط فرانسه بر مصرد دیری نپایید، اما پیوندی که میان آن دو کشور بهوجود آورد، موجب شد تا شماری از جوانان مصری غرض تحصیل راهی فرانسه شوند و با خود مفاهیم و مسایلِ جدیدی به همراه آوردند. از آنمیان طهطاوی (۱۸۰۱-۱۸۷۳) ط حسین (ت.۱۳۰۷) مصطفی کامل (۱۸۷۴-۱۹۰۸) بهشدت تحت تأثیرِ مظاهر پیشرفت و ترقیِ اروپا واقع شدند، و با برگشت به مصر مخالفتشان را با حکومتهای استبدادی نشان دادند. مباحثی همچون قانونمداری و تفکیک قوا بهوسیلۀ این اشخاص در مصر و خاورمیانه مطرح گردید. ط حسین از آنهم فراتر رفت و تمدن مصر را تمدنِ عربی نشمرد، بل تمدن و فرهنگِ مصر را خویشاوند یونان خواند. او در این رابطه کتابی به رشتۀ تحریر در آورد و حکومت عثمانی را مقصر جدایی مصر با فرهنگ اصیل اش (یونانی) قلمداد کرد.
عبدالرحمن کواکبی (۱۸۴۹-۱۹۰۲م) یکی دیگر از چهرههای روشنفکریِ جهان عرب است که در این زمانه قد برافراشت و در مذمتِ حکومتهای استبدادی، کتاب “طبایع الاستبداد” را نوشت. به باور شماری از پژوهشگران، مطالبِ این کتاب برگرفته از آثار منتسکیو است. به هر حال، نشر این اثر به زبانِ عربی تأثیر بسیاری بر جا نهاده است.
Comments are closed.