- ۱۱ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ شنبه ۱۲ ثور ۱۳۹۴
بخش نخست
پیش درآمد:
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
گذشتۀ تاریخی:
بازیهای سیاسی، نظامی، ایدیالوژیک و استخباراتی در افغانستان، در اوایل دهۀ هفتاد میلادی، جانِ تازه گرفت.
پس از آنکه در ۱۹۱۹ افغانستان، در جنگ استقلال در برابر بریتانیا به پیروزی رسید، کشمکشهای داخلی تا مدتی ادامه یافت؛ تا اینکه در دورۀ سلطنت ظاهرشاه، نوعی آرمش نسبی بر افغانستان حاکم شد.
این آرامش را تحولات داخلی، منطقهیی و جهانی، بهزودی به چالش کشیدند.
در بعد داخلی، حرکتهای چپ و راست، که در واقع اهداف اصلاحطلبانهای را دنبال میکردند، شکل گرفتند؛ ولی این حرکتها با سرعت، دستخوش بازیهای کلانتری شدند و وابستهگی آنها به ایدیالوژیهای وارداتی، سبب شد که خواسته یا ناخواسته، در دامهای بزرگی گرفتار شوند.
اختلافات در درون خانوادۀ سلطنتی هم آتشِ این معرکه را تندتر ساخت و چپیها که رابطۀ نزدیکتری با محمد داوود، پسرکاکای شاه، داشتند، تندتر به سوی رسیدن به رأس ساختار قدرت، حرکت میکردند؛ تا اینکه در۱۹۷۳ محمد داوود دست به کودتا زد و یک دورۀ بیثباتی، در افغانستان، آغاز گردید. این بیثباتی بالقوه با به قدرت رسیدن احزاب خلق و پرچم در ۱۹۷۸ عملاً به درگیریهای خونین، مبدل شد.
در محورهای منطقهیی، اختلافات هند و پاکستان، یکی از عوامل عمدۀ بیثباتی در افغانستان بود. شعارهای تحریکآمیز سلطنت ظاهرشاه و جمهوری محمد داوود در مورد مسالۀ دیورند و پشتونستان، و بالاخره پناه بردن رهبران حرکتهای راست به پاکستان، جای پای محکمی برای پاکستان در این بازی باز کرد.
سقوط سلطنت در ایران و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در آن کشور که تفکر صدور انقلاب اسلامی به کشورهای دیگر از برنامههای عمدهاش بود، در کنار حضور بخشی از مخالفین نظام چپی افغانستان در ایران، زمینۀ مداخله ایران را نیز در امور افغانستان مساعد ساخت.
در صحنۀ رقابتهای جهانی، جنگ سرد با لشکرکشی ارتش سرخ به افغانستان، به نحوی گرم شد. امریکا و متحدینش با اینکه در آغاز شاید از گسترش سریع مقاومت در برابر ارتش سرخ در افغانستان مطمین نبودند، آهستهآهسته وارد معرکه شدند و بالاخره با این اطمینان که میتوانند رقیبشان را در افغانستان به زانو درآورند، کمکهای شان را به گروههای مجاهدین افغانستان، بسط و سرعت بخشیدند.
در این میان کشورهای عربیِ متحد امریکا و اروپا نیز وارد میدان شدند و در کنار پیامدهای دیگر ورود آنان به میدان، پای افراد و گروههایی را که بعدها به “جهادیهای عرب” مشهور شدند، به این بازی کشیدند.
تحولات سالهای بعد، صرفنظر از اینکه از دید تیوری توطیه دیده شود یا از نگاه نیاز به یک تحول تاریخی در افغانستان، تازهتر از آن استند که نیاز به تکرار داشته باشند.
اما نزدیک به نیم قرن بعد از آغاز این بازی در افغانستان، حالا نشانههای واضح و روشنی از پایان بازی به نظر میرسد.
برای اینکه یک تصویر روشن از چگونهگی پایان بازی در دست باشد، نیازاست تا تحلیل وضعیت در چهار دایرۀ داخلی، همسایهگان، منطقه و جهان صورت گیرد.
افغانستان در کجای سیر تحول تاریخیِ خود قرار دارد؟
پیش از ارایۀ تحلیلی از مسیر تازهای که افغانستان در آن گام گذاشته ـ این مسیر به سوی یک آیندۀ بهتر باز میشود ـ باید نظری بر حقیقتهای موجود انداخته شود؛ واقعیتهایی که افغانستان جدید بر آن تهداب، پیریزی خواهد شد.
۱- مناسبات داخلی:
انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۴ در افغانستان با وجود همۀ مشکلات آن، نقطۀ عطفی در تاریخ این کشور به حساب میآید.
با وجود اینکه مردم افغانستان انتظار داشتند این انتخابات بسیار بهتر از آنچه برگزار شد، میبود؛ ولی طبیعت ساختارهای قدرت (سیاسی، اجتماعی و قومی) افغانستان و حضور و منافع آنچه جامعۀ جهانی خوانده میشود، این امکان را از قبل منتفی کرده بود.
۱-۱- اهرمهای سیاسی:
در حالی که از ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۱، حرف اول در صحنۀ سیاسی افغانستان را گروههای مسلح میزدند، در سالهای پس از سقوط حاکمیت طالبان، حفظ قدرت، به دست آوردن و تحکیم آن و بالاخره احیای قدرت، با روشهای جدید که خشونت محرکۀ اصلی آن نبوده، در سرلوحۀ کار محورهای سیاسی بوده است. هرچند نشانههای مبارزۀ خشونتآمیز برای رسیدن به قدرت، هنوز به چشم میخورد و کاملاً از میان نرفته است.
در این میان، افراد و گروههایی که تکنوکرات خوانده میشوند و آنهایی که سابقۀ حضور در گروههای مجاهدین را دارند، رقبای اصلی به شمار میروند، هرچند نیروهای باقیمانده از احزاب چپی خلق و پرچم نیز در گوشههای این دایرۀ رقابت حضور دارند.
رییس جمهور کرزی در سیزده سال حضورش در رأس قدرت، ترکیبی از این سه محور را با خود داشت و قدرت خود را بر همین پایهها استوار نگه داشته بود و با اینکه در مدیریت حکومتی، با ناکامیهای فراوانی روبهرو بود، در بازیهای سیاسی، از همه دست بالاتر داشت.
در جریان انتخابات اخیر، نشانههایی از اینکه رییس جمهور کرزی میخواست قدرتش را در وجود حلقاتی که به وی وفادار بودند، در دولت آینده حفظ کند، بهصورت آشکار وجود داشت.
دو گروه رقیب دیگر، یکی با تکیه بر گروههای مجاهدین و حمایت مردمی و دیگری با لابیگری در کشورهای غربی دخیل در قضایای افغانستان، و سربازگیری از میان بخشهایی از گروههای جهادی و غیرجهادی مسلح که در سالهای جهاد و مقاومت، نقشهای مثبت و منفی داشتند، در میدان رقابت حضور یافتند.
بسیار زود روشن شد که حلقۀ وفادار به رییس جمهور پیشین، زمنیۀ پیروزی در انتخابات را ندارد و در حالی که حامد کرزی مخالف حضور داکتر عبدالله عبدالله در رأس قدرت بود، به نحوی از داکتر اشرف غنی حمایت کرد؛ اما حتا این حمایت نیز بدون مهندسی نتایج انتخابات، به نتیجه نمیرسید و همان هم شد که انتخابات با اتهامات گستردۀ تقلب در نتایج، همراه گردید و در واقع، نتیجۀ انتخابات را، تقلب رقم زد.
۱-۲- پیچیدهگیهای اجتماعی:
سطح پایین سواد، فقر شدید اقتصادی، ترجیح منافع شخصی و گروهی بر منافع کلان کشوری، حضور قدرتمند افراد و گروههایی که از ظرفیتهای بالای اقتصادی، نفوذ مردمی و حتا قدرت مسلحانه برخوردار استند، ضعف شدید نهادهای جامعۀ مدنی، نقش کمرنگ زنان در صحنۀ سیاسی، تأثیرگذاری اقتصاد غیرمشروع بر مناسبات اجتماعی، مشکلات جغرافیایی و دشوارگذار بودن بخشهای عمدۀ افغانستان، ساختارها و قوانین انتخاباتی مشکلآفرین و غیرپاسخگو، حکومت ضعیف، دستگاه قضایی فاسد، پارلمانی که اعتبارش شدیداً صدمه دیده، مشکلات امنیتی گسترده، و چالشها و موانع دیگری از این قبیل، در برگزاری و نتیجۀ انتخابات اخیر، تاثیرات عمدهای داشتند و رقم زدن یک نتیجۀ مشروع از دل انتخابات را در حد ناممکن، دشوار ساخته بودند.