احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی/ یک شنبه 9 حمل 1394 - ۰۸ حمل ۱۳۹۴
بخش سوم
ظاهراً رویکردِ اشاعره به مسألۀ علیت با رویکردِ شماری پیروان دکارت و فیلسوفان غربی در باب علتهای موقعی (اوکیژنال) قرابت تامی دارد و با نگاه بناونتورا (۱۲۷۴-۱۲۲۱م) متکلم اسکولاستیک ایتالیایی که معتقد بود پارسایی در آن است که هیچچیزی را برای خود ادعا نکنیم بلکه همهچیز را به خدا نسبت دهیم نیز بیشباهت نیست.
این نوع رویکرد که پارسایی را در سلبِ اختیار انسان میداند، با روی دادنِ حوادثِ طبیعی بیشتر رخ مینماید و بیپرده میشود کما اینکه، انسانهایی در مواجهه با حوادث طبیعی چنان نتیجه میگیرند که گویی ما فاقدِ اختیاریم و حضورِ قدرت و ارادۀ صانعِ حکیم، جایی برای اختیار ما نگذاشته است. این طرز دید با حادثههای غیرمنتظرۀ طبیعی که انسان آنها را شرّ طبیعی میانگارد، سر برمیکشد، و انسان متناسب با میزان سلبِ اختیار از خویش، تصوّر میکند که به تقوا و پارسایی بیشتری دست یافته است.
پس از حوادثِ اخیر برفکوچ در نقاط مختلف کشور متوجه شدم که دوستانی به این نوع پارسایی پناه میبرند و با اعتقاد راسخ و بیپیشینهیی به همان فطرتِ دینی خویش برمیگردند. در قرآن آمده است:
﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾[عنکبوت:۶۵]
ترجمه: هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش میکنند)؛ امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، آنوقت شرک میورزند.
این آیه نشان میدهد که انسان در لحظاتی که با خطرات و سختیها مواجه میشود، به دین و فطرت دینی خویش برمیگردد، و هرازگاهی خودش را نجاتیافته و در امن احساس کرد، دوباره به تعددپرستی و انحراف روی میآورد. این واقعیّت در انسانهای زیادی تجربه شده است و حتا سختدلترین و دیکتاتورترینها نیز در هنگام مرگ و ناتوانی اسباب دنیوی در نجاتشان، به خدا پناه بردهاند کمااینکه نقل کردهاند که استالین با آنهمه قساوتی که در برابر پیروان ادیان از جمله یهودیان روا داشت، در هنگام مردنش از اطرافیانش خواست تا بر وی تورات بخوانند. بههمینسان، فرعون نیز حین غرق شدن ندا درآورد که: ﴿قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ [یونس:٩٠] ترجمه: گفت (فرعون): «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسراییل به او ایمان آوردهاند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم!»؛ ابواسحاق نیشاپوری آورده است که جبرییل در این حالت حاضر بود و کفِ گل سیاهی از قعر دریا برداشت و به دهان او نهاد و گفت : ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ [یونس:٩١]ترجمه: الآن؟!! در حالی که قبلاً عصیان کردی، و از مفسدان بودی. اینکه انسانها در مواجهه با سختیها و مصیبتها به خدا روی میآورند، تجربهیی تاریخی، خصلتی روانشناختی و طبیعی بشر است که هرازگاهی به آزمون گذاشته شده است. از همینجاست که خداوند انسانهایی را که قرار است برای آنان پیامبری فرستاده شود، به انواع مصیبتها گرفتار میکند تا آمادۀ پذیرش پیام الهی گردند:
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ [اعراف:٩۴]
ترجمه: و ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم؛ شاید (به خود آیند، و به سوی خدا) بازگردند و تضرع کنند.
انسان بهصورت طبیعی به گونهیی طرّاحی شده است که در رویارویی با انواع رنج و مصیبت، پناهگاهی برای خودش دستوپا میکند و متکایی میخواهد که به دردها و آلام وی تسکین و توجیه بخشد. این خصلتِ طبیعی بشر بوده است که خداوند همواره کسانی را که پیامبری برای آنان فرستاده میشود، به انواع گوناگون درد و مصیبت گرفتار کرده است تا زمینههای درونی پذیرش پیام خداوند فراهم آید و انسانهایی به سعادت برسند.
القصه اینکه، رویدادنِ حوادثی که بشر مهارِ آن را در استطاعتِ خویش نمیبیند، سبب میشود تا زمینههای درونی گرایش به دین بیش از پیش تقویت یابد. این گرایش به خداوند در مواقعی بهصورتِ افراطی خودش را نشان میدهد و تا سرحد واردشدن به ساحت جبر گسترش مییابد. انسان گاه فراموش میکند که خداوند او را مختار آفریده است و همین اختیار است که او را از سایر جانداران امتیاز میبخشد. بشر گاهی از موهبتِ اختیار خودش به زیانِ اختیار کار میگیرد و مختارانه خودش را به اندیشۀ جبر میسپارد. این نوع جبرگرایی هرچند مقطعی باشد، سود و زیانهای بسیاری را بههمراه دارد که در مجال دیگری در موردِ آن سخن خواهیم گفت.
شرور طبیعی و تفسیر دینی
حوادث طبیعی را میتوان تجربهیی غیرارادی و انفعالیِ شخص تجربهگر در برابرِ موضوع تجربه دانست که میتواند تفاسیر گوناگونی ـ از آنجمله تفسیر دینی ـ را برتابد. تجربههای تفسیری دین را چنین تعریف کردهاند:
منظور از تجاربِ تفسیر، آن دسته از تجارب است که دینی بودنِ آنها بهخاطر ویژهگیهای خودِ تجربه نیست، بلکه از آنرو دینی به شمار آمدهاند که از پیش آنها را در پرتو شبکۀ تفسیری دینی نگریستهاند. در این موارد فاعل تجربه بر اساس یکدسته تفاسیر پیشینی به تجربۀ خویش مینگرد، مانند آنکه مسلمانی مرگ فرزند خود را عقوبت گناه خویش به شمار آورد، و یا شخص مسیحی آن را شرکت در رنجهای عیسی قلمداد کند و در نتیجه در برابر آن شکیبایی بورزد و در اثر آن احساس اندوه و یا لذت و شادمانی کند. چنین حالی را میتوان تجربۀ دینی به شمار آورد .
در آموزههای قرآنی موارد بسیاری به چشم میخورد که حوادث واقعشده را نتیجۀ اراده و مشیت الهی دانسته است و اینکه تا خداوند نخواهد و نخواسته باشد، هیچ اتفاق و حادثهیی در دنیا روی نخواهد داد. تأکید قرآن کریم بر توحید افعالی، و نیز مسألۀ تقدیر و مشیّت الهی را میتوان بر همین اساس توجیه کرد.
با این وصف، دین کمک میکند تا پدیدهها و حوادث جهان درکپذیر و قابل توجیه گردد. حوادث جهان در دیدهگان انسان دیندار معنا و توجیه مییابد درحالیکه ممکن است در نگرش یک انسان بیدین، هرزه و عبث به نظر آید. کما اینکه عبدالله نصری آورده است:
ماکس وبر معتقد است که دین جهان را برای بشر درکپذیر میسازد. ماکس وبر طرفدار عقلانیت در قلمرو دین است و آن را به معنای حذف جنبههای جادویی دین و رفع تناقضها و ابهامهایی میداند دین به عنوان راه رستگاری ارایه میدهد. بشر با رخدادهایی چون مرگ، خواب و بلاهای طبیعی روبهرو میشود که او را به سردرگمی میکشاند، دین این امور شگفتانگیز را برای بشر توجیهپذیر میسازد .
توضیح اینکه، دینداری کمک میکند تا انسان نسبت به حوادثِ حولوحوش خویش با عمق بیشتری بنگرد، در صورتیکه در نبودِ دین ممکن است یکچنین حوادثی چندان موردِ توجه قرار نگیرد. انسان دیندار همواره به رویدادهای پیرامونی خویش توجه دارد، درحالیکه شخص بیدین از کنار چنین حوادثی بیخیال میگذرد و اصلاً توجه چندانی به اتفاقاتِ پیرامونی خود ندارد. بنابراین، دین افزون بر معنادار کردن کلی حیات، تکرویدادهای جزیی را نیز معنادار، شناختپذیر و قابل تحمل میسازد.
بسیار اتفاق میافتد که شرور طبیعی تبیینهای خاص متافیزیکی برمیدارد که در چارچوب مفاهیم دینی طرح میشوند. برایان دیویس از سه رویکرد خداپرستان در برابر شر که بیشتر متکی بر بینشی مسیحی است، پرده برمیدارد. گروهی چنان تصوّر کردهاند که وجود شر در عالم توهم و خیال است و اصولاً شرّی در عالم وجود ندارد. در رویکرد دوم به مسألۀ شر، بر اینکه شرور کفارۀ گناهانی است که مومنان انجام دادهاند، تأکید صورت گرفته است، درحالیکه، در تلقی سومی از شر، شرور لازمۀ خیر و جهان ماست، کما اینکه آمده است:
آنها (خداپرستان) مدعیاند که شر، علیرغم ظاهر آن، چیزی جز توهم و خطای ذهنی انسان نیست. این، دیدگاه فرقۀ معرفتِ مسیحی است. رویکردِ دیگر بر مفهوم شر بهعنوان کیفر گناهان متمرکز شده است. بر اساس این اعتقاد، شر ممکن است کیفری عادلانه از جانب خداوند باشد. عناصری از این عقیده در دیدگاه آگوستین راجع به هبوط آدم و حوا وجود دارد .
اینکه شرور در هستی را توهم و خیال گمان بریم، چندان معقول به نظر نمیآید. زیرا شرور واقعیتی عینیاند که وجود آن برای هیچکسی پوشیده نیست و انکار از آن مساوی به انکار از واقعیتی است که چارسوی ما را حلقه زده است و هر لحظه با آن دست به گریبانیم. دیدگاه دوم در این زمینه تأمل بیشتری میخواهد، کما اینکه روایاتی در اسلام نیز نشان میدهند که عملکرد انسانها و رخدادهای طبیعی، افزون بر آنکه بیربط نیستند، پیوندهایی نیز دارند. برایان دیویس این دیدگاه را به باد انتقاد میگیرد و با نقل عباراتی از ریچارد سوینبرن بر بیپایهگی آن تأکید دارد.
نویسنده به این باورم که شرور طبیعی را در اندیشۀ خداپرستان نبایست با رویکردی تکعلتی توضیح و توجیه کرد. رخدادهای طبیعی ممکن است علتهای زیادی داشته باشند که ارجاع یکچنین رخدادهایی به یک علت، در توضیح اینگونه رویدادها کافی به نظر نمیرسد. از جانبی هم، در اندیشۀ هر دین توحیدییی، خداوند مصدر تشریع و تکوین است و توحید در خالقیّت همه جا حضور دارد. به تعبیری دیگر، در تفکر دین توحیدی، ذاتِ متعالی، حکیم و قادری که برنامۀ زندهگی برای بشر فرستاده است و منشأ تشریع دانسته میشود، خالق جهان و انسان نیز هست و از همینجاست که وحی و خلقت منبع واحدی مییابند و در طول هم معنا میشوند.
با این توضیح، بعید نیست که عملکردهای ناشایست انسان باعث شود تا حوادث ناگواری روی دهد و خداوند در همین دنیا مجرمانی را به عذاب خویش گرفتار سازد. آیات ۱۶- ۳۳ سورۀ قلم نشان میدهد که چهگونه عملکرد انسانهای حریص و صاحبجاه باعث میشود تا عذاب خداوندی باغ و بستان آنها را فراگیرد و عملکرد آنان در همین دنیا موجب شود که یک حادثه که ممکن است طبیعی نیز خوانده شود، روی دهد و آنان نیز با بهدستدادنِ تفسیری دینی از آن، به خداوند باز گردند و عنان اختیار خویش را بهدستان خویش به خدا بسپارند.
به هر روی، انسان در نوسان جبر و اختیار راه میرود و اختیارگراترینها نیز در موقعیّتهای اضطراری و بهخصوصی چنان مینگرند که گویی معتقد به جبر، و فاقد اختیار اند. معنای این سخن وقتی روشن میشود که انسان در وضعیتهای غیرعادی به شهودِ درونی خویش برگردد و ندای درونش را بیش از عقل هیاهوگر بشنود. شاید از همینجاست که عرفای اسلامی ما بهدلیل رویکردی سلوکی – عرفانی خویش، به نوعی جبرگرایی روی کردهاند و به توحید افعالی در بدل سلبِ اختیار از خویش گراییدهاند. فراموش نکنیم که این قاعده عمومی و بدونِ استثنا نیست کما اینکه، عارفانی همچون مولوی نیز وجود داشتهاند که بر اختیار انسان بیش از هرچیزی پای میفشردند و اصرار میورزیدند.
انسان و رنجهای همیشهگی
انسانها با گریه به دنیا میآیند و بهناخواست نیز اینجا را ترک میگویند. انسان با تراژیدی متولد میشود و در تراژیدی میمیرد کما اینکه گریههای نخستینِ او را میتوان علامتِ پا گذاشتنش به قلمرو تراژیدی به حساب آورد. قرآن کریم نیز بعد از یاد کردنِ سوگند به شهر مقدس (مکه)، و سوگند به پدر و فرزند بیان میدارد که انسان در رنج آفریده شده است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ [بلد:۴]
ترجمه: ما انسان را در رنج آفریدیم.
این آیه نشان میدهد که آفرینش انسانها با رنج و درد عجین شده است. بنابراین، رنجهای آدمی پایانناپذیر است و نمیتوان زندهگی را فارغ از اینگونه رنجها در نظر آورد. در رنج بودن و رنجآوری را باید لازمۀ زندهگیِ اینجهانی دانست که ابداً زدودنی و نابودشدنی نیست. اما میتوان رنجها و دردها را تقلیل بخشید و با فراهمآوری شرایط مناسب، و بهکاربستن سعی و تلاش پیگیر، زمینههای تقلیل شر را به حداکثر ارتقا داد تا در منازعه میان خیر و شر، خیرات بر شرور برتری یابند و این حداکثر کاری است که میتوان به انجام رساند.
جستوجوی خیر مطلق و شر مطلق در این جهان عبث است. خیر و شرّ مطلقی در این دنیا وجود ندارد. هر چیزی خیری و شری با خود دارد که اجتنابناپذیر و طبیعی به نظر میرسد و سراسرِ زندهگی آدمی نیز بر پایۀ مصلحت و ترجیح خیر بر شر بنا شده است. در این میان، انسان مختار و آگاه، بیش از هر موجود دیگری رنج میکشد. آگاهی او بر دردمندیاش افزوده است و او را به تپندهگی و ناقراری بیوقفهیی واداشته است که هرگز سکون و قراری نمیشناسد.
Comments are closed.