گزارشگر:خدیجه شرقی/ شنبه 5 ثور 1394 - ۰۴ ثور ۱۳۹۴
بخش دوم
آلتوسر استدلال میکند که ایدیولوژی نه به طرزی آشکار بلکه به گونهیی ضمنی عمل میکند؛ ایدیولوژی در کردارها، ساختارها و تصوراتی که بدیهی میانگاریم زیست میکند. ما ایدیولوژی را درونی میکنیم و از اینرو به سادهگی، حضور و تأثیراتش را نادیده میگیریم. (محمدی،۱۱۵:۱۳۸۸)
ایدیولوژی به معنای اعتقاداتی… نیست که مذموم میشماریم، بلکه مجموعهیی از گفتارها و تصاویر است که شایعترین دانش و ارزشها… را شامل میشود. بنا به این استدلال، با کمک ایدیولوژی است که حکومت و سرمایهداری میتوانند خودشان را بدون تهدید انقلاب بازتولید کنند… از نظر آلتوسر، ایدیولوژی غالب اگرچه در واقع امری سیاسی و نسبی است، در معرض تبدیل شدن به امری ظاهراً طبیعی، جهانشمول و ابدی قرار میگیرد. (دیورینگ،۷:۱۳۸۲)
به زعم آلتوسر، ایدیولوژی پدیدهیی ناخودآگاه است. آلتوسر مینویسد: ایدئولوژی در حقیقت نظامی از دلالتهاست اما در بیشتر مواقع این دلالتها هیچ ارتباطی به آگاهی ندارند. اینها اغلب به صورت تصاویر و مفاهیم هستند ولی در ورای همۀ اینها ساختارهایی وجود دارد که بر جمعیت کثیری از افراد اعمال میشود اما نه به واسطۀ آگاهیشان؛ اینها ابژههای فرهنگی ادراک شده و مورد پذیرش هستند و از طریق فرایندهایی که دور از دسترس افراد میباشند، بر آنها اعمال میشوند (Ferretter,2006:77).
آلتوسربا بهکارگیری مفهوم ”موقعیتهای سوژه”(۱۰) به انفعال عامل و سوژه اشاره میکند و آن را موقعیتی میداند که از جانب دستگاه ایدیولوژیک دولتی به افراد نسبت داده میشود. «همۀ ایدیولوژیها…دارای این کارکرد هستند …که افراد عادی و ملموس را به منزله سوژه ها …بسازند…آلتوسر شیوههایی را که مردم به ارادۀ خود با این هویتها سازگار میشوند و چهگونهگی پیوستن به بافت نیازهای نظام برای بازتولید آن را مورد تأکید قرار میدهد. جایگاه سوژه که مردم اشغال میکنند، طبیعی مینماید و لذا ایدیولوژی به عنوان چنین چیزی شناخته نمیشود». (اسمیت،۹۴:۱۳۸۷)
بر طبق اظهارات آلتوسر، ایدیولوژی تعیینکنندۀ رفتار انسانهاست، به گونهیی که افراد را سوژۀ خویش قرار میدهد، در حالی که افراد کنترل چندانی بر روی آن ندارند و به طرزی ناخودآگاه تحت سلطۀ آن قرار دارند. بنا به اعتقاد وی، ایدیولوژی عاملان یا سوژههای خود را به بازتولید وضعیت موجود جامعه و در حقیقت بازتولید آرمانهای نظام حاکم وا میدارد. بنابراین آلتوسر برای افراد در امر بازتولید آزادی قایل نمیباشد و آنان را منفعل تلقی میکند و در امر بازتولید برای ایدیولوژی مهمترین نقش را در نظر میگیرد و در حقیقت به اعتقاد وی بازتولید از طریق ایدیولوژی صورت میگیرد.
نظریۀ آلتوسر با محدودیتهایی روبهرو میباشد. بنا به اعتقاد برخی از منتقدان، وی گرفتار جبرگرایی و تقلیلگرایی اقتصادی میشود و در تحلیلهایش از ایدیولوژی توانایی انسانها را برای رسیدن به آزادی و ساختن تاریخشان نادیده میگیرد. عدهیی از منتقدانش نظریاتِ وی را به کارکردگرایی و انتزاعی بودن متهم میکنند. به عنوان مثال، تامپسن مورخ نو مارکسیست بریتانیایی معتقد است که کار آلتوسر بیش از اندازه تجریدی و انتزاعی است و از سوی دیگر، نگاه او به فرایند اجتماعی دارای جنبۀ جبرگرایانه و دترمینیستی است و مفهوم “استقلال نسبی” آلتوسر تنها یک سازوکار ساده را بیش از حد پیچیده میکند. (نقل از اسمیت، ۹۵:۱۳۸۷)
پییر بوردیو در طرح نظریاتِ خویش از کارل مارکس، ماکس وبر، امیل دورکیم، لوی اشتراوس و… تأثیر پذیرفته است و در کارهای خویش تلاش میکند تا پیوندی میان سطوح خُرد و کلان ایجاد کند و آنها را درهم بیامیزد. به عبارت دیگر در پی آن است که هم به ساختارها توجه کند و هم نقش عاملیت را در نظر بگیرد. برخلاف موضع ساختارگرایی که جنبههای داوطلبانه و ارادی فرد را در برابر ساختارها نادیده میگیرد، پییر بوردیو در نظریات خویش به دنبال این است که در مطالعۀ زندگی اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و کنشهای فردی را توامان در نطر بگیرد. بوردیو کنشگر را در برابر ساختارهای اجتماعی مبتکر و هدفمند میداند.
یکی از مفاهیم مهمِ بوردیو دربارۀ رابطۀ متقابل میان ساختارهای اجتماعی و کنشگران، مفهوم ” منش“(عادتواره) است. منشها دارای وجوهی ناخودآگاه بوده و در حقیقت در حکم دستورالعمل و قاعده برای شکلگیری کنشها میباشند. به عبارت دیگر، منشها محصول ساختارهای اجتماعی میباشند و شرایط اجتماعی را بازتولید میکنند. به باور بوردیو رابطۀ میان منشها و ساختار اجتماعی و کنشگران اجتماعی، رابطهیی یکسویه نیست، بلکه کنشگر در برابر منشها دارای قدرت ابتکار و نوآوری است، بدین معنا که منشها در چارچوب ساختارهای اجتماعی قواعد کنش را طراحی و تنظیم میکنند ولی در عین حال نوآوری کنشگر را سلب نمیکنند؛ از اینرو در نظریۀ بوردیو نه کنشگران در برابر ساختارها از آزادی بهطور کامل برخوردارند و نه ساختارهای اجتماعی کاملاً محدود کنندۀ کنشهای عاملان اجتماعی قلمداد میشوند.
هر عامل اجتماعی با کسب موضعی نسبتاً مساعد از نظر میزان سرمایه… و میزان رضایت، چه اجتماعی و چه شخصی، آگاهانه یا ناخودآگاه، تمایل دارد این میراث را به اخلافِ خود منتقل کند… این تمایل وی را وا میدارد که مجموعهیی از راهبردهای بازتولیدی را برای انتقال وضعیت یا موضعِ خود با تمامی مشخصات آن، به بهترین وجه ممکن به کار گیرد. (شویره و فونتن،۵۱:۱۳۸۵-۵۰)
بنا بر عقیدۀ بوردیو، کنشگران در حیات اجتماعی با استفاده از قدرت اختیار و ارادۀ خویش به بازتولید ساختارهای اجتماعی میپردازند، این بدان معناست که وی در مقولۀ بازتولید رابطۀ متقابلی را بین ساختارهای اجتماعی و عاملان اجتماعی لحاظ میکند.
Comments are closed.