خشونت در نظرگاه انتقادی اسلاوی ژیژک

گزارشگر:کیانوش دل‌زنده/ چهار شنبه 26 حمل 1394 - ۲۵ حمل ۱۳۹۴

بخش ششم و پایانی
mnandegar-3خشونت برای ژیژک حتا در پس زمینه‌های احساسات ضد خشونت و حامیان عدم خشونت حضور دارد که اتفاقاً تلاش‌های مبارزه با خشونت و ترویج تساهل را نیز مدیریت می‌کند. «خشونتی که با ذات یک نظام سرشته شده که نه تنها خشونت فیزیکی مستقیم بلکه افزون بر آن، شکل‌های ظریف‌تری از قهر و اجبار که مناسبات سلطه و بهره‌کشی از جمله تهدید به خشونت را سرپا نگه می‌دارد.»(ژیژک، خشونت (پنج نگاه زیر چشمی): ۱۳۸۹ : ۲۰) سویه پنهانی که در درک نشده‌گی شکل پیدا می‌کند. آن‌جایی که کلیت و جوهر خشونت با تمام ژست تمامیت خواهانه خود سوژه را از درک حقیقت گیج می‍‌کند و به همین دلیل، ناتوانی در درک جوهرِ خشونت خود، سوژه را بی‌پناه و در بستر پس‌زمینۀ مبهم و کدر مبرا از مسوولیت می‌داند. همان‌طور که ژیژک از زبان سوژه می‌گوید: «من نه می‌توانم وزن و تأثیر جوهریِ زمینه‌یی را که بدان پرتاپ شده ام خنثا کنم و نه می‌توانم به پس زمینۀ مبهم و کدر وجودم نفوذ کنم، ولی کاری که از درِ قالب کنشیِ نفی‌کننده از دستم بر می‌آید این است که خود را معاف سازم، و با ژست انتحاری کنشی رادیکال، همان چیزی که فروید [رانۀ مرگ] و ایدیالیسم آلمانی [نفیِ رادیکال] می‌نامیدند- از حوزۀ نمادین بیرون بروم.» (ژیژک، گزیده مقالات (نظریه، دین، سیاست):۱۳۸۹ : ۴۲۹)
خشونت مضاعف
سوال آغازین بحث این می‌باشد: چه‌گونه تجلی خشونت به عنوان عنصری که خودش را در ابزار و اهدافِ قدرت قرار نمی‌دهد، می‌تواند اسیر دستان دیگریِ بزرگ و میل او گردد؟ و چه‌گونه می‌تواند از خودبیگانه‌گی سوژه را از تحقق میل خود، به کار بگیرد و این شبحِ توهم‌آمیز را که چون تصویر سیاه، تنها لکه بی‌سروشکل می‌باشد را به بند بکشد و آن را به کار گیرد؟ این‌که خشونت اگر توسط دیگری احاطه شود، چه‌گونه مضاعف‌تر تشدید می‌شود؟
خشونتِ مضاعف در نزد ژیژک را می‌توان هم‌تراز خشونتِ اسطوره‌یی در نزد بنیامین قرار داد «همان متجلی شدن پدیدۀ نخستین یا تجلی خشونتِ قانون‌ساز در کل.»(همان:۲۰۱) عنصر پنهانی که از نواقص درونی و بیرونی سوژه و سوژه شدن، سود می‌جوید تا حضور داشته باشد. به نحوی که برای سوژه امروز «شکنجه کردن یک نفر به مراتب دشوارتر از صدور اجازه پرتاپ بمب اتومی است که منجر به مرگ دردناک هزاران تن خواهد شد. علت نهایی آن‌هم در گروِ این است که «هر چه‌قدر استدلال‌های انتزاعی ما رشد هم کند، پاسخ‌های اخلاقی و عاطفی ما مقید به واکنش‌های غریزی کهنه‌یی است که به صورت احساس همدردی با درد و رنجی که مستقیماً شاهدش هستیم جلوه می‌کند.»(ژیژک، خشونت (پنج نگاه زیر چشمی) : ۱۳۸۹: ۵۲) دلیل این‌که چرا خشونت چهره نامعین و نامشخص دارد، در بالا توضیح داده شد. اما این‌که چه‌گونه این هسته پنهان که قابلیت حضور در جهانِ نمادین و به عرصه زبان را ندارد می‌تواند مضاعف قلمداد شود، سوال است! ژیژک مثال بدیع و نوآورانه‌یی در این‌باره می‌آورد و می‌گوید دو زوج را تجسم کنید در حال جدا شدن از یکدیگر هستند: «خواهش می‌کنم، من واقعاً دوستت دارم. اگر با هم به توافق برسیم، خودم را تمام و کمال وقف تو خواهم کرد! اما بدان اگر دست رد به سینه ام بزنی، ممکن است کنترل خود را از دست بدهم و زنده‌گی‌ات را به گند بکشم!/ من دوستت دارم و هر انتخابی که بکنی خواهم پذیرفت؛ بنابراین حتا اگر مطمینی که امتناع تو مرا به خاک سیاه خواهد نشاند، خواهش می‌کنم هر چیزی که واقعاً می‌خواهی انتخاب کن و اصلاً فکر نکن این انتخاب چه تأثیری روی من خواهد گذاشت.»(ژیژک،لاکان به روایت ژیژک: ۱۳۹۰ :۱۲۶) آیا خشونت زوج دوم به مراتب مضاعف‌تر از خشونت زوج اول نیست: «وقتی من این‌همه دوستت دارم، چه‌طور می‌خواهی دست رد به سینه‌ام بزنی. در صورتی که کسی که در صورت نه گفتن من به من صدمه بزند، نمی‌تواند چنان‌که ادعا می‌کند واقعاً دوستم داشته باشد، خود را وقف خوشبختی من کند.»(همان) حضور این نقص و عیبِ روان‌کاوانه همان‌طور که بنیامین نیز به مفهوم «وساطت» تأکید دارد که اسطوره قابلیت تبدیل تجلی را به قانون دارد، ژیژک می‌گوید: الف: زمانی که میل سوژه برآورده نشود و اساساً میل از آن دیگری است، تحقق میل ارباب همان خشونت است. حال اگر آن میل به نفع سوژه در نظر گرفته شود، همان نقیضه گزاره ساد و کانت که سوژه شهامت را با میل خود پیوند می‌زند، حتا اگر بخواهد کشته شود و ب: در درون سوژه، سوپراگو سوژه را تحریک به عملی می‌کند که ناتوان بوده و از همین رو از ضعف او لذت می‌برد و همین منعیات قانون موجبات تخطی را فراهم می‌آورد. خلاصه آن که تا زمانی که «دیگری» حضور دارد و میل، میل دیگری است، خشونتِ دیگری نمی‌تواند رهایی‌بخش باشد بلکه تنها زمینه حضور مسلط‌تر خشونت «دیگریِ بزرگ» را فراهم می‌آورد.خشونت «مضاعف» یا همان «خشونتِ اسطوره بنیامینی» که در ناتوانی سوژه برای مهار آن بر او «متجلی» شده، را از خود را در عدمِ تعیین و غیر قابل نمادین بودن خود می‌یابد.
خشونتِ تجلی‌یافته که قابلیت ِنمادین ندارد و صرفاً تجلی‌ست، می‌تواند در نظم بورژوازی به خشونت مضاعف و پنهان تبدیل شود. چرا که خشونت ایراد شده نه خشونت منِ توده‌ها بلکه خشونت در راستای میلِ دیگری می‌باشد که در منطق نظم بورژوایی مدیریت می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.