گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 3 حوت 1393 - ۰۲ حوت ۱۳۹۳
بیستویک فبروری (۲ حوت) مصادف به روز جهانیِ زبانِ مادری بود. از این روز همهساله در جهان گرامیداشت می شود. ۲۱ فبروری روزیست که در آن به اهمیتِ زبانهای مادری پرداخته میشود و به این بهانه دولتها و جوامع، عنصر زبان مادری را در زندهگیشان بازمییابند. این روز بهصورت رسمی در سال ۱۹۹۹ از سوی یونسکو، سازمان علمی و فرهنگیِ سازمان ملل متحد، به نامِ روز جهانی زبان مادری نامگذاری شد و دلیل روشن آن، توجه به تنوع فرهنگی و زبانی در جهان بود. اما دلیل نامگذاری روزی به نامِ روز جهانیِ زبان مادری به حادثهیی برمیگردد که در سال ۱۹۵۲ در داکا پایتخت امروزیِ کشور بنگلهدیش اتفاق افتاد. در این روز دانشجویانِ دانشگاه داکا که هنوز بخشی از کشور پاکستان شرقی به حساب میآمد، در اعتراض به تبعیض زبانی، خواهانِ به رسمیت شناخته شدنِ زبان بنگالی در کنار زبان اردو شدند. آنها برای رسیدن به چنین حقی، دست به راهپیمایی مسالمتآمیز زدند، اما پولیس پاکستان با آنها با خشونت رفتار کرد و سبب شد که چندین دانشجو کشته شوند. پس از استقلال بنگلهدیش، این کشور از سازمان ملل درخواست کرد که روز ۲۱ فبروری را روز جهانی زبان مادری نامگذاری کند. از سال ۲۰۰۰ به اینسو، این روز به صورت گستردهیی در جهان با مراسم ویژه برگزار میشود و یونسکو سال ۲۰۰۸ را به گونۀ ویژه به نام سال جهانیِ زبانها اعلام کرد. اما چرا بزرگداشت از چنین روزی اهمیت دارد؟
دلیلِ آن برمیگردد به تنوع موجود کشورهای جهان در ابعاد فرهنگی و زبانییی که بهصورت طبیعی از آن برخوردار استند. هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که از لحاظ فرهنگی و زبانی یکدست باشد. رنگارنگی فرهنگی و زبانیِ کشورها، به آنها امتیازهایی بخشیده تا بتوانند به درک وضعیتِ بشری در کرۀ زمین دست پیدا کنند. از درون فهم رنگارنگی فرهنگی و زبانی انسانها، به تساهل و تسامح میرسیم که از ارزشهای مدرنِ جهان معاصر است. تساهل و تسامح هرچند در عرصۀ باورهای دینی بیشتر جلوه میکند، اما نمیتوان زبان و فرهنگِ انسانها را از این حوزه جدا انگاشت. تاریخ نشان داده که میزان حساسیتِ انسانها همانگونه که درحوزۀ باورهای دینی میتواند مشهود باشد، در حوزۀ زبان و فرهنگ نیز تجلی دارد.
انسان، موجودی هویتخواه است؛ موجودی که تعاملاتِ زندهگیِ اجتماعیِ خود را از طریق هویتبخشی به خود و دیگران شناسایی میکند. زبان در این میان البته جایگاه ویژه میتواند داشته باشد. زبان پُررنگترین جلوۀ هویتِ انسانی است. زمانی مارتین هایدگر فیلسوف معروف نوشت که «زبان خانۀ انسان» است. از طریق زبان، انسان به خود و دیگران معنا میبخشد و میتواند وارد تعاملات با دیگران شود. اما سرنوشتِ انسان نشان داده که زبان میتواند موجب اختلاف و بدفهمی نیز شود. تعبیرهای سیاسی و ایدیولوژیک از زبان، آن را به سمت وسیلهیی برای رویارویی و تقابل کشانده است. نظامهای سیاسی، هویتهای خود را بعضاً با زبان ادغام کردهاند و دیگر زبانها را مخلِ ادامۀ سلطه و هژمونی خود تشخیص دادهاند. نسلکشیهای انسانی بهوسیلۀ سیاستگران، گاه ریشه در زبانِ افراد داشته است. وقتی زبان به زبانِ «من» و زبانِ «دیگری» تقلیل مییابد، زبان ابزاری برای سرکوب و انهدام میشود. زبان درگیری میآفریند و سبب میشود که خونها بریزد و سرها بر باد روند. موضوع اقلیتها در جهان همواره دشواریآفرین بوده است. اقلیتها برای اینکه اقلیت باقی بمانند، از سوی اکثریتها که قدرت بیشتر اقتصادی و سیاسی را در چنگ داشتهاند، به حاشیه کشانده شدهاند. زبانِ اکثریت و زبانِ اقلیت، دو تقابل اصلی در عرصۀ اعمال سلطه بوده است. جهان معاصر برای بیرونرفت از معضلهای اینچنینی، دست به اقدامهای پیشگیرانه زده است. به رسمیت شناختنِ روزی به نامِ روز جهانی زبان مادری، به معنای احترام به حقوق انسانیِ دیگران میتواند باشد.
وضعیت زبان مادری در افغانستان نیز سرگذشتِ تلخی دارد. در صد سال گذشته، معضل زبانها در افغانستان حاد بوده است و همین امروز نیز اثراتِ آن را در سیاستهای برخیها میتوان شاهد بود. بحث «دری» و «پشتو» هنوز بحث داغِ جامعۀ ماست. هنوز عدهیی از سکوی تبعیضِ زبانی به دیگران نگاه میکنند. در معادلات سیاسی و اجتماعی ما، زبان نقش و جایگاهِ ویژه دارد. هنوز در افغانستان زبانها به زبان «من» و زبان «دیگری» بخشبندی میشود. هرچند نه به صورت رسمی، اما در ذهنِ بسیاریها این بخشبندی وجود دارد و چه بسا که در رفتارشان نیز تبارز مییابد. آنکس که وزیر است و به فلان زبان تعلق دارد، میکوشد که همزبانهای خود را در وزارتش بیشتر مجال دهد. اینجا همزبانی از همدلی خوشتر است. چهگونه میشود به این وضعیت پایان داد؟ و چهگونه میشود که وارد مناسباتِ مدرن شد؟
هنوز در جامعۀ ما به گونۀ مدون و علمی به اینگونه معضلات توجه نشده است. هنوز ما میپنداریم که مشکل اساسیِ جامعۀ ما، جنگ و طالبان است، اما فکر نمیکنیم که بخشی از معضل جنگ و طالبان، معضل زبانیِ جامعۀ ماست. از این منظر، باید به مسأله نگاه کرد تا ابعاد تازۀ بحرانِ افغانستان خود را نشان دهد. چشمها را باید شست، جورِ دیگر باید دید!
Comments are closed.