رویکردی آیدتیک به زیبا شناسی

گزارشگر:عابدین پاپی/ سه شنبه 25 حمل 1394 - ۲۴ حمل ۱۳۹۴

بخش سوم و پایانی

mnandegar-3سرودن غزلی عرفانی و یا عاشقانه و اجتماعی، بستری عارفانه عاشقانه و یا اجتماعی را می‌طلبد تا بتوان خیالِ خود را در این بستر فرود آورد؛ زیرا که وقتی می‌گوییم درون‌مایۀ شعر عاشقانه است و یا سیاسی و اجتماعی، در واقع این درون‌مایه از بستری به‌نام منظر خاصِ خود اقتباس شده است. لذا نظر و منظر لازم و ملزومِ یکدیگرند و البته نمی‌توان یکی را مقدم بر دیگری دانست. چه این که این دو بر اساس شرایط و تحولات اجتماعی دچار پوست‌اندازی می‌شوند و جای خود را به یکدیگر واگذار می‌کنند. شاید بتوان گفت نوعی همذات‌پنداری و دیگرپنداری در کنه این دو واژه پیداست که به درونیات فطری و طبیعی این دو واژه مرتبط می‌شود. بنابراین هر هنرمند برای سرایش، نواختن، خواندن و کشیدن و… نیاز به بستری به‌نام منظر دارد و تا منظری نباشد، خلاقیتی در کار نیست و طبعاً تا نظری هم نباشد، هرگز منظری به وجود نخواهد آمد. نکته این‌جاست که نظر می‌تواند فاعل باشد و منظر مفعول. ولی همین مفعول که منظر است نیز نظرسازی می‌کند. لذا هنرمند از نظر به منظر می‌رود و از منظر نیز به نظر می‌آید. با این تفاصیل برای شناختن هر اثر هنری اعم از سنتی، مدرن و پست‌مدرن نیاز به شناخت از نظر و منظر می‌باشد و اگر هنرمند خوب بتواند با جهان اسطوره‌یی –ذهنی و عینی ارتباط برقرار نماید و به اصطلاح منظر جهانی خود را پیدا نماید، هم چارچوب فکری خود را دریافته و هم این که خود را در اتیمولوژی منظر خود سهیم ساخته است.
بنابراین اغلب عدم شناختِ ما از یک اثر هنری از شعر گرفته تا رمان و داستان و نقاشی و … این است که بستری به‌نام منظر را نمی‌شناسیم. یعنی با منظر جهانی اثر آشنایی نداریم و همین امر سبب شده تا از معرفت‌شناسی هنر به دور بمانیم. برای شناخت یک اثر هنری، نیاز به منظر هستی آن اثر ضروری است. به بیانی، آبشخوری که از آن تناول می‌کنیم را باید به‌خوبی بدانیم تا به بی‌راهه کشانده نشویم. به عنوان مثال: شما در یک تابلوی نقاشی درختی را در منظری زمستانی مشاهده می‌کنید که کلاغ‌هایی بر روی شاخه‌های این درخت نشسته اند. لذا برای پی بردن به ساختار و محتوای این تابلو، باید منظر هستی این هنر را پیدا کرد که منظری رئالیسم است. در مقابل همین اثر رئال امکان دارد که با تابلویی مواجه شوید که مثلاً جوانه‌یی که باید بر شاخه‌های درختی بشکفد، بر روی بازوی ستبری شکوفه زده که این بازوی ستبر می‌تواند از آنِ انسان باشد و یا موجود زندۀ دیگری. بنابراین، تصویر دوم تصویری رئال نیست و ما با نوعی آشنازدایی تصادم داریم که این آشنازدایی به ما تصویری سورئال را می‌رساند.
حال منظر نخست نوعی منظر رئالیسم است که مهم‌ترین ویژه‌گی آن وضوح است، ولی در منظر دوم که سورئال می‌باشد، ما با کاراکتری به‌نام ابهام سر و کار داریم. بنابراین زیباشناسی در اثر رئال را باید در وضوح اثر یافت و زیباشناسی در اثر دو را در ابهام. البته احتمال این هم می‌رود که در این اثر رئال ابهام وجود داشته باشد و یا وضوح در اثری رئال، ولی در هر شرایطی شناخت از منظر هستی این دو مفهوم و معنا را برای ما آسان می‌کند.

۴ـ زبان، فرهنگ و رنگ در مقولۀ زیباشناسی
الف) زبان و فرهنگ
ب) رنگ

الف) زبان و فرهنگ
زبان اگرچه پلی است که ارتباط ما را با عالم فرارو برقرار می‌سازد، و یا به بیانی وسیله‌یی است که ارتباط ما را با دیگران برقرار می‌سازد؛ ولی پیامدسازی آن‌هم همیشه کارآمد نیست. چه این‌که به همین اندازه که فرهنگ‌سازی می‌کند، به همان‌قدر هم می‌تواند نوعی بدفرهنگی را ایجاد نماید. زبان وسیله‌یی است برای بیان فکر. بنابراین وقتی زبان سخنی را زیبا بیان کند، آن سخن را زیبا می پنداریم. به بیانی دیگر، نوع بیان و لحن بر زیبایی سخن می افزاید. اخلاق یکی از مولفه‌هایی است که در سخن باعث زیبایی سخن می شود. بنابراین زبان در زیباشناسی تأثیر اساسی دارد و باعث نضج و تراوش زیبایی‌ها در هنر می شود. زبان به دو نوع گفتاری و نوشتاری تقسیم می‌شود. اگرچه خود زبان فی‌نفسه نماد نیست ولی پیامد معنایی آن باعث می‌شود که از آن به عنوان نمادی نمودوار یاد کنند به گونه‌یی که جامعه‌شناسان در علم جامعه‌شناسی از زبان گفتاری و نوشتاری به عنوان نمادی بنیادی یاد کرده اند. با این حال، زبان رابطۀ یک ملت را با ملل دیگر پُربار می کند و برعکس می‌تواند این رابطه را در حوزه‌های مختلف کم‌رنگ سازد. زیباشناسی در زبان به دو صورت تصویر می‌شود. نخست زبان ساختاری است. یعنی کار زبان در این مرحله پرداختن به زیبایی‌های ساختاری در یک اثر است و بیشتر هنرمند به دنبال فرمیکال نشان دادن اثر. زبان در این مرحله نیت بر آن دارد تا ماهیت‌هایی را در ساختار اثر به تصویر بکشاند و خواننده را با معیارهایی آموزنده که از ساختار اثر وجود دارند، آشنا سازد. ولی در زبان محتوایی بدین شکل نیست. چون کار زبان فلسفیدن در ساختار اثر هنری نیست، بلکه به دنبال تصویر معنا و به اصطلاح آیدتیک اثر است. زبان در این مرحله به دنبال پیدایی زیرلایه‌هایی مفهومی و جان‌مایه‌دار از اثر بوده که با این روند بتواند به تصاویر زیبایی از اثر دست یابد. به نظر می آید که بدون زبان هیچ اثری زیبایی خود را پیدا و تصویر نمی کند. با این تعابیر هم نمی‌توان هر اثر هنری را دارای زبان دانست؛ چون نگاه فلاسفه به هنرهای کلامی و هنرهای غیرکلامی متفاوت است، ولی از این نگاه هیچ اثری بدون زبان آثار نمی‌شود.
دیگر مقولۀ فرهنگ است. فرهنگ که تعاریف متفاوتی از آن شده و در آثار بزرگان علم مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی نیز قابل تصویر است، از دیگر نشانه‌هایی است که در زیباشناسی نقش عمده‌یی را ایفا می‌کند. کار فرهنگ نمادسازی است، یا می‌توان گفت خود فرهنگ فی‌نفسه از دامن نمادها به وجود می‌آید. فرهنگ از مجموعه شناخت‌هایی مشترک به وجود می آید که این شناخت‌ها به دنبال نظام‌مند کردن یک پدیده اند. هر پدیده‌یی می تواند نوعی فرهنگ تلقی شود. چه این که از پدیدۀ طبیعی گرفته تا پدیده‌های اجتماعی دارای نظامی از مجموعه‌ها و مجموعه‌یی از نظام‌ها هستند. بنابراین این‌که می‌گوییم فرهنگ در زیباشناسی تأثیر به‌سزایی دارد، درست گفته‌ایم؛ چرا که فرهنگ فی‌نفسه بدنبال زیبایی است، چون فی‌نفسه شکل و شمایل آن زیبا و هارمونی شده است. به عنوان مثال: فرهنگ اجتماعی نمونه‌یی از این مصداق است. یکی از زیر شاخه‌های فرهنگ اجتماعی، فرهنگ پوشش یا مد می‌باشد که به عنوان نمادی نمادین خود را در جامعه به صورت نظام‌مند نشان می دهد. فرهنگ معنوی نیز از دیگر فرهنگ‌هایی است که زیبایی خود را به صورت ظاهر و باطن نشان می دهد. بنابراین با زیباشناسی فرهنگ می‌توان به زیبایی‌های فرهنگ پی برد. فرهنگ غذا خوردن نیز یکی از فرهنگ‌هایی است که در نوع خود دارای زیبایی‌های خاصی است. چه این‌که در زیباشناسی فرهنگ غذا نوعی نظم و انضباط نهفته که اگرچه بر سر سفره غذاهایی جنگ‌آسا وجود دارد ولی کنش‌های انسانی به عنوان فرهنگی فرارونده ما را در تناول غذا نظام‌مند می‌کنند و این نظام‌مند بودن، خود نوعی زیبایی است. به نظر می‌آید که مهم‌ترین عنصری که فرهنگ ملل را زیبا می‌کند، زبان است و مهم‌ترین عنصری هم که فرهنگ‌ها را به سمت نازیبایی سوق می‌دهد، زبان. فرهنگ در جهت شکل‌گیری زبان‌ها موثر است و خیلی از زبان‌ها از فرهنگ‌ها تبعیت می‌کنند و در جهت پر و بال دادن به ماهیت و ساختار خود از همین فرهنگ‌ها ارتزاق می‌کنند. اما اگرچه زبان فرهنگ‌سازی می‌کند و فرهنگ نیز می‌تواند زبان‌ساز باشد، ولی از این نگاه اولویت با زبان است.
دیگر نکته رنگ است که در زیبایی نقش عمده‌یی دارد. رنگ‌ها فی‌نفسه و در ذاتِ خود زیبایند و به همین خاطر نیز به دنبال زیباسازی هستند. رنگ‌ها در دو جهان طبیعی اجتماعی و جهان ذهنی شکل می‌گیرند. در جهان طبیعی ما با انواع رنگ سر و کار داریم و زیباشناسی رنگ‌ها در این دنیا زیاد دشوار نیست، ولی در جهان ذهنی چون هنرمند با عینیات سر و کار ندارد، لذا ساختن زیبایی‌ها دشوارتر است. فصول سال در ایجاد زیبایی‌ها نقش سازنده‌یی دارند؛ به گونه‌یی که هنرمندان با نگاهی رئال و ناتورئال دست به خلاقیت‌هایی زیبا می‌زنند اما رنگ‌ها در عالم ذهن با عالم عین در تفاوت‌اند. به‌خاطر همین است که زیباشناسان رنگ، در عالم ذهن و عین با هم به تفاهم نرسیده‌اند. به عنوان مثال شاعری که شعر سیاه و یا خاکستری می‌گوید با شاعری که شعر سفید و یا آبی می‌گوید، در تفاوت است. چون دنیای فکر و اندیشیدن آن‌ها از حیث ساختار و محتوا یکی نیست. البته این دو شاعر هر دو در عالم عین سیر می‌کنند ولی به نظر می‌آید که دنیای ذهن دنیای بی‌رنگی‌ها و یا دنیای رنگ‌های نوین است که این ویژه‌گی‌ها در دنیای عین یافت نمی‌شوند. نتیجه این‌که زبان، فرهنگ و رنگ سه پارامترِ اساسی هستند که در تولد زیباشناسی در یک اثر نقش سازنده‌یی را بر عهده دارند.

منابع و مراجع:
۱ـ افلاطون، پنج رساله، ترجمۀ محمود صناعی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی
۲ـ دکارت، اصول فلسفه، ترجمۀ منوچهر صانعی، تهران، انتشارات الهدی
۳ـ دیرکس، هانس، انسان‌شناسی فلسفی، ترجمۀ دکتر محمدرضا بهشتی، تهران، انتشارات هرمس
۴ـ تفاوت‌های زیباشناسی سنتی و نو، قیصر امین‌پور
۵ـ زیباشناسی ارسطو، ولا دیسلاو تاتار کویچ، ترجمۀ سید جواد فندرسکی، شادی مدادپور
۶ـ روش مشاهده: تحقیق میدانی و انترنتی
۷ـ تجربۀ تحلیل و تفسیر از نویسندۀ مقاله

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.