شورای عالی صلح و حرکت بر لبه تیغ!

گزارشگر:حلیمه حسینی - ۱۰ میزان ۱۳۹۱

روزها یکی پس از دیگری می‌گذرند و افغانستان به سال ۲۰۱۴ و دست‌کم به دو حادثه بزرگ و حیاتی در سرنوشت سیاسی‌اش نزدیک می‌شود؛ یکی، خروج نیروهای نظامیِ خارجی از کشور که تمام مسوولیت‌های امنیتی را بر دوش نیروهای امنیتیِ داخلی می‌گذارد و دیگری، انتخاباتی که پیش رو داریم. همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا فضای کشور سرشار از بیم و امید به نظر برسد؛ امید به تفاوت‌های بنیادینْ بعد از گذار از بیش از یک دهه حاکمیت نظام حاکم با تمام نقاط قوت و ضعف‌هایش و فرصتی برای گذر کردن از این فضا و به‍‌دست آوردنِ چشم‌اندازهای متفاوتی که فردا را متفاوت از امروز و امیدوارکننده‌تر ترسیم کند، و بیم از بدتر شدنِ اوضاع امنیتی و حتا با روندی که جریان یافته، بیم از روی کار آمدنِ دوباره طالبان.
اما بدون شک در پسِ همه این بیم و امیدها، یک آرزو همیشه برای مردمِ ما به صورت مشترک باقی مانده است و آن، آرزوی رسیدن به صلحی پایدار و فراگیر است. اما این‌که برای آوردنِ این صلح، چه بازی‌های پیچیده و حتا گاه خطرناکی به‌راه افتاده، رویدادهای ماه‌ها و حتا سال‌های گذشته کاملاً روایتگرِ آن‌ها خواهند بود.
مهم‌ترین اقدام دولت و جامعه جهانی برای مدیریت این قضیه و نظام‌مند کردن گفت‌وگوها و تلاش‌ها برای آوردن صلح، نهایت به تشکیل شورای عالی صلح انجامید که تا کنون کارآمدی و ناکارآمدیِ آن کاملاً ناگفته پیدا است. اما آن‌چه امروز جالب توجه است و شاید حرف تازه‌یی در فضای سیاسی کشور، این‌است که علما و شخصیت‌های دینی کم‌کم از حالت نه چندان فعال و تأثیرگذارِ خود در معادله جنگ‌وصلح در افغانستان، بیرون آمده و خواهان حضوری جدی‌تر و همه‌گیرتر در این معادلات‌اند.
تازه‌ترین خبرها حکایت از آن دارد که شورای عالی صلح قصد دارد که مساله جنگ‌ در افغانستان را به اجماع علمای دینی جهان اسلام بگذارد که «آیا افغانستان دارالحرب است یا خیر؟»
هرچند نظرخواهی از دانشمندان اسلامی کار خوبی است؛ اما این تصمیم شورای عالی صلح و پرسیدن سوالی که پاسخِ خود را در افغانستان به‌تمام‌وکمال یافته است، درست به حرکت بر لبه تیغ می‌ماند. شاید این ادعا کمی اغراق‌آمیز به نظر برسد؛ ولی کافی‌ست کمی بادقت به این اندیشیده شود که هیچ تضمینی وجود ندارد اگر این پرسش به تمام علمای جهان اسلام ـ به‌‎ویژه در کشورهایی مثل عربستان سعودی ـ راجع گردد، پاسخی صحیح، منطقی و مسالمت‌آمیز یابد. یعنی این احتمال را که ممکن است میان علمای کشورهای اسلامی، کسانی نیز باشند که رأی به جواز جنگ در افغانستان دهند، باید در نظر گرفت.
اگر تفاوت دیدگاه‌ها در این‌باره زیاد باشد، چه چالش‌هایی را فرا روی شورای عالی صلح قرار خواهد داد؟ اگر این اقدام نتیجه‌یی برعکس پیدا کرد و این مسأله خود به ابزاری برای بلندتر شدن و رسمی‌تر شدنِ نظرِ شخصیت‌هایی شد که دیدگاهی افراطی به این قضیه دارند و جنگ برای بیرون راندن هر عنصر و هر شاخصه‌یی که از نظر آن‌ها افغانستان را نمادی از کفر و الحاد می‌سازد جایز می‌شمارند، آن‌گاه شورای عالی صلح چه خواهد کرد و با بحرانی که به وجود خواهد آمد، چه‌گونه تعامل خواهد نمود؟ هرچند که طرح همین مسأله نیز به این شکل، خود می‌تواند حساسیت‌هایی را برانگیزاند و میدان بیشتری به دشمنان صلح و امنیت و ثباتِ کشور فراهم کند؛ همان دشمنانی که همیشه از نام دین و جهاد سوءاستفاده کرده‌اند و کشتار معصوم‌ترین انسان‌ها را اعم از زن و کودک و پیر و جوان، مباح دانسته‌ و به آن دست یازیده‌اند.
بدون شک اگر این موضوع از یک نظرخواهی از علمای خبیر و آشنا با مشکلات مردم افغانستان و موافق با فریضه صلح، فراتر رود و جنجالی گردد و تعدد آراء پیش بیاید، آن‌وقت است که شورای عالی صلح خود را نه فقط با طالبان و تروریستان و دهشت‌افکنانی از این دست، که با موجی زیر نام دین و اسلام که جنگ در افغانستان را ضرورت می‌داند و این جغرافیا را مصداقی از سرزمین‌هایی که باید با کفرِ در حالِ ریشه گرفتن در آن مبارزه کرد، روبه‌رو خواهد دید. آن وقت است که دست‌های همیشه در کار برای تیشه به ریشه صلح و ثبات در این کشور زدن، آب را چنان گل‌آلود می‌سازند و آن‌چنان مباحث و شبهات و سوالات و جدل‌هایی را به وجود می‌آورند که تا بیاییم پاسخی برای آن‌های بیابیم، این کشور پُر شده است از تمام افراط‌گرایانِ کشورهای اسلامی سرتاسرِ جهان.
به هر صورت، امید که شورای عالی صلح برای مدیریت چالش‌ها و بحران‌های احتمالی و هوشیارانه بازی کردن در مسأله صلح افغانستان، تمام آماده‌گی‌های لازم را داشته باشد. زیرا تصمیم گرفتن و طرح ارایه کردن به گونه شتاب‌زده و ناسنجیده آن‌هم در شرایط خطیر جاری در کشور، چالش‌زا و محکوم به شکست است. شورای عالی صلح باید در سایه‌روشنِ تمام حقایق تلخ‌وشیرینِ موجود در جهان، دنیای اسلام و افغانستان و درنظرداشتِ تمام شکاف‌ها، اختلافات و نگرش‌های گونه‌گونی که در میان علمای اسلامی جهان وجود دارد و به راحتی می‌تواند دستاویز دشمنان صلح و ثبات افغانستان شود، دست به پرسش بزند. باید عمیقاً اندیشید که فرستادنِ این پرسش که «افغانستان دارالحرب است یا خیر؟» به علمای سراسرِ جهان و گرفتن پاسخِ آن، چه‌قدر به ضرورت و مصلحتِ کشور است؟ و ارجاع پرسشی که پاسخ آن را مردم افغانستان و علمای طراز اول‌شان نیک می‌دانند، به فرسنگ‌ها دورتر از خاک کشور، چه منطقی را دنبال می‌کند؟

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.