احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





تبارشناسی جریان‌های فکری رایج در جهان اسلام

- ۱۱ حوت ۱۳۹۳

نویسنده: اسامه القاضی
برگرداننده به فارسی: مهران موحّد

mnandegar-3بخش سوم و پایانی
۵- جریان غیردینی/ سکولار/ مدرنیست/ خردگرا
بهتر است در همین آغاز این نکته را یادآور شوم که خردگرا نامیدنِ این جریان لزوماً خرد‌گرا بودن دیگر جریان‌ها را نفی نمی‌کند، بلکه مقصود این ‌است که این جریان، مرجعیت فکری و معرفتیِ خرد را پذیرفته، بدون این‌که به منابع معرفتی دیگر استناد کند. وجه مشابهت این جریان با جریان خوارجی در این‌ است که هر دوی این‌ها انقلابی‌اند و طرح‌های‌شان صبغۀ تندروانه و رادیکال دارد. جریان سکولار می‌خواهد «نص» را از صحنۀ روزگار پاک کند و ابزارهای معرفتی اصولی را به حاشیه براند. فعالیت‌های این جریان، معطوف به «نفی خویشتن»‌ است، همان‌گونه که دغدغۀ اصلی جریان خوارجی، نفی دیگران ‌است با این استدلال که حقیقت در انحصار آن‌هاست و مسؤولیت دارند «محیط معرفتی» را پاکیزه نگه دارند. این جریان را برخی «علمانی» می‌نامند و بعضی دیگر «نوگرا» لقب می‌دهند و عده‌یی دیگر به پاره‌یی از صفت‌های دیگرش متصف می‌کنند. با این‌همه، در وضع اصطلاح، منازعه‌یی نیست. بهتر است ما به جای بازی با اصطلاحات، ارکان معرفتی این جریان را باز کنیم.
آن‌هایی که از این مشرب فکری آب می‌خورند، شیوه‌های انقلابی و تندروانه را در ایجاد تغییر و اصلاح به کار می‌گیرند، خواه در زمینۀ ایجاد دگرگونی سیاسی یا پدید آوردن تحول معرفتی. آنان از یک‌جهت در جهان سیاست، با «دشمنان میهن» می‌جنگند و از سوی دیگر، در جهان فکر و اندیشه، در صدد ریشه‌کن کردن «دشمنان خرد» از نص‌گرایان و صوفیان برمی‌آیند. احتمالاً برخوردار نبودن این جریان از سعۀ صدر و پافشاری آن بر نادیده انگاشتن تاریخ و گاهی برخورد تعصّب‌آلود آن با «خویشتن تمدّنی» و حتّا در موارد فراوانی، از بین بردن ریشه‌های متنی آن و نیز نفی هر نوع شایسته‌گی متن در نقش‌آفرینی برای شکل‌دهی آینده، از عواملی‌اند که مانعی جدّی فرا راه گفت‌وگوی سازنده و سودمند این جریان با جریان‌های سه‌گانۀ نخست پدید می‌آورد و نیز مانعی نه چندان جدّی برای گفت‌وگوی این جریان با جریان معتدل ایجاد می‌کند چرا که جریان میانه‌رو، ظرفیت بیشتری برای وارد دیالوگ شدن با همۀ جریان‌ها را دارد.
پیروان این جریان، حساسیّت فراوانی برضد همه چیزی که مربوط به سنّت می‌شود دارند و از هیچ تلاشی برای وارد کردن اتهام‌های درست و نادرست بر تاریخ مضایقه نمی‌کنند تا بدین‌گونه مشروعیت و مرجعیت را از تاریخ سلب کنند. از همین رو، برخوردشان با سنت و رویدادهای تاریخی به هدف نقد ویران‌گر می‌باشد نه سازنده. به سخن دیگر، خوانش تاریخ در نزد این جریان، به منظور «کشتن خویشتن تمدّنی» و انسانی ساختن معارف صورت می‌گیرد.
ابزارهای معرفتی این جریان در غالب اوقات، غربی و الهام‌گرفته از نظام‌های معرفتی پرورش‌یافته در دامن غرب‌ است. گاهی این جریان به دیدگاه ساختارگرایی چنگ می‌زند، گاهی به مکتب ساختارشکنی متوسل می‌شود و زمانی زبان‌شناسی را پایۀ کار خود قرار می‌دهد و حتا در بعضی اوقات، خوانش مارکسیستی را تکیه‌گاه خود می‌گرداند. برای نمونه، ابوذر غفاری را پیشوای مکتب سوسیالیسم در تاریخ اسلام می‌داند. این جریان، همۀ این کارها را به صورت آشفته و نامنظم انجام می‌دهد به گونه‌یی که پایبندی‌اش به اصول خردورزی زیر پرسش می‌رود. بی‌جهت نیست که به سبب به‌کارگیری شیوه‌های اندیشه‌ورزی غربی و اصطلاحات ناآشنای غربی، میان تودۀ مردم محبوبیت ندارد. آن‌چه باعث می‌شود که دوری این جریان ازمردم بیشتر شود این‌است که می‌خواهد گفتمان دینی را که میان مردم پرطرف‌دار و محبوب ‌است، از صحنه حذف کند. در واکنش به این کار آن‌ها، صاحبان منبرهای منسوب به سه جریان نخست اسلامی، پیروان این جریان را دشمنان خدا می‌نامند و مردم را برضدشان برمی‌شورانند و آن‌ها را خطری بر پاکیزه‌گی خرد مسلمان معرفی می‌کنند. در چنین فضایی، در بسا موارد، سکولارها بر اساس فتواهای شرعی، تکفیر و تفسیق می‌شوند و زنان‌شان را از آن‌ها جدا می‌کنند و حتّا گاهی هدف ترور و حذف فیزیکی قرار می‌گیرند.
جمع‌بندی
واقعیت آن‌است که به استثنای جریان میانه‌رو، گفت‌وگوی جریان‌های دیگر با یکدیگر، حاصلی ندارد جز اتهام‌ وارد کردن و به کار بردن دشنام بر یکدیگر. جریان نصّ‌گرا پیروان مکتب کلامی اشعری و هواداران مذهب‌های فقهی را تکفیر می‌کند و با جریان میانه‌رو هم مشکل دارد چرا که از نظر نص‌گرایان، جریان میانه‌رو، بدعت‌گذار است به جهت این‌که به نوسازی فهم دینی دعوت می‌کند. بدیهی‌است که مشکل سلفیان با صوفیان بیشتر از دیگران ‌است چراکه صوفیان از نظر آن‌ها مشرک‌اند. مدرنیست‌ها با همۀ گروه‌های دیگر از صوفیان گرفته تا سلفیان، مشکل دارند چرا که – از نظر مدرنیست‌ها – این گروه‌ها سنت‌گرا و غیرسکولار هستند.
تنها راه‌حل معقول برای امت اسلامی این‌ است که کاری شود که طرفداران جریان میانه‌رو که دشمنی کمتری با دیگر جریان‌ها دارد و برخوردار از سعۀ صدر است و می‌تواند زمینه را برای طرح نظرهای دیگران و نه سرکوب نکردن آن‌ها فراهم کند، بیشتر شود. الگوی ارایه‌شده از سوی این جریان، قابلیت بیشتری برای الگو‌برداری دارد چرا که جامعه‌های ما محال‌است که سروسامان بگیرد مگر از طریق سنت‌های خود و با استفادۀ بدون افراط و تفریط از ابزارهای معرفتی بازمانده از گذشته‌گان.
مشکلی که جریان‌های فکری در جهان اسلام با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند- و گاهی به جامعه‌های غیراسلامی همچون جامعۀ امریکا نیز صادر می‌شود- مشکل نوعیت تولیدات معرفتی‌ست. در بسا موارد، بازار کتاب پر می‌شود از کتاب‌هایی که توسط سه جریان نخست چاپ شده‌است، و این لزوماً نشانۀ سلامت معرفتی نیست. گاهی کتاب‌های جریان سکولار به بازارها راه می‌یابد و چون خواننده‌گانی به حجم تجارتی کافی پیدا نمی‌کند، به حاشیه رانده می‌شود و تنها اثری که می‌بخشد، دادن سوژه‌یی تبلیغاتی و فکری به جریان خوارجی و بنیادگراست تا به بهانۀ آن‌چه در این کتاب‌ها طرح شده، توپخانۀ نقد و اتهام‌بندی را متوجه جریان سکولار بکند.
مشکل دیگر در این میان، مشکل مصرفی بودن ‌است. در فضای فرهنگی ما، همواره این پرسش مطرح می‌شود که از چه کسی تقلید کنیم به جای این‌که چه چیزی تولید کنیم، و این امر، نتیجۀ اشباعی تاریخی‌ست که در نتیجۀ بازتولید انبوه کتاب‌های قدیمی حاصل شده‌ است. کتاب‌های پیشینیان همواره تجدید چاپ می‌شود و با غلاف و شکل و شمایل تازه‌یی وارد بازار کتاب می‌گردد و در نتیجه، تلاش‌هایی در جهت زیباسازی ظاهر کتاب‌های سنتی به کار گرفته می‌شود که یک‌دهم این کوشش‌ها در راه تحلیل و ارزیابی و خوانش تأمل‌ورزانۀ این کتاب‌ها صرف نمی‌شود.
به جهت همین انباشته‌گی نادرست، خواننده‌گان ـ که به دلیل بالا بودن آمار بی‌سوادی در کشورهای اسلامی، شمارشان اندک هم هست – غالباً مشتاق خواندن کتاب‌های تاریخی-سنتی هستند. در واقع، باسوادان ما معمولاً تحت تأثیر تبلیغات منبری‌های ما قرار می‌گیرند و به کتاب‌های سنتی ارزش بیشتری قایل‌اند. روی این حساب، هر کس هر کتاب سنتی‌یی را که مناسب افکارش ‌است انتخاب می‌کند، کسی که گرایش‌های صوفیانه دارد «الرساله القشیریه» و «احیاء علوم‌الدین» را در خانه نگه می‌دارد، و آن‌کس که سلفی‌ است، کتاب‌های ابن تیمیه و ابن قیم را همیشه تورّق می‌کند.
طوری که دیده می‌شود، کتاب‌ها و نگاشته‌های سه جریان نخست، بیشترین خواننده را در میان تودۀ مردم دارد و این، چیز عجیب و غیر قابل انتظاری نیست اگر به این نکته توجه داشته باشیم که رژیم‌های حاکم، بیشترین توجه را به این جریان‌ها مبذول می‌دارند- هرچند جریان خوارجی، در حال حاضر، حمایت‌های حکومتی خود را از دست داده چرا که این جریان، به خود حاکمان هم آسیب رسانده‌ است. ولی حمایت وسیع و نامحدود حاکمان از جریان نص‌گرا و فراهم ساختن امکانات اکادیمیک برای این جریان، تقاضای کتاب‌های سلفیان را افزایش داده‌است. جریان باطن‌گرا (صوفیان) در میان تودۀ مردم از بیشترین حمایت و پذیرش برخوردار اند، زیرا به دانش و به زحمت انداختن عقل برای فهمش نیازی ندارد و طبعیت آدمی‌زاد به‌آسانی گرایش دارد. این را هم نباید از نظر دور داشت که این جریان، خوشایند رژیم‌های حاکم هم هست، زیرا سیاست در کوشش‌های اصلاحی این جریان، جایی ندارد. از نظر این جریان، مرید پاک‌باز وظیفه دارد از «ولی امر» فرمان‌بری کند هرچند برده‌یی باشد که سرش از کوچکی به کشمش شبیه باشد. از نظر این گروه، دوری از مسایل سیاسی به حق نزدیک‌تر است چرا که اشتغال به سیاست، آدم را قسی‌القلب می‌سازد و مرید را سرگرم امور دنیوی می‌کند. شعار این جریان در این زمینه این‌است که:«سیاست، نجاست ‌است.»
آن‌طور که پیداست، جریان میانه‌رو می‌تواند ذخیرۀ تاریخی مسلمانان را یک‌بار دیگر به عنوان تجربه‌یی پیشرو و نقطۀ اتکایی برای نوسازی و بازسازی اندیشۀ دینی تبدیل کند و بدین‌گونه، معارف اسلامی دوباره زنده شود بدون این‌که به کشمکش‌های معرفتی میان جریان‌های مختلف دامن زده شود. از این رو، شایسته ‌است که اندیشه‌های این جریان از طریق رسانه‌های شنیداری و دیداری و چاپی به گسترده‌گی انتشار یابد تا به همۀ افراد امت برسد و تمدّن اسلامی در میان تمدن‌های دیگر جهان، حضوری فعال پیدا کند و همه‌گان از توانایی فرزندان امت اسلامی بهره‌مند شوند.
اما دریغ‌مندانه، رژیم‌های حاکم، از این جریان هراس دارند چرا که مأموریت اصلی این جریان، بیدارسازی خردهاست و این امر، مایۀ درد سر حکام‌ است، زیرا بیداری خرد و گفت‌وگوی سازنده، حاکمان را مجبور می‌سازد یا سوژۀ گفت‌وگو باشند یا یکی از طرف‌های گفت‌وگو. حاکمان، این مسأله را غالباً نمی‌پسندند زیرا آنان از هر گونه سؤال منزه‌اند. در عین حال، جریان میانه‌رو نمی‌پذیرد که در خدمت منافع حاکمان قرار بگیرد و این باعث خواهد آمد که تعامل رژیم حاکم با این جریان، دشوارتر شود. با این‌همه، این جریان بیشترین ظرفیت را برای دیالوگ با دیگر جریان‌ها و آن‌ها را با خود یکی کردن دارد، با آن‌که گفت‌وگوی آرام آن باعث نمی‌شود که به منظور اصلاح، نوک پیکان نقد سازندۀ خود را متوجه جریان‌های دیگر نکند. ولی متأسفانه، حاکمانی که همۀ قدرت را در دستان خود گرفته‌اند، در بهترین حالتش، اصلاحی را می‌پسندند که به استقرار حکومت‌شان یاری رساند، نه این‌که بیماری‌ها را شناسایی کند و با راه‌کارهای معرفتی مناسب، آن‌ها را درمان کند؛ زیرا حاکم مستبد و اطرافیانش یکی از اسباب بیماری هستند.
جریان پنجم (جریان سکولار) غالباً از سوی رژیم‌های استبدادی استخدام شده‌اند تا مردم را مهار کنند و حتّا گاهی به سرکوب آنان بپردازند. گاهی این خیانت‌ها را به نام ناسیونالیسم و گاهی به نام مارکسیسم مرتکب شده‌اند و در نتیجه، محبوبیت خود را در میان مردم از دست داده‌اند. این جریان، بعضی اوقات به عنوان بازوی سیاسی بیگانه‌گان در کشورهای اسلامی عمل می‌کند و در نتیجه، رژیم‌های حاکم، در مواردی هجومی گسترده را برضد آنان راه‌اندازی کرده‌اند. تاریخ معاصر ما، نمونه‌های پرشماری در حافظه دارد از آنانی که به اتهام‌هایی همچون «مزدوری به استعمار» و «مزدوری به امپریالیسم» و «بی‌آبرو ساختن کشور» سرکوب شده‌اند. از نظر پایگاه مردمی، خواندن نوشته‌های جریان سکولار، نیازمند آشنایی با فرهنگی ویژه‌ است، چرا که این نوشته‌ها سرشار از اصطلاحات فرنگی و گاهی فلسفی‌ست و این باعث آمده که جا باز کردن نوشته‌های‌شان در میان تودۀ مردم، شبه محال باشد، خاصه آن‌که خطیبان در منبرهای مساجد، مردم را از خواندن کتاب‌های آنان یا آمیزش با آنان برحذر می‌دارند از آن‌جهت که آنان، مشتی از مردمان سکولار و گمراه و رانده‌شده از درگاه خدایند. این هم موجب می‌گردد که دیواری بلند فرا راه گسترش «ویروس معرفتی»‌شان به خواننده‌گانی که به خواندن کتاب‌های سنتی، حرص و ولع دارند، کشیده شود.
این نوشتۀ شتاب‌زده نمی‌تواند حق موضوعی به این اندازه از اهمیت را ادا کند، چرا که موضوع مورد بحث ما مطالعاتی عمیق‌تر و بررسی‌های دقیق‌تر می‌طلبد و نیازمند آمارهایی‌ست که گروه‌های سنّی هواخواهان هر جریان از این جریان‌های پنج‌گانه و شمار مطبوعات و شمار اندیشمندان هر جریان را مشخص کند، سپس بررسی‌های آماری از روی گرفتن نمونه‌های تصادفی انجام دهد تا حجم گسترش هر جریان در گذر زمان را مشخص کند تا با حجم گسترش دیگر جریان‌ها و مناطق نفوذ آن‌ها مقایسه شود. باید پژوهش‌گران اجتماعی، عوامل اصلی گسترش فلان یا بهمان جریان و چه‌گونه‌گی مهار یا گسترش آن را بررسی کنند. در این زمینه می‌توانند از اندیشمندان مسلمان یا نامسلمان و جامعه‌شناسان و اقتصاد‌دانان و آگاهان علوم سیاسی و روان‌شناسان و مؤرخان کمک بخواهند تا هر جریان به صورت دقیق و درست شناسایی شود و در آن صورت، نتایج این پژوهش کامل و جامع به خورد مردم داده شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.