گزارشگر:سه شنبه 5 حوت 1393 - ۰۴ حوت ۱۳۹۳
برگرفته از صفحۀ فیسبوک احمدولی مسعود
عاجل به آمر صاحب شهید زنگ زدم و از کودتای نظامیان در پاکستان خبر دادم و گفتم، کسی بنام” جنرال مُش رِف” Mushrif قدرت را در دست گرفته است. گفت: کی؟ گفتم: جنرال پرویز مُش رِف. آمر صاحب گفت مُش رِف نیست، اسمش مشرف است و از دشمنترین دشمنان افغانستان در میان افسران کلان پاکستان میباشد.
از آن زمان تا اعترافات وحشتناک و تاریخی این جنرال همه کارۀ پاکستان نزدیک به یک و نیم دهه میگذرد. او که به صراحت میگوید: “به خاطر منافع ملی پاکستان و در جهت اهداف استراتیژیک مان، از طریق کانالهای نادرست، دهشت افگنی، طالبان، تروریزم و افراطیگرایی در افغانستان مداخله نمودیم”. اعترافاتیکه ضمن اثبات عمق دشمن شناسی، درست اندیشی و حقانیت مسعود شهید و فصل مقاومت، پرده از روی بسیاری از حقایق و ناگفتههای تاریخی بر میدارد که سرنوشت کشور ما را برای چند دهه و تا امروز با خون و آتش رقم زد، به پرسشهای تاریخی، پاسخهای تاریخی ارایه میکند و شک و شبهات را یکسره دور میسازد؛ اینکه: چرا دولتهای پاکستان هرگز طرفدار یک افغانستان مستقل و نیرومند نبوده اند و با یک خصومت تاریخی در یک بازی نهایت کثیف در افغانستان تخم نا امنی را کاشتند و ملتهای مسلمان و همسایۀ افغانستان و پاکستان را با هم دشمن ساختند.
هرچند جنرال مشرف تلاش دارد تا با عنوان کردن دورۀ زمامداری حامد کرزی و بحث عمال نفوذ غیر پشتونها در دولت، دشمن تراشی نماید و اظهارات خود را توجیه کند؛ اما همه میدانیم که این ادعا، آنهم با مثال زدن کرزی، ادعای پوچی بیش نیست و عمق مسئله جای دیگریست.
اظهارات جنرال پرقدرت پاکستان که طی چند دهه چرخۀ اردو و سیاست را همزمان در دست داشت و همواره درگیر رسیدن به اهداف استراتیژیک منطقۀ میباشد، در این مقطع حساس با هشدار بیسابقۀ بیم و امید عنوانی رئیس جمهوری با عبارت (دکتر اشرف غنی آخرین امید برای صلح) را نمیدانم به نجات افغانستان تعبیر نمایم یا نجات پاکستان، زیرا نجات هر دو در این بازی منطقهیی و فرامنطقهیی، منطق پیدا نمیکند.
آیا جنرال، زنگ خطر دیگری را به صدا در آورده است که زمانی فقط شهید مسعود آنرا جدی گرفته بود؟ زنگی که با داستان غم انگیز یک فصل کلان تاریخ ما، کاملاً مطابقت پیدا کرد.
اگر موضوع صلح با پاکستان جدی است، قطعاً باید از آن استقبال کرد. از رئیس تا رهبر تا مجاهد و روشنفکر و عالم و بزرگ قوم با تفاهم هم، عقلانیت، نقشۀ مدون، همۀ نگرانیهای مشروع و غیر مشروع هر دو کشور را بالای میز گذاشت تا به حل دایمی رسید. اما قطعاً باید محتاط بود، با درسهایی از گذشته و در روشنی کامل به آن پرداخت. نباید بار دیگر مردم ما قربانی تیاتر جنگی جنرالان و سناریوی قومی سرداران گردند، از خوش خیالی، آجنداهای شخصی و مفکورۀ قومی به دور باشیم. نشود داستان صلح امروز، آغاز نمایشنامۀ سناریویی باشد که ۲۰ سال قبل، پس از مجلس فرماندهان در شاه سلیم از طرف جنرال اسلم بیگ و جنرال حمیدگل به مسعود شهید پیشنهاد شده بود که از طرف شهید مسعود، رد گردید.
از همین حالا سرنوشت خود را در یک دیالوگ مستمر بینالافغانی بسنجیم تا در این بازی دامنهدار پیشرو که پایانش معلوم نیست، بازهم کالای سوخت نباشیم یا دهلیز انتقال و یا هم میدان صف آراییها و رقابتها. باید مطمین شویم که در کجای این معادلات چند مجهوله قرار داریم و در مقابل پیشکش کالای استراتیژیک ما چه تضمینی برای کشور و مردم خود میگیریم.
روشن است که تعدد مراکز ضعیف قدرت در داخل و خارج حکومت وحدت ملی، در مقابل این همه بازیگران بزرگ جهانی، چانس موفقیت افغانستان را به خصوص در مقایسه با همسایگان ما به شدت پایین میآورد. اما کمترین انتظاری را که باید داشت، این است تا دوباره در جنگ برای دیگران، میان خود نجنگیم، که این بار سوال هستی همۀ مان در میان است. وقت زیادی نداریم قبل از اینکه طوفان به پا خیزد و نتوانیم در گرداب غبار، یکدیگر را ببینیم، زودتر خود را سامان دهیم که سفر طولانی در پیش است و در این میان، جنرال بار دیگر برای طعمۀ بسیار بزرگ، بزرگتر از همۀ زمانها دهان باز کرده است که معلوم نیست، اینبار از کدام آدرس.
با یک چشم انداز به این همه دُرامهها، سناریو و تیاتر و نمایشنامه، میشود نقش تاریخی مسعود شهید رهبر مقاومت ملی و ابعاد شهادت وی را بازنگری کرد، یا آنکه به آسانی از کنار آن گذشت، نا مرتبط دانست و به آینده پرداخت و خوش خیال بود که در آن صورت اگر چانس یاری کرد خوب و گرنه، سنگینی این بار، حتی قوی ترینها را بر زمین خواهد زد.
Comments are closed.