انسانِ گم‌شده در امواج تکنولوژیکِ زمان

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی/شنبه 9 حوت 1393 - ۰۸ حوت ۱۳۹۳

بخش چهارم و پایانی
mnandegar-3ما از غفلتِ خویش نیز گاه غفلت می‌ورزیم و در هاله‌یی از غفلت‌ورزی‌های مرکب و چندلایه گیر می‌آییم. شاید از همین‌جاست که از قرآن‌ کریم به ذکر تعبیر شده است تا انسان به‌واسطۀ آن راهش را به‌سوی خدا بگشاید و با وقوف به فراموش‌کاری خویش، فراموش‌گری‌هایش را در دجله بریزد و میثاق فطرتی را که با خدا بسته است، از یاد نبرد.
متعلقِ فراموش‌گری:
انسان همواره با چهار حقیقت، خودش را مواجه می‌دیده است. این چهار حقیقت عبارت‌اند از:
۱٫ حقیقتِ خودش
۲٫ حقیقتِ خدا
۳٫ حقیقتِ جهان
۴٫ حقیقتِ انسان
به همین‌سان، فراموش‌کاری انسان به یک منوال نیست؛ انسان گاه خودش را فراموش می‌کند، و زمانی‌ هم، خدا را؛ و در وقتی دیگر جهان و هم‌نوعانش را. در این میان، بزرگ‌ترین فراموشی بشر همان فراموشی خودش است و غفلت‌ورزی از کیستیِ خودش؛ این‌که انسان به کیستی خودش نیندیشد و جایگاه خودش را در کاینات درنیابد و همواره با خودش درگیر بماند.
احمقان سرورشده‌ستند و ز بیم
عاقلان پیچیده سرها در گلیم
سر میپیچ اندر گلیم و رو مپوش
کاین‌جهان جسمی‌است سرگردان تو هوش
مولوی انسان را از سردرگلیم‌پیچیده‌گی برحذر می‌دارد و با تعبیری نهایت رسا، او را قوه عاقلۀ پیکرۀ جهان می‌خواند. در این میان، ابوالمعانی بیدل نیز چشم‌ برخویش نداشتن و سربه‌هوابودن را بیگانه‌گی از اصل می‌خواند و از این وضع شکوه دارد.
یک نخل از این گلستان از خویش با خبر نیست
سر بر هواست خلقی از پیش پا ندیدن
اقبال نیز انکار از خویشتن را بدتر از کافری یا خداانکاری می‌داند و این مسأله را ممیّزۀ خودش با ملا تعریف می‌کند.
منکرِ حق نزد ملا کافر است
منکر خود نز من کافرتر است
اقبال لاهوری دین را نیز همان دانستنِ اسرارِ خود می‌بیند و روزنه‌یی ‌‌که به‌سوی درون کشیده شده است تا اسرار نهانی وجود آدمی آشکار گردد و انسان به درون‌بینی و تفطّن برسد.
چیست دین دانستنِ اسرار خویش
زنده‌گی مرگ است بی‌دیدار خویش
پرواضح است که بازگشت به خویشتن، متعالی‌ترین ارزشی است که دین مبلغ آن است. دین در واقع در پی بیرون‌کردنِ آدمی از سیه‌چال‌های فراموش‌کاری است. قرآن‌ کریم در آیاتِ بسیاری از غفلت، ذکر، اعراض، نسیان و …، یاد کرده است که بنیادی‌ترین هدفِ دین را بیان می‌دارد. حتا مبارزه با بت‌پرستی و تعددباوری نیز در راستای همین ارزشِ متعالی توجیه‌ می‌پذیرد. ابراهیم (ع) بت‌ها را می‌شکند، وقتی از وی در موردِ آن می‌پرسند، صریحاً در پاسخ می‌گوید:
﴿قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ [انبیاء:۶٣]
ترجمه: «گفت: بلکه این کار را بزرگ‌شان کرده است! از آن‌ها بپرسید اگر سخن می‌گویند!»
همین است که آن‌ها – مشرکین – به فطرتِ خود برمی‌گردند و قرآن‌ کریم عمیق‌ترین نتیجه‌گیری‌اش را چنین بیان می-دارد.
﴿فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾ [انبیاء:۶۴]
ترجمه: آن‌ها به وجدان خویش بازگشتند؛ و به خود گفتند: «حقّا که شما ستمگرید!»
دین پیامی جز بازگشت به فطرتِ انسانی ندارد و نشان می‌دهد که چه‌گونه بت‌پرست‌ها در برابرِ فطرتِ خویش سکوت کردند و – برای ولو چند لحظه – به خود بازگشتند.
سر به گریبان‌ گذاشتن و در خود فرو رفتن را می‌توان راهی برای خود‌یابی به‌ویژه که تزاحم تکنولوژیک و ساعت-واره‌شدن جهان و انسان فرصتی برای بازگشت به خود او نمی‌گذارد – دانست و این‌که خودمان را در امواج پرتلاطم دستاوردهای خودمان از دست ندهیم و نگاه‌مان را از خویشتن برنداریم.
﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾ [ذاریات:٢١]
ترجمه: و در وجود خود شما نیز آیاتی است؛ آیا نمی‌بینید؟!
قرآن‌کریم از عبارت «تبصرون» در پیوند با «خود» یاد می‌کند و نشان می‌دهد که پی ‌بردن به آیه‌های خداوند در خویش جز با بصیرت و تفطّن دست‌یافتنی نیست. در جای دیگری نیز آگاهی انسان را نسبت به اعمالش با درون‌بینی و باطن‌نگری در پیوند می‌بیند.
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ﴿١۴﴾ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ﴿١۵﴾[قیامت:١۴]
ترجمه: بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است. هر چند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد.
با این حساب، وقوف به حالت‌های درونی و آگاه‌شدن بر خویشتن جز با درون‌بینی که روشی متناسب با آن است، به‌دست نمی‌آید و تفاوت در تعددِ مدرکات، مستلزم تفاوت در نحوۀ ادراک آن‌ها نیز است. بنابراین، حالت‌های انفسی را نمی‌توان با روش‌های آفاقی پی‌گیری کرد و به شناختی واقعی رسید؛ بلکه هریک از عالم درون و عالم بیرون را باید با روش‌های مختلف و متناسب با آن‌ جست‌وجو کرد و به نتیجۀ لازم و مورد نظر دست یازید.

خلاصه
موضوعاتِ فوق را می‌توان چنین خلاصه کرد:
۱٫ دنیایی که ما در آن نفس می‌کشیم، با گذشته‌های دور تفاوت‌های بنیادینی دارد که این تفاوت‌ها را می‌توان در دو دستۀ معرفت‌شناختی و جامعه‌شناختی مطمحِ نظر قرار داد. انسان امروز عمیقاً از گذشته متفاوت می‌اندیشد و شرایط زیست‌محیطی وی نیز تفاوت‌های بنیادینی با گذشته دارد. انسان در گذرگاه جدید تاریخی خویش به چیزی جز اصالتِ انسان و بشرانگاری تمامیت‌خواهانه و سخت‌جان گرایشی ندارد. او خویشتن را در مرکز هستی تکیه‌زده می-بیند و جز خودش را آن‌هم با نگرشی بزرگ‌بینانه و خودخواهانه – در تزاحم بی‌شمارِ پدیده‌ها نمی‌نگرد. انسان -روزگار ما در ورطه‌های تمامیت‌خواهیِ ساده‌انگارانه و بزرگ‌بینانۀ عمیقی فرو رفته است که زمان بسیاری و ریسمان محکمی برای بیرون آمدن از آن نیاز دارد.
۲٫ تهوع، پوچی، نیست‌انگاری، بی‌معنایی، بی‌عاطفه‌گی، غربت‌زده‌گی، تک‌بعدی‌انگاری، روزمره‌اندیشی و بی‌هیچی را باید آسیب‌های جدی‌یی دانست که انسان امروز به ‌لحاظِ فکری با آن دست ‌به گریبان است. انسان این روزگار، پایه-های ایمانش به آخرت لرزان و شکننده است و این لرزنده‌گی و شکننده‌گی او را با بحرانِ معنا و هدف‌داری جهان روبه‌رو کرده است که فلسفه‌ها در عبور از این بحران ناتوان و درمانده اند. قرآن ‌کریم نقش آموزۀ بازگشت به خدا را در معنادهی و عبث‌نینگاری خلقتِ انسان به‌‌وضوح بیان می‌دارد و اهمیتِ آن با توجه به بحران معنا و درگیری‌های فکریِ هم‌روزگاران ما غیر قابل انکار است. قرآن ‌کریم ساحت آفرینش الهی را از بیهوده‌گی و هرزه‌گی‌ها به‌دور، و متعالی می‌داند که در نتیجه، آفرینش انسان نیز هدف‌مندانه و غایت‌انگارانه است و نباید در معناداری آفرینش بشر با توجه به بازگشتِ او به خدا و حساب‌رسی اعمال وی تردیدی به‌خود راه داد.
۳٫ اساساً دین در پی پاسخ‌گویی به پرسش‌های بنیادینی نظیر: از کجا آمده‌ایم؟ نسبتِ ما با جهان چه‌گونه است؟ و به ‌کجا خواهیم رفت، برآمده است و کارکردِ دین نیز در یک روی‌کرد، نظر به میزان پاسخ‌گویی دین به این پرسش‌ها سنجیده می‌شود. در این میان، قرآن‌ کریم به هرسه پرسش بالا، پاسخ‌های تردیدناپذیری می‌دهد که اطمینان خاطر بسیاری ایجاد می‌کند.
قرآن ‌کریم به‌صورتی کلی، و در مواردی ‌هم جزوار به پرسش‌های اساسی انسان پرداخته است که از آن‌جمله پرسش از آخرت برای انسان همواره مطرح و مسأله بوده است.
۴٫ زنده‌گی این‌جهانی، ماهیتاً غفلت‌آور و آمیخته با خودبیگانه‌گی است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» مردم در خواب‌اند و چون بمیرند بیدار می‌شوند. شاید این امر در وهلۀ اول عجیب به نظر آید اما برای درکِ درست آن کافی است لحظاتی چشم برهم بنهید و لحظه‌های زنده‌گی‌شدۀ‌تان را تداعی کنید، آن‌گاه خواهید دانست که خواب‌های دیده‌شده با خاطره‌های سپری‌شده هیچ تفاوتی ندارد؛ بلکه مشابهت‌های فراوانی میان آن‌ها می‌توان یافت.
۵٫ دگردیسی‌های جامعه‌شناختی زمانِ ما بیش از هرچیز دیگری مشهود و قابل دید است. فشار نفوس، موشک‌های قاره‌پیما، هواپیماهای بی‌سرنشین، دگرگونیِ ارتباطات، سرعت‌یابی اطلاعات، اوتوماسیون، اختراعاتِ سرسام‌آور تکنولوژیک، تبلیغات همه‌جاگیر و گستردۀ رسانه‌یی، صنعتگاه‌های فراملی، پژوهش‌های فضایی و خلاصه «ترتیب‌یابی دوبارۀ زمان و مکان» چهرۀ زنده‌گی انسان امروز را وارونه کرده است و آیندۀ بشر را با تهدید و امیدواری‌های بسیاری روبه‌رو کرده است. برای فهم دگرگونی‌های زمانِ ما کافی است چشمان‌تان را ببندید و برای لحظاتی دنیایی را تصوّر کنید که در آن موبایل، انترنت، برق، ماهواره، اتم، عراده‌جات، اسلحه، کمپیوتر و …، نباشد. آن‌گاه می‌توان به عمقِ دگرگونی‌های زنده‌گی انسان امروز پی برد و فرورفته‌گی‌های جبران‌نشدنی هم‌روزگاران ما را شناخت.
۶٫ دگرگونی‌هایی که از آن یاد کردیم، بر روابطِ انسانی و اجتماعی ما نیز تأثیرگذار بوده است؛ کما این‌که مناسباتِ انسانی تغییر کرده است و ارزش‌های مدرن در مسند ارزش‌های کهن تکیه زده است. شما کسانی را می‌بینید که ساعت‌ها با موبایل‌شان سرگرم‌اند و چنان با وسایلِ تکنولوژیک خو گرفته‌اند که مجال و ضرورتی برای بازگشتن به خویش نمی‌بینند.
۷٫ انسانِ زمانِ ما لحظاتی با خودش نمی‌نشیند تا در سکوت و خلوت، و به‌ دور از غوغاهای روزمرۀ زنده‌گی، به گذشته‌اش بیاندیشد و جایگاهش را در جهانی که زنده‌گی می‌کند دریابد. اصلاً مجالی نمی‌یابد تا به خودش، به خدا و جهانِ پیرامونش فکر کند و سری به زانوی تفکر فرو نهد. او که حول و حوش و ذهن و ضمیرش را دغدغه‌های گذرنده و ساعت‌وارِ زنده‌گی فروپیچیده است، دمی به فطرت انسانیِ خویش برنمی‌گردد تا اصالتِ انسانی‌اش فراموش نشود و آیینۀ درونی او از زیر آوارهای روزمره‌گی بیرون آید.
۸٫ اسلام دین اعتدلال است و میانه‌روی در هر کاری را اصل می‌پندارد. بنابراین، همان‌گونه‌یی‌ که نباید در لجن‌زارِ نفس و وسیله تا گلو فرو رویم؛ از فرورفتن در خلوت‌نشینی و انزواگزینی‌های افراطی نیز باید جلوگیری کرد و نگذاریم علاقۀمان با خود، علاقۀ ما را با همنوعان و محیطِ بیرون تحت‌الشعاع قرار دهد و از ما انسانی تک‌بعدی ترسیم شود.
۹٫ بشر، آیندۀ خیره‌کننده‌یی دارد و حرکت خودش را به‌سوی پرتگاه هلاکت به وضوح می‌بیند، اما راهی برای رهایی ندارد. در این میان، اکتشافاتِ فزایندۀ علمی نیز مایۀ نجاتِ وی نیست و به چرایی زنده‌گی او پاسخ نمی‌دهد. با این حساب، بازگشتگاهی وجود ندارد و جغرافیای امنی جز دست‌ به دامان دین شدن نیست. دین به پرسش‌های بنیادین بشر پاسخ می‌دهد و با معنادارکردنِ زنده‌گی انسان، معجزه‌یی می‌آفریند که در توانِ فلسفه و علم نیست.
۱۰٫ تمدن امروز وحشت‌آفرین، بیگانه‌گر، سرگرمی‌زا، دنیایی، سودمحور، عاطفه‌ستیز، بی‌رحم و ویران‌گر است. انسان در حصارهای تمدنی آفریدۀ خودش نفس می‌کشد و عنکبوت‌وار در جال‌های تنیدۀ خودش محصور مانده است. انسان امروز همان پلگمالون – که عاشقِ مجسمۀ دست‌ساخته خودش شده بود – است که مسحور دستینه‌های خودش شده و صنعت‌گری‌های غیرمنتظرۀ وی، خودش را نیز برآشفته و حیرت‌زده کرده است. انسان امروز را باید همان مارگیر افسون‌شده‌یی دانست که اژدهای فسردۀ نفس را در گرمای خورشید نفس کشیده است و با رفتنِ اخلاط سرد آن، و به جنبش درآمدنِ اژدهایی که مرده‌اش پنداشته بود، حیرت‌زده می‌شود، و از این‌که چه فتنه‌یی را بیدار کرده است، در شگفت می‌ماند.
۱۱٫ یکی از اندیشمندان اسلامی گفته بود اگر پرده‌های غفلت دریده شود، دیگر زنده‌گی متوقف خواهد شد. بدون تردید، غفلت‌ورزی روحی است که بدنۀ زنده‌گی ما را پای تا سر پوشانده است و جز نگاه‌های تیزبین و ژرف‌نگر به این حقیقت راه نمی‌برد. قرآن‌ کریم غفلت‌ورزی بشر را جز با برپایی رستاخیز و تعبیرشدنِ خواب زنده‌گی انسان برطرف‌شدنی نمی‌داند. غفلت را در خمیرۀ اولی حیاتِ بشر نهاده اند و از «من» و «ما»ی فردی و جمعیِ ما تفکیک نمی‌پذیرد. غفلت را باید وجهِ اجتناب‌ناپذیر حیات بشری به حساب آورد که جز با تفطن، درون‌بینی، مداقّه و خوداندیشی دست‌یاب نمی‌شود. ما در حضور غفلت نفس می‌کشیم و زیستنِ ما همان غفلت‌ورزی‌های بی‌وقفۀ وجودی ماست.
۱۲٫ انسان به‌صورت طبیعی فراموش‌گر است و چیزهایی را هرازگاهی از یاد می برد. گاه متعلق فراموشگری انسان خدا است گاهی طبیعت و زمانی هم خود انسان؛ این فراموش‌گری امری مستمر و همیشه‌گی نیست و انسان پیوسته از یاد نمی‌برد، بلکه فراموش‌گری هرازگاهی سر می‌کشد و انسان را در پرده‌های ضخیم غفلت و نسیان درهم می‌تند.
فراموش‌گری را باید دردِ فراموش‌شده بشر امروز به حساب آورد چنان‌که چیره‌گی آن بر ما گاه در حدی‌ست که فراموش می‌کنیم که خود و خدا را فراموش کرده‌ایم و این ضخیم‌ترین پردۀ غفلتی است که ذهن و ضمیر ما را می‌پوشاند.
۱۳٫ انسان گاه خودش را فراموش می‌کند، و زمانی ‌هم، خدا را؛ و در وقتی دیگر جهان و هم‌نوعانش را. در این میان، بزرگ‌ترین فراموشی بشر همان فراموشی خودش است و غفلت‌ورزی از کیستیِ خودش؛ این‌که انسان به کیستی خودش نیندیشد و جایگاه خودش را در کاینات در نیابد و همواره با خودش درگیر بماند.
۱۴٫ دین در واقع در پی بیرون‌کردنِ آدمی از سیه‌چال‌های فراموش‌کاری است. قرآن ‌کریم در آیاتِ بسیاری از غفلت، ذکر، اعراض، نسیان و …، یاد کرده است که بنیادی‌ترین هدفِ دین را بیان می‌دارد. حتا مبارزه با بت‌پرستی و تعددباوری نیز در راستای همین ارزشِ متعالی توجیه‌ می‌پذیرد. سر به گریبان‌گذاشتن و در خود فرو رفتن را می‌توان راهی برای خودیابی ـ به‌ویژه که تزاحم تکنولوژیک و ساعت‌واره‌شدن جهان و انسان فرصتی برای بازگشت به خود او نمی‌گذارد ـ دانست و این‌که خودمان را در امواج پرتلاطم دستاوردهای خودمان از دست ندهیم و نگاه‌مان را از خویشتن برنداریم.

منابع:
قرآن ‌کریم
اقبال لاهوری: کلیات اقبال، ۱۳۸۶ خورشیدی، طبع هفتم، ایران: تهران- انتشارات سنایی
۱) اکبر بهداروند
۲) بیدل، ابوالمعانی مرزا عبدالقادر، دیوان بیدل دهلوی۱۳۸۶خورشیدی، ج ۲، چاپ اول ایران: تهران-نوبهار
۳) پرویز بابایی: ۱۳۸۹هـ ش، مکتب‌های فلسفی، چاپ دوم ایران: تهران- مؤسسۀ انتشارات نگاه
۴) سعدی، شیخ مصلح‌الدین شیرازی: بوستان سعدی
۵) سید البطلیموسی، أبی محمد عبدالله بن محمد: ۱۹۸۸ م، الحدائق فی المطالب العالیه، ج۱، ص۷۲، الطبعه الأولی عراق: دمشق- دارالفکر
۶) طبری، محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی: ۱۴۲۰ ه- ۲۰۰۰م، جامع البیان فی تأویل القرآن، تحقیق: احمد محمد شاکر، ج۲۲، ص۳۵۰، الطبعه الأولی مؤسسه الرساله
۷) غزالی، ابوحامد: ب ت، إحیاء علوم الدین، ج۴، ب ط مصر: قاهره- کریاظه فوترا
۸) غزالی، ابوحامد: ب ت، مکاشفه‌القلوب
۹) گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه، ۱۳۸۷ هـ ش، رهیافت‌های فکری- فلسفی معاصر در غرب، ج۲، ص۱۳۴، چاپ اول ایران- سمت
۱۰) مطهری، مرتضی: انسان کامل، ص۳۳
۱۱) مولوی، جلال‌الدین محمد: مثنوی معنوی

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.