گزارشگر:علی پارسا/ سه شنبه 5 حوت 1393 - ۰۴ حوت ۱۳۹۳
کمکم صدای داعش در ولسوالیها و قریههای کشور بلند و بلندتر میشود. افراد و گروههایی که خود را منتسب به خلافت ابوبکر بغدادی میدانند، حالا دیگر قدرتِ مانورِ بیشتری یافتهاند؛ تا جایی که در شصت کیلومتری پایتخت در ولسوالی چرخِ ولایت لوگر هم دست به آشوب و ناامنی میزنند. به اهتزاز درآمدنِ پرچم سیاهِ آنها در زادگاه رییسجمهور غنی، حالا دیگر بیش از هر زمانِ دیگری ابرهای سیاه را بر آسمانِ کشور مستولی کرده است؛ ابرهای سیاهی که شاید از توفانی سهمگین و مستهلک در آیندهیی نزدیک خبر میدهد.
اغتشاش گروهی که خود را در بیعت با داعش میدانند و با اعتمادبهنفس و جسارتِ تمام به خانههای مردمِ ولسوالی چرخ حمله میکنند، تلویزیونها را میشکنند، مساجد و زیارتگاههای تاریخی را به آتش میکشند و مردم را مورد قتل و غارت قرار میدهند، حالا دیگر خبر از «ابولا»یی میدهد که اگر مدیریت نشود، دستکم بخشی از زندهگی را در اطراف و اکنافِ کشور با خطر مواجه میکندـ هرچند که از آن سوی دیگر، بزرگنماییِ این تهدید خود زمینۀ تبلیغات به سود این گروهِ هراسافکن را فراهم میکند.
بدون شک هدف اولیه و اصلیِ هر جمع و گروه هراسافکنی، گستراندن دامنِ ترس و حسِ ناامنی در دلِ جامعه است. در نتیجه، آشوب بهپا کردن و به اغتشاش توسل جستن، مهمترین ابزار تبلیغاتیِ این دستههای هراسافکن است که به مثابۀ موتورِ محرکِ آنها عمل میکند. با این حساب، به نظر میرسد که ما در میان تیغِ دولبهیی قرار داریم که اگر به این تهدیداتِ کوچک اما روبهرشد بپردازیم، ناخودآگاه در راستای تبلیغِ اهدافِ هراسافکنانه و بزرگنمایی آنها قدم برداشتهایم، و اگر هم به آنها وقعی ندهیم، ممکن است این بیتفاوتی عرصه را برای بیمبالاتیِ مسوولان فراختر کند.
با تمام این اوصاف، حالا که کارد به استخوان رسیده و ویروس داعش در چند کیلومتری قلب کشور، در حال رشد و شیوع است، به نظر میرسد که باید به صورت جدیتر به مسأله پرداخت و در پی راه چاره شد. واقعیت تلختر این است که طالب و داعش و شبکۀ حقانی و حزب اسلامی حکمتیار و … جدا از نام و نقابشان، همه و همه محتوای افراطگرایانۀ مشترکی دارند که از دیرزمانی به اینسو، این سرزمین را مأمنی مناسب برای خود یافتهاند. به بیان دیگر، به نظر میرسد که هرگاه بخواهیم از این نامهای پُرزرقوبرق عبور کنیم و نقاب از چهرۀ این گروهها برداریم، با واقعیتِ بزرگتری روبهرو خواهیم شد که گویا رشد بنیادگرایی و افراطیت ریشه در خاکِ حاصلخیز این سرزمین دارد؛ خاکی که هرچند در مدتهای مدیدی مهدِ تمدنهای بسیار بوده، حالا اما تنها برای تریاک و ترور و طغیان حاصلخیز به نظر میرسد!
باید بهوضوح اقرار کرد که مشکل بزرگ امنیتِ افغانستان، نه داعش است و نه طالب و نه هم شبکۀ حقانی. سربازانِ غیور و جانبرکفمان نشان دادهاند که بهخوبی میتوانند در میدان نبرد با این شورشیان مبارزه کنند و آنها را عقب بزنند. مسالۀ اصلی افغانستان، حضور سایههای پنهانیست که در همه جا وجود دارند، هرچند دیده نمیشوند! در رابطه با ظهور داعش در شماری از ولایاتِ کشور هم به نظر میرسد که اوضاع به همین منوال است. پرچم سیاهِ داعش با عزم و ارادۀ محکمِ سربازان شجاع وطن، شاید فرصتِ بسیاری برای اهتزاز نداشته باشد؛ همانگونه که پرچم سفید اسلافشان در هرجایی بیش از چند روز یارای ایستادهگی نیافته است. با وجود این، اما مسأله این است که با سرکوب کردنِ این سوارانِ سیاهپوش و حتا با کشاندن تفنگدارانِ سفیدپوش طالب به میز مذاکره،آیا روزگار افراطیت و بنیادگرایی و هراسافکنی در این مرزوبوم بهسر خواهد آمد؟
انگار با تأسف باید گفت که سرنوشت افراطگرایی دینی در افغانستان هم مانند غوزههای تریاک به خاکِ این کشور گره خورده است. بدون شک این سرنوشت نامیمون، ریشه در کارهایی دارد که دولت و جامعۀ جهانی در ۱۳ سال گذشته در انجامِ آن ناموفق بودهاند. پروژههای میلیونی و میلیاردی جامعۀ جهانی هم که در عرصههای فرهنگی و آموزشی تطبیق شد، با ضعفهای بسیاری که داشت، نتوانست ریشههای ضخیمِ افراطگرایی را در کشور بخشکاند. در نتیجه سبب شد که عقاید و اندیشههای افراطی بیش از رویکردهای مسالمتآمیز در اطراف و اکنافِ کشور جا باز کند. در چنین وضعیتی، شاید اگر دامنِ داعش و طالب هم از جامعه برچیده شود، به نظر میرسد که دامن افراطیت و بنیادگراییِ دینی همچنان بر سرِ جامعه هموار خواهد بود.
با توجه به جریانات اخیر، شکی نیست که نیروهای امنیتی کشور پاسخ دندانشکنی به این گروههای شورشی و هراسافکن خواهند داد. ما منتظریم که نیروهای امنیتیِ ما در پاسخ به این گستاخی سیاهپوشانِ سیاهدل در ولسوالی چرخ ولایت لوگر، با عملیاتی سنگین درس عبرتی نه تنها به آنها که به تمام دشمنان افغانستان دهند. از سوی دیگر دیده میشود که حکومت و دستگاه دیپلماسی کشور هم با عزمی راسخ در پی دست یافتن به صلح با طالبان هستند. خبرهای خوشی که این روزها از سوی کابل و اسلامآباد و طالبان به گوش میرسد، امید دست یافتن به همای صلح را بیشتر میکند.
با همۀ اینها اما نباید فراموش کرد که نه با سرکوب هراسافکنان، مردم افغانستان به صلح و ثبات دایمی میرسند و نه هم با آشتی با آنها. این دو جریان هرچند دو شرط لازمی برای دست یافتن به ثبات دایمی است است، اما شروط کافی نیستند. شاید اگر ضلع سومی به دو محور قبلی بیفزاییم و مبارزۀ فرهنگی با افراطگرایی را در سراسر کشور تقویت کنیم، نتایج بهتری در راستای مبارزه با هراسافکنی حاصل کنیم. شکی نیست که برای مبارزه با علفهای هرزِ بنیادگرایی و کاشتن بذر صلح در جامعه، باید اول زمینِ کشت را آماده کرد. چنین اقدامی نیاز به آسیبشناسیِ تلاشهای ناکامِ پیشین و طرح یک استراتژیِ همهجانبه و مدون برای ترویج صلح و روحیۀ مسالمتآمیز در جامعه دارد. دولت وحدت ملی با توجه به ترکیب همهشمولی که دارد و با داعیههای بسیاری که هر دو تیمِ حاکم از آوانِ رقابتهای انتخاباتی تا کنون داشتهاند، میتواند بستر مساعدی برای این روند آغاز کند و در نتیجه، کشتیِ شکستۀ ملت را به سرمنزل مقصود رهنمون شود.
Comments are closed.