- ۱۸ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ شنبه ۱۹ ثور ۱۳۹۴
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
***
– نیازمندی نیروهای امنیتی به حمایتهای جهانی؛
– مبارزه با کشت، تولید و قاچاق مواد مخدر، در حالی که به نظر میرسد مقامات بلندرتبۀ دولتی در این قاچاق شریکاند و بر نیروهای نظامی خارجی نیز اتهام دست داشتن در این معامله وجود دارد؛
– مبارزه با فساد اداری، در حالی که تقریباً از بالا تا پایینِ نظام در این فساد غرق است؛
– مبارزه با فقر و مشکل بیکاری، بهویژه در میان جوانان که عدم توجه به آن میتواند این نیروی عظیم را در جهت اخلال نظام به شیوههای مختلف (اعتیاد به مواد مخدر، جرایم جنایی، مهاجرت به بیرون از کشور، آلۀ دستِ گروههای تروریستی و افراطی قرار گرفتن و …) سوق دهد؛
– تبعیض و خشونت علیه زنان به شیوههای مختلف و در ابعاد متعدد خانواده، محیط کار، حضور در اجتماع و …؛
– در ابعاد مختلف زندهگی سیاسی- اجتماعی افغانستان، نسل میانه با کمبود شدید کادر مواجه است. ساختارهای دولتی هم از این کمبود رنج خواهند برد؛ چون به گونۀ طبیعی، نسل سالخورده باید از میدان کنار برود و نسل جوان هم هرچند دانش جدید را با خود دارد، از تجربۀ کافی برخوردار نیست. این شکاف سنی، نیاز به رسیدهگی سریع و گسترده برای پُر شدن دارد.
یادداشت: بسیاری ازمواردی که در بالا به عنوان امتیازهای دولت وحدت ملی به آنها اشاره شد، در صورت نبود برنامهریزیهای دقیق و پاسخگو، میتوانند برعکس، به عنوان چالشها و موانع بزرگی در برابر این دولت قد علم کنند.
۱-۳ پیچیدهگی اجتماعی
با وجود اینکه نفوس افغانستان در تناسب به مساحت آن زیاد نیست (ما با کمبود نفوس مواجه هستیم درحالیکه در آیندۀ نزدیک، نفوس کشورها در معادلات جهانی، از عوامل تعیینکننده خواهد بود) ولی پیچیدهگیهای ساختارهای اجتماعی در افغانستان، به اندازهییست که در برخی موارد حتا برای خود افغانستانیها قابل فهم، درک و تحمل نمیباشد.
۱-۳-۱ عنصر قوم و زبان
در مقایسه به نفوس کم افغانستان، تعداد اقوام در این کشور زیاد است. در این میان، دستکم چهار گروه قومی (ازبک، تاجیک، پشتون و هزاره) در حال حاضر بیشترین سهم را در ساختارهای قدرت دارند. اقوام دیگر نیز به میزانهای مختلف در این ساختار سهم دارند؛ ولی واضحاً سهمشان کمتر از آنچه باید، است.
این اقوام هرچند حالا در درون یک ساختار با هم کار میکنند، تنشهای شدیدی را پشت سر گذاشتهاند و بحران اعتماد میان آنها، در حد مزمن است.
از نگاه سیر تحول تاریخی، گریزپذیر نبوده که چنین تنشهایی ایجاد نشود؛ چون حاکمیت طولانیِ یک قوم بر کشور سبب شده بود عقدههای فراوانی در میان اقوام دیگر بهوجود بیاید.
از اینجا بود که در دهۀ هفتاد خورشیدی، انفجار این عقدهها سبب درگیریهای خونین در افغانستان شد. در سالهای بعد هم نه تنها این تنشهای قومی کاهش نیافت؛ بلکه به انواع مختلف به تشدید آن پرداخته شد.
انتخابات ریاستجمهوری اخیر، یکبار دیگر عمق و پهنای این تنشها را به نمایش گذاشت. با وجود اینکه تنشهای قومی دوران انتخابات خشونتبار نبود، ولی نشانههای واضحی از وجود شکاف عمیق میان این اقوام داشت.
حالا با تقسیم قدرت میان اقوام مختلف، زمینۀ کاهش این اختلافات به میان آمده است و در پنج تا ده سال آینده، این تنش ها سیر نزولیِ سریعی را خواهد پیمود.
در این میان، نقش نسل جوان قابل ملاحظه خواهد بود. هرچند نسل جوان نیز به دلیل سیاستهای قومگرایانۀ اسلاف خود، درگیر تعصباتِ قومی شدهاند، بهویژه در جریان انتخابات و این تعصب را در رفتار و گفتار آنان میشود دید؛ ولی در حقیقت این نسل با شیوۀ برخورد متفاوت، راهش را به سوی ساختارهای قدرت باز خواهد کرد.
واضح است که پس از این، سیاستهای قومی نمیتواند پاسخگوی نیازهای جامعۀ جدید افغانستان باشد، به همین دلیل در سالهای آینده تنها سیاستمدارانی موفق خواهند بود که ثابت بسازند از این افکار دور استند یا حد اقل در کنشهای سیاسیشان از آن پرهیز میکنند.
این حالت در کنار افکار جدید نسل نو، از عوامل عمدۀ کاهش تنشهای قومی در سالهای آینده خواهد بود.
این هم درست است که دلایل فراوانی برای احتمال ادامۀ قومیتزدهگی در افغانستان وجود دارد؛ ولی در یک مقایسه میان گذشتههای مملو از تعصب و تنشهای قومی و آیندهیی که در این نوشته به آن پرداخته خواهد شد، زمینههای مناسبی برای کاهش تنشهای قومی و افکار قومگرایانه بهوجود خواهد آمد.
Comments are closed.