احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 4 حمل 1394 - ۰۳ حمل ۱۳۹۴
رویداد مشمئزکنندۀ قتل و به آتش کشیدنِ فرخنده در مرکز شهر کابل، بدون شک تراژیکترین و تأسفبارترین فاجعۀ انسانی در سال گذشته به شمار میآید. این به معنای چشمپوشیدن از حوادث بیشمارِ ناگوار و فجایع گستردۀ سال پرحاشیۀ ۱۳۹۳ نیست، از سوی دیگر از نظر کمّی و کیفی هم شاید این حادثه در برابر حملاتِ پرتلفاتِ دشمنان افغانستان در این سال ناچیز به نظر برسد؛ اما با همۀ اینها این فاجعه خصایصِ ویژهیی در بطنِ خود دارد که آن را بهنحوی از انحاء منحصربهفرد و برجستهتر از رویدادهای پیشین میکند. مولفههای «ماهیت»، «عاملیت»، «کیفیت» و «موقعیت»ِ این رویداد، شاید اصلیترین مواردیست که این جنایت را در نوع خود بینظیرترین و اسفبارترین فاجعۀ سال ۱۳۹۳ میکند که نهتنها تمام رویدادهای ناگوار این سال، که تمام تاریخ کشور را به چالش میطلبد.
مولفۀ «ماهیت»ِ منحصربهفردِ این جنایت از آنروست که تعدادی تنها به ظنّ بیحرمتی به کلامالله مجید، برخلاف تمام گفتههای این کتاب مقدس و سنت رسولالله، در کمال بیرحمی زنی را سلاّخی کرده و به آتش زدند. عنصر «عاملیت» از آنجا این جنایت را از تمام جنایتهای سال پیشین جدا میکند که در آن، مردمی که خود بخشی از بدنۀ جامعه مردمسالار و شهری به شمار میروند، دست به چنین رفتار رکیک و غیرانسانییی زدهاند. هرچند گوشه و کنارِ این سرزمین با جنایتهای انسانیِ اینچنینی بیگانه نیستند، اما این رویداد از آنجا که توسط شهریانِ کابل به همکاری مأموران امنیتی که اصولاً حافظ جان و مال مردم به شمار میروند، کلید خورده ـ و نه بهوسیلۀ عدهیی تروریست در قریهیی دورافتاده ـ، بسیار متمایزتر و برجستهتر از فجایع دیگر است. «کیفیت» رفتار غیرانسانی و غیراسلامی با فرخنده، توسط کسانی که از یکسو نعرۀ تکبیر سر میدهند و از سوی دیگر با چشمان و دستان آکنده از شهوتشان بر بدن فرخنده میتاختند، ممیزۀ دیگرِ این جنایت به شمار میآید. چند ساعت لتوکوبِ خودسرانه با انواع و اشکال شکنجه و در نهایت، قتل و به آتش کشیدن جسد او، نقطۀ عطفیست که لکۀ خون فرخنده بر دامن تاریخِ کشور را پررنگتر از سایر لکههای جامۀ خونبارِ تاریخ میکند. مولفۀ نهایی یعنی «موقعیت» که شامل دو بُعد موقعیت مکانی و زمانی میشودهم عامل دیگریست که بر عمقِ فاجعه افزوده است. در روزگاری که مردمِ ما همه از افراطیت و خشونت بیزاری میجویند و در زمانهیی که همه داد از ارزشهای دموکراتیک و نظام قانونمدار میزنند، به وقوع پیوستنِ چنین جنایتی در مرکزیترین نقطۀ پایتخت در برابر چشمان حکومت، فجیعترین اتفاق ممکن در نوعِ خود است که باعث میشود این جنایت با تمام حدود و ثغور خود در صدر فهرست جنایتهای سالِ پرحادثۀ ۱۳۹۳ قرار گیرد.
بدون شک این جنایت نهتنها حکومت، بلکه تمام مردم این سرزمین و حتا سراسر تاریخِ این کشور را به چالش کشیده است. این فاجعه، کمر انسانیت در این سرزمین را در زیر بار سنگینِ بربریت و توحش خم کرده و چهرهیی از مردم و جامعۀ افغانی را به تصویر کشیده است که پیش از این با عنوانهای پرطمطراقی چون «مردم غیور و متدین افغانستان» وصف میشد. رقم خوردن این جنایت توسط جمعی که شاید تنها وصف مشترکِ آنها «افغان بودن» است، به نظر میرسد که حیثیت و آبروی همۀ مردمان این سرزمین را به چالش کشیده و کار را به جایی رسانده که به نظر میرسد مردم این سرزمین برای نشان دادن دستهای پاکشان، نیاز به اعادۀ حیثیت از خود دارند. گویی خون فرخنده، هاتفی شده که هر آن در گوش شهروندان این سرزمین صدا و طلبِ دادخواهی میکند. از این رو است که به نظر میرسد در شرایط کنونی، قاعدۀ نادرست و بدبینانۀ هیتلری مبنی بر اینکه «همه گنهکارند مگر آنکه خلاف آن ثابت شود!» شاید معقولترین و مقبولترین قاعده در شرایط کنونی باشد. مردم کشور و بهخصوص حکومت افغانستان برای تبرئه کردنِ خود پیش دادگاه وجدان و در محکمۀ الهی، باید با پندار و گفتار و کردارشان نشان دهند که به هیچ وجهی آنان را با جانیان و قاتلان فرخنده، نسبتی نیست. شکی نیست که در این میان، دامن حکومت وحدت ملی بیش از همه لکهدار است و حکومت باید برای پاک کردنِ این لکهها هرچه زودتر و با جدیّت کامل پروندۀ فرخنده را بررسی و عاملانِ آن را به اشدّ مجازات برساند.
Comments are closed.