- ۱۰ حوت ۱۳۹۳
علی پارسا
این روزها داعیه حضور داعش در افغانستان، بیش از هر تهدید دیگری اذهان جامعه را به خود مشغول داشته است. با وجود این، امر مسلم این است که این ادعاها فقط ناشی از حرکتهای پراکنده و بیعتهای کمرنگی است که گاهگاهی در ولایتهای مختلف ناامن کشور صورت میگیرد. در اینکه داعش امروز در افغانستان همان طالب دیروز است که رنگ بدل کرده، هیچ شکی نیست. این جامه بدل کردنهای از روی ناچاری، به صورت واضح نشان از ناکامی پروژه طالب در افغانستان است؛ طالبان در این ۱۳ سال نه تنها دستاورد قابل ملاحظهی سیاسییی نداشتند که از نظر اجتماعی هم قافیه را بیش از پیش باختند و به عنوان نیروی هراسافکن منفوری پیش چشم مردم ظاهر شدند.
حاصل اینکه یدک کشیدن این عنوان ناکام و نامراد حالا دیگر برای سران این گروه هم سنگینی میکند و از سوی دیگر وسوسه عنوان پرزرقوبرق گروهی که حالا در عراق و سوریه برای جهان دردسرساز شده هم بهانه خوبی برای رنگ بدل کردن آنها شده است. با این اوصاف اما نگاه مردم به این مردان سیاه و سفید چیزی جز همان بیت شعر مشهور «به هر رنگی که میخواهی جامه میپوش// من از طرز خرامت میشناسم» نبوده و نیست. تحرکات اخیری هم که این «اشباح سیاه» در برخی از ولایات و ولسوالیهای کشور داشتهاند، نشانگر هیچ تهدید بالفعل جدیدی نیست. آنهایی که دیروز با لباس و نقاب و بیرق سفید به هراسافکنی در کشور مشغول بودند، حالا با رنگ سیاه ملبس شده و خودنمایی میکنند. در نتیجه باید گفت که نام و عنوان داعش در افغانستان برخلاف بازتابهای گستردهای که یافته، به تنهایی تهدید امنیتی خاصی تلقی نمیشود.
از سوی دیگر، احتمال اعزام نیرو به افغانستان هم از سوی داعش تا اندازه بسیاری منتفی است. با توجه به ائتلاف گستردهای که علیه داعش شکل گرفته و با عطف به نبردهای بسیاری که داعش این روزها با آن مواجه است، به نظر میرسد که احتمال فرستادن بخشی از نیروهای این گروه به افغانستان، نابخردانهترین تصمیم ممکن از سوی این گروه میتواند باشد. به خصوص پس از شکست سخت داعش در کوبانی، به قطع میتوان گفت که این گروه هیچ میلی به حرکتهای فراسرزمینی از خود نشان نخواهد داد. به علاوه، حضور داعش در یک محدوده خاص جغرافیایی و تاسیس دولت خودخوانده امارت اسلامی در عراق و شام، خود نشاندهنده نگاه واقعبینانه این گروه به دولت مدرن که مولفه سرزمین یکی از اجزای لاینفک آن است، میباشد. داعش برخلاف گروههای تروریستی اسلاف خود نظیر القائده، هرگز در پی تاسیس یک شبکه فراگیر جهانی در سایه نبوده و نیست؛ بلکه ایدهآل آن، گسترش تدریجی دامنه امارت خود به سرزمینهای شمال و جنوب، و شرق و غرب است که البته افغانستان و ایران امروزی را هم تحت عنوان سرزمین خوراسان شامل میشود. در نتیجه باید گفت که از این منظر هم حضور داعش تهدید جدییی برای امنیت افغانستان نبوده و نیست.
آنچه اما زیر آوار شایعات و زنگ خطرها مخفی مانده، رویه پنهان تهدید غیرمستقیم داعش در افغانستان است که در دو مقوله «ایدئولوژی» و «تاکتیک» قابل بررسی است. اگر براساس این تحلیل بپذیریم که امکان حضور فزیکی جنگجویان داعش در افغانستان حداقل تا اطلاع ثانوی منتفی است و هر آن صدایی که این روزها به نام داعش شنیده میشود، چیزی جز جامه بدل کردن همان طالبان دیروز نیست، اما نمیتوان از تهدیدات غیرمستقیم داعش غافل شد. داعش به عنوان نیروی جنگی افراطگرایی که از عراق و سوریه سر برآورد، در کنار حضور فزیکی و سختافزاری خود، «ایدئولوژی» و «تاکتیک»های منحصربهفردی را هم خلق کرد. ایدئولوژی داعش در روزگاری که حرکتهای بنیادگرایانه به شدت به حاشیه رفته بودند، به عنوان روزنه امیدی برای همه بنیادگرایان ظهور کرد. از سوی دیگر تاکتیکهایی مانند ذبح کردن و به آتش کشیدن مخالفان یا گروگانگیریهای تاکتیکی و تخریب مجسمههای تاریخی را که این گروه در راستای ایدئولوژی خود به کار بستند هم از آنجا که به صورت سازمانیافته صورت گرفت و بازتاب وسیعی یافت، مهم ارزیابی شد و به این ترتیب دستاویز جدیدی برای افراطگرایان فراهم کرد.
این دو مولفه «ایدئولوژی» و «تاکتیک» با بازتابهای گستردهای که یافتند، دیگر محاط به جغرافیای داعش نماند و به زودی در همه جا نفوذ کرد؛ چنانچه حمله به نشریه فرانسوی شارلیابدو هم نشان از جهانی شدن این دو محصول داعشی بوده است. در افغانستان هم در حقیقت همین دو عنصر میتواند به عنوان عمدهترین تهدیدات به ارث رسیده از داعش تلقی شود.
حمله گروهی مهاجمانی که خود را در بیعت با داعش عنوان کرده بودند به ولسوالی چرخ ولایت لوگر و سوزاندن زیارتگاههای تاریخی و مساجد و شکستاندن تلویزیونهای ساکنان از اولین مواردی است که نشانگر نفوذ ایدئولوژیکی و تاکتیکی هواداران داعش در افغانستان است. رویداد مهم دیگری که طی آن۳۱ تن از مسافران هزاره شاهراه قندهار-کابل در ولسوالی شاهجوی ولایت زابل توسط نقابداران سیاهپوش ربوده شدند هم هرچند شاید ربط مستقیمی به پدیده داعش در افغانستان نداشته باشد، اما به وضوح بیانگر تاکتیکی است این روزها همه آن را از چشم داعش میبینند. گروگانگیری و آدمربایی یکی از تاکتیکهای اساسی داعش برای ایجاد رُعب و وحشت در افکار عمومی از یکسو و بلند بردن توان چانهزنی از سوی دیگر است. هرچند پیش از این هم آدمربایی پدیدهای بیگانه در جغرافیای افغانستان نبود، اما شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد این حرکت به نحوی از ایدئولوژی و تاکتیکهای بدیع داعش الگو گرفته است.
به این ترتیب دیده میشود که اولاً مساله اصلی در افغانستان، حضور پرابهام داعش نیست؛ بلکه واقعیت اصلی، تداوم گروههای افراطی بنیادگرایی است که در هر قالب و رنگی میتوانند عرض اندام کنند. از سوی دیگر اثری که داعش بر این روند افراطگرایانه میگذارد، بیشتر الگوسازی و تغذیه آنها در عرصههای ایدئولوژیکی و تاکتیکی است. در نتیجه باید به جای بازی با نامها و عنوانها در صدد راهکاری برای مبارزه با افراطگرایی در کشور و گرفتن ابتکار عمل برای مقابله با این تاکتیکهای هراسافکنانه وارداتی است.
Comments are closed.