گزارشگر:یک شنبه 16 حمل 1394 - ۱۵ حمل ۱۳۹۴
بخش سوم
نویسنده: امبرتو اکو
برگردان: عاطفه اولیایی
واژۀ کلیدی ناامنی است: نگرانی غالب بر این هزاره، خاتمهیی آخرالزمانی و فاجعهیی عظیم بوده است. حالا دیگر وحشت سال ۱۰۰۰ تبدیل به افسانه شده است، اما در طول قرن دهم ترس از پایان جهان گسترده بوده و تنها در آخر هزاره بود که این روانپریشی رنگ باخت. و اما در دوران ما، موضوع بمب اتمی و فاجعۀ زیستمحیطی خود شاهد وجود همان وحشت آخرالزمانی است. در گذشته درمان این وحشت را در بازسازی امپراتوری روم[۱۵] مییافتند و امروز ایدۀ انقلاب جای آن را گرفته است. این هر دو راه چاره با وجود متفاوت بودن هدف اولیه، هنوز چشماندازی دلپذیر ارایه میکنند (البته این امپراتوری نیست که بازسازی میشود، بلکه امروزه شاهد بازتولید کمونها و برآمدن حکومتهای مطلقۀ ملی [۱۶] به هدف کنترل عدم امنیت هستیم). اما ناامنی تنها «تاریخی» نیست، بلکه روانی نیز است و با رابطۀ انسان ـ زیستمحیط / انسان ـ جامعه، همگون و یکی است. در قرون وسطا پرسهزنان در جنگل به گروههای بزهکار برمیخوردند، کسی بهآسانی از شهر خارج نمیشد و مردم مسلح بودند. چنین شرایطی بسیار شبیه شرایطی است که در آن سفیدپوستان طبقۀ متوسط نیویورک بعد از پنج بعد از ظهر، پا به سنترال پارک نمینهند و یا بعد از نیمهشب (و زنان بسیار زودتر از نیمه شب) سوار ترن زیرزمینی نمیشوند، تجربۀ انقلابیِ ربودن اموال و یا سفرا رواج پیدا کرده است، درست به همان منوال که رابینهود کاردینالها را میربود تا با چند نفر از همراهانش که محکوم به زندان و یا بیگاری شده بودند، مبادله کند. امروزه همچون گذشته و مغایر با عملکرد سنت ملل لیبرال، جنگ اعلام نمیشود و امکان آگاهی از اینکه آیا وضعیت جنگی است یا نه، امکانپذیر نیست. به همین دلیل در مناطق مستقل، از لگورن نا ورونا و مالت، لشکرهای امپراتوری در نقش هیأتهای اجرایی و نیروهای چندزبانه، آمادۀ اجرای دستورات فرماندهان نیروی دریاییاند که خود مستقلانه قادر به شروع جنگ یا اعمال سیاستهای خودند.
در این مناطق وسیعِ طعمۀ ناامنی، دستههای واخورده و مطرود، ماجراجویان و دراویش ـ صوفیان پرسه میزنند. بحران عمومی دانشگاهها، دانشجویان را به عیارانِ دورهگردی تبدیل کرده است که با رویگردانی از «مدرسین طبیعی» خود به اساتید غیررسمی چشم دوختهاند. از جانب دیگر، صدقهگیرانی را میبینید که در پی خوشبختی عارفانه (با توسل به مواد مخدر) از صدقه و خیریه زندهگی میگذرانند. شهروندان بومی از پذیرش آنان سر زده و آنان را مورد ایذا قرار میدهند. همچنان که در قرون وسطا مرز بین دزدان و صوفی ـ دراویش دورهگرد بسیار کمرنگ بود؛ مثلاً منسون [۱۷] همان راهبهیی است که زیادهروی کرده و مانند اعقابش به آیینهای شیطانی رو آورده است. همانند داستان فیلیپ خوشرو [۱۸] و تمپلارها، امروزه نیز توهین یک صاحب قدرت به حکومتی مشروع، خود او را هم نشانه میرود. محرکهای عرفانی و آیینهای شیطانی بسیار شبیهاند؛ ژیل دره[۱۹] که به جرم خوردن کودکان بسیاری زنده به آتش کشیده شد، از همراهان جنگی ژاندارک و همچون چه [۲۰] بسیار هم باجذبه بود. گروههای سیاسی دیگری نیز با مرامی همچون صوفی ـ درویشی دورهگردی، و اخلاقگرایی که ریشه در کیشهای صومعهنشینان داشت، مانند فقر، رفتار زاهدانه و «خدمت به مردم»، اعلام وجود میکردند.
اگر این تشابه به نظرتان نامعقول میآید، کافیست به تفاوت آشکار بین راهبانی که تحت لوای مذهب، در خلوت صومعه با شدت و خشونت، به مراقبه میپرداختند و فرانسیسکنهای فعال و تودهگرا [۲۱] ، (همان فرانسیسکنهای جزمی و غیر قابل انعطاف، که داوطلبانه از جامعهیی که به نظرشان شیطانی، منحط و سرچشمۀ ازخودبیگانهگی و روانپریشی میآمد، انزوا طلبیدند)، نظر بیفکنید. هر گروه دگراندیش و مرتدهای خود را ایجاد میکند؛ حملات فرانسیسکنها و دمینیکنها نسبت به یکدیگر، هیچ تفاوتی با رد و بدلهای تروتسکیستها و استالینیستها ندارد. این برخوردها به هیچوجه بیهوده و به منظور ایجاد بینظمیِ بیهدف نبوده، بلکه برعکس نمایشی از نیروهای جدیدی است که در پی ترسیمِ تصویر جدیدی از زندهگی جمعیاند که بدون مبارزه علیه «نظام» موجود و عدم تحملی آگاهانه (نظری و عملی) امکان شکلگیری ندارد.
مقایسات فرهنگی و هنریِ این دو عصر بسیار پیچیدهترند. از یکسو تطابقی وجود دارد: هر دو دوران، به انحا مختلف ولی با آرمانهای آموزشی و استتار ایدیولوژیکیِ پدرسالارانۀ مشابهی (به هدف در اختیار گرفتن اذهان)، از طریق ارتباطات بصری، کوشش در پل زدن بین فرهنگ فرهیخته و عامه میکنند. در هر دو دوره، نخبهگان متون مباحثات را تهیه کرده، سپس دانش زمان، دادههای اصلی و ساختار ایدیولوژی غالب را برای عامه به تصویر ترجمه میکنند. قرون وسطا دارای تمدنی بصری است: کلیساها کتبی سنگی و عظیماند و در واقع تبلیغات و داستانهای مصور عرفانی، وظیفۀ توضیح همه چیز را از ملل روی زمین تا هنر و کارهای دستی، روزها و سالها، فصول بذرافشانی و درو، اسرار مذهب، صحنههایی از تاریخ مقدس و یا کفرآمیز و بالاخره زندهگی مقدسین را (سرمشقهایی عالی از رفتار ـ مانند ستارهگان وخوانندگان موسیقی پاپ امروزه ـ نخبهگانی بدون قدرت سیاسی ولی با شخصیتی بسیار مجذوب کننده) برعهده میگیرند.
در کنار این بنگاه (تجاری) عظیم فرهنگ مردمی، فرهنگآموختهگان بر تختهپارههای فرهنگ گذشته تولید میکنند. به عنوان مثال به قوطیهای معجرۀ کرنل و یا آرمان، دانشکدۀ ارنست، ماشینهای تولیدی بیفایدۀ مورانی و یا تنیگلی [۲۲] فکر کنید و خود را در فضایی بدون هیچگونه رابطه با رافایل یا کنو وا [۲۳] ولی ذایقهیی بسیار شبیه زیباییشناسی قرون وسطایی مییابید.
Comments are closed.