تو می‌دانی چه‌طور سوت بزنی! به یاد لورن باکال

- ۱۸ ثور ۱۳۹۴

شنبه ۱۹ ثور ۱۳۹۴

 

mnandegar-3پیتر بردشاو
برگردان: صوفیا نصرالهی
لورن باکال، سخت، باهوش و جذاب، کارش را به عنوان یکی از مخلوقات ساخته‌شده توسط استودیوها شروع کرد و شمایل نمادینِ او از سرسختی، پارادوکسی بود که کارنامه‌اش را شکل داد. به‌خاطر نقش‌های فوق‌العاد‌ه‌یی که در فلم‌های درخشان اولیه‌اش با بوگارت به او می‌دادند، لقبِ سرسخت به او اعطا شد. و بعدها او مجبور شد سرسختیِ واقعی را در برابر استودیوها از خودش نشان دهد. نقش‌های احمقانه را رد کرد، کارش را به حالتِ تعلیق درآوردند و بعد هم در دهۀ ۵۰ با مک‌کارتیسم دچار چالش شد.
ازدواج افسانه‌ییِ او با همفری بوگارتِ خودش باعث شد درجۀ سختی‌اش چه در داستان‌ها و چه در واقعیت گداخته‌تر هم بشود. یک‌نوع پیوسته‌گی استراتژیک بین‌شان برقرار بود. او از نظر عموم، بخشی از سرسختیِ بوگارت را به خودش جذب می‌کرد(اگرچه بوگارت واقعی نسبت به آن‌چه که به مخاطبان اجازه می‌داد از طریق فلم‌هایش از او درک کنند، روح خیلی حساس‌تری داشت). در آن ازدواجِ مهیج و شورانگیز که استودیوها عاشقش بودند و از آن می‌ترسیدند، یک بمب تبلیغاتی وجود داشت که تهدید بزرگی برای‌شان محسوب می‌شد: این‌که باعث شود ستارۀ‌شان سخت یا غیرقابل همکاری بشود.
امروز اگر به باکال نگاه کنیـم، آن‌قدر منحصربه‌فرد به نظر می‌رسد که عجیب است فکر کنیم او در اصل به عنوان مدل ویکتوریا لیک در بازار تجارت کار می‌کرد. پرسونایی قابل تشخیص و یکه داشت: زیبا، با موهای مجعد درخشان و درشت‌هیکل، و صدایی با تُنِ آرام که جذابیتِ خاصی به او می‌بخشید، در حالی که لباس‌های شیکش او را تبدیل به چیزی می‌کرد که کارمندان و اهالی خود هالیوود راهنمای مد سینما صدایش می‌کردند. کسی که تماشاگران زن فلم‌ها را ترغیب می‌کرد تا ستایشش کنند، از او تقلید کنند و با او حس همدلی داشته باشند.
اغلب اوقات با نگاه کردن به کارنامه‌اش به نظر می‌رسد که او از نقش یک دختر جوانِ رمانتیکِ مستقیم تبدیل به یک بانوی بزرگ شد و راستش تا حدودی این دقیقاً همان اتفاقی بود که افتاد. او در هر سنی تأثیر دوباره‌یی روی زنده‌گی‌اش در هالیوود می‌گذاشت، در حالی که چهره‌هایی مانند ایرنه دان و لورتا یانگ در گمنامی از سینما محو شدند. باور نکردنی است وقتی به این فکر می‌کنیم که او فقط نوزده سال داشت وقتی اولین حضور خارق‌العاده‌اش در سینما را با فلم داشتن یا نداشتن (۱۹۴۴) تجربه کرد. بازی در مقابل همفری بوگارت به شیوه‌یی که باعث شود او ۱۰ سال پیرتر از سن واقعی‌اش به نظر برسد، یعنی حدوداً خودش را هم‌سن‌وسال بوگارت نشان داد. او طوری به نظر می‌رسید که انگار به بوگارت می‌گوید نیمۀ گم‌شده‌اش را پیدا کرده با این‌که در آن سن و سال به نظر می‌رسید در مقایسه با بوگارت، ممکن است یک پیشنهاد متفاوت به زنی سبک‌سر و بوالهوس باشد که بوگارت می‌خواهد فقط با او وقتش را بگذراند.
دوباره به این نکته می‌رسیم که باکال یک محصول استودیویی بود: سبک و شیوه و مدی داشت که می‌توانست نوجوانان را روی پرده به طور حق به جانب و موجهی تبدیل به زنی جهان‌دیده بکند؛ چیزی که در موارد مشابه عملاً غیرممکن است. اگر چه این روند کمی فریب‌کارانه عوارض خودش را بر روی انسان باقی می‌گذاشت که باید تحملش می‌کرد. باکال اعتراف می‌کرد که هر چه‌قدر در فلم‌ها خون‌سرد و به‌ظاهر عاقل است، اعصابش روی صحنه حسابی متشنج بود و هر بار تا آخر عمرش از وحشت صحنه رنج می‌کشید.
میرا برکینریج رمان طعنه‌آمیز گور ویدال به این دلیل مشهور شد که ادعا می‌کند: در دهۀ بین ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ هیچ فلم بی‌ربطی در ایالات متحدۀ امریکا ساخته نشد. قطعاً آن صحنه میان لورن باکال و همفری بوگارت (در داشتن یا نداشتن، رمانس جنگی هاوارد هاکس اقتباس از رمان ارنست همینگوی ـ مترجم) به طرز مقاومت‌ناپذیری مربوط و مناسب بود: بوگارت هری استیو مورگان بود. کاپیتان یک قایق ماهی‌گیری که بیزار از زنده‌گی و خسته از دنیا به نظر می‌رسید، اما در اصل یک امریکایی نجیب و محجوب در ویشی فرانسه بود. مرد الهام‌بخشی که به گروه مقاومت کمک می‌کرد تا این‌که با زن امریکایی جذاب منحصربه‌فردی برخورد می‌کند که نامش ماری برونینگ است و باکال نقشش را بازی می‌کند. دیالوگ میان آن‌ها با نشانه‌های ظاهری مشخصی بارور می‌شود که اشاره به همۀ معانی پنهان دربارۀ رابطه و جنسیت امریکایی و توان مداخله دارد و این‌که چه‌طور یک زن می‌تواند تصویری از مستقل‌ترین موجود در امریکای بعد از جنگ را به تصویر بکشد. باکال به بوگارت می‌گوید: می‌دانی نیازی نیست با من بازی کنی استیو. مجبور نیستی چیزی بگویی و مجبور نیستی هیچ کاری انجام بدهی. هیچ کاری. اوه شاید فقط باید سوت بزنی. تو می‌دانی چه‌طوری سوت بزنی، نه استیو؟
البته این حق و امتیاز ویژۀ مرد مسن‌تر است که به زن جوان‌تر مطیع و فروتن، راه‌های مهر ورزیدن را بیاموزد. باکال (به کمک فلم‌نامه‌نویسان جولز فورتمن و ویلیام فاکنر) این فرضیه را باطل می‌کند. فلم مشهور است که از سگرت کشیدن استفاده کرده تا به ارتباط میان زن و مرد اشاره کند. سوت زدن هم یک کنایۀ جدید و شوخ‌طبعانه از زاویۀ دیگر بود. دیوید تامسون هوشمندانه اشاره می‌کند که دیالوگ سوت زدنِ باکال شبیه یک‌‌نوع خودارضایی است. و خیلی هم ظالمانه و ویران‌گر است، چون باکال نه تنها دیالوگ را می‌گوید، که به بوگارت یاد می‌دهد چه‌طور این کار را انجام دهد.
حضور خارق‌العادۀ باکال روی پرده می‌بایست تبدیل به یک نیروی عظیم برای ساخت کمدی می‌شد، اما احتمالاً در آن دوران به خنده‌های بی‌جا و زورکیِ شکننده در کمدین‌های زن بیشتر نیاز داشتند. او در فلم «چه‌گونه با یک میلیونر ازدواج کنید؟» نقش یک مشتری خون‌سرد را بازی می‌کرد، در کنار مریلین مونرو و بتی گریبل، یکی از آن سه نفری بود که چشمش پی طلا بود. اما او در تمام طول فلم طوری به نظر می‌رسید که انگار کل ایدۀ به دام انداختن یک شوهر ثروتمند، خیلی پست‌تر از شخصیت اوست و در حقیقت نقش یک زن مطلقه را بازی می‌کرد(من یکی از آن طلاق‌هایی داشتم که شما هیچ‌جا چیزی درباره‌اش نمی‌خوانید). لورن باکال شبیه یکی از آن مدل زن‌هایی بود که به صورت مستقل خودشان ثروتمند هستند و ثروت‌شان را از راه شکار فیل یا معامله با خارجی‌ها به دست آورده‌اند. مردها باید برای ازدواج با چنین زنی صف بکشند.
بعد از کارنامه‌یی که در آن روی صحنۀ تیاتر هم به اندازۀ سینما تحسین شد، باکال سراغ نقش‌های مکملی رفت که اعتبار سنگینی برایش به ارمغان آوردند، مثل نقشی که در فلم آینه‌ها دو چهره دارند (The Mirror Has Two Faces) بازی کرد. در آن فلم مادر غیرقابل تحملِ باربارا استرایسند بود. قبل‌تر از آن در فلم پرستارۀ قتل در قطار سریع‌السیر شرق سیدنی لومت، نقش خانم هوبارد را داشت. زن ثروتمند امریکایی در خارج که مظنون به قتل بود. داد و هوار راه می‌انداخت و آمرانه دستور می‌داد درحالی‌که آلبرت فینی در نقش هرکول پوآرو مقابلش بود و به نظر می‌رسید ادب و متانت و قانون‌مداری او در سایۀ عصبانیت و کج‌خلقی حضور باکال،‌ محو می‌شود. این‌جا دیگر هیچ ماجرای عاشقانه‌یی وجود نداشت. او ثروتمند و مدعی با رفتاری مردانه بود.
لورن باکال ویژه‌گی ستاره‌ها را داشت که بخشی از این ویژه‌گی توسط استودیوها به آن‌ها آموزش داده می‌شد: راه رفتن، چه‌طور سگرت کشیدن و شیوۀ آشامیدن، موج‌دار کردنِ دیالوگی که قرار بود بگوید. اما او علاوه بر این‌ها، یک غرور و بزرگ‌منشی ذاتی داشت. یک‌نوع جذابیت طبیعیِ ملکه‌وار. فلم‌های بزرگش را امروز نگاه کنید: داشتن یا نداشتن (to have and to have not) یا خواب بزرگ (the big sleep)، آن‌گاه متوجه می‌شوید با قدرت همیشه می‌تواند مجذوب‌تان کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.