- ۲۰ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ بخش هفتم
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
۱-۳-۲ تأمین روابط اجتماعی
جغرافیای افغانستان سبب شده بود تا رابطه میان باشندهگان مناطق مختلف این سرزمین، تقریباً در حد هیچ باشد. حتا همین حالا میتوان کسانی را در مناطق مختلفِ این کشور یافت که در قریۀ خود به دنیا آمده، همانجا زندهگی کرده و همانجا از جهان خواهند رفت.
جغرافیای دشوارگذار و نبود شبکههای جادهیی که بتواند مناطق مختلف این سرزمین را به همدیگر وصل نموده و زمینۀ رابطه میان باشندهگان این مناطق را فراهم کند، باعث ایجاد یک شکاف تاریخی و عمیق در روابط باشندهگان این سرزمین شده بود.
در چند دهۀ اخیر، مهاجرتهای دسته جمعی، به دلیل مشکلات جنگ، یک مقدار در زمینۀ شناخت از یکدیگر، به مردم این سرزمین کمک کرده است؛ ولی هنوز نیاز اینکه شرایط بهترِ تماس میان ساکنان مختلف این سرزمین مهیا گردد، بهشدت وجود دارد.
استفاده از تکنالوژی مدرن در یک دهۀ اخیر، زمینههای بهترِ تماس را میان مردم این سرزمین میسر ساخته و ساختوساز راه ها و شاهراهها نیز در این میان موثر بوده است و به این ترتیب، در سالهای آینده، این مشکل، گام به گام کاهش خواهد یافت و شناخت بهتر از یکدیگر، افغانستانیها را در رسیدن به تفاهم و توافق با همدیگر، نزدیکتر خواهد ساخت.
۱-۳-۳ تقابل میان افکار سنتی و مدرن
افغانستان جامعهیی شدیداً سنتی است؛ چه از نظر افکار دینی و چه از دید مناسبات اجتماعی. بسته بودن درهای جامعۀ افغانی به بیرون، یکی از اسباب تشدید افکار سنتی، مخصوصاً در تاریخ معاصر ما بوده.
رسم و رواجهای قومی و قبیلهیی نیز مزید بر علت شده، تا جایی که در برخی موارد، عنعناتِ خوب و بد را با عقاید دینی چنان آمیختهاند که جدا کردن آن در حد ناممکن، دشوار به نظر میرسد.
این وضعیت، نوعی رویکرد دفاعی و محافظهکارانه را در میان افغانستانیها به وجود آورده. بیم اینکه مبادا پذیرش افکار جدید، به هویتشان صدمه بزند یا ارزشهای اجتماعی و باورهای دینیشان را صدمه برساند (درحالی که خود هم نمیدانند آیا باورهای دینیشان، با اسلام مطابقت دارد یا خیر و آیا ارزشهای سنتیشان، واقعاً ارزش استند یا ضد ارزش) در حدیست که به هر پدیدۀ جدید اجتماعی با دیدۀ شک مینگرند و از موضع دفاعی برخورد میکنند.
حضور گسترده و فعال رسانهها در سالهای اخیر و درآمیزی افغانها با شهروندان کشورهای خارجی، چی در درون و چه در بیرون افغانستان، شایع شدن نسبیِ استفاده از تکنالوژی مدرن و دسترسی نسبی به دانش روز، باعث تغییرات جدی در برخورد افغانستانیها با افکار جدید شده است و با گسترش هرچه بیشتر این چنین زمینهها، امکان تغییرات بیشتر فکری در میان مردم افغانستان به وجود خواهد آمد. نسل جدید در این زمینه، با افکار بازتر برخورد میکند و این میتواند آغاز یک تغییر در این دایره باشد.
البته این تغییرات با موانع بزرگی هم برخواهند خورد. هنوز افکار سنتی خریدارانِ بیشتری دارد و متولیان دینی، بدون اینکه توانسته باشند چهرۀ متناسب به نیازهای روز از دین ارایه بدهند، یا در واقع چهرۀ حقیقی دین را به نمایش بگذارند، با شیوههای کهنه ، باورهای دینی خشک و ناقصی را از دین ارایه میکنند و مردم را به تبعیت از خویش وا میدارند.
در دههیی که پیش رو داریم، شاهد برخوردهای شدیدِ سنتها و باورهای دینیِ افراطی با نوعی افکار خام و افراطیِ لیبرالیسم خواهیم بود؛ یعنی از یکسو گروههایی با شدت تلاش خواهند کرد همان قرائت خشک، بیروح، سنتی و تا حد زیاد غلط از دین را بر مردم تحمیل کنند و همچنان رسم و رواجهای بیجا و مخالف با طبیعت انسانی را ترویج کنند و در برابر، تعدادی هم تلاش خواهند کرد تا همۀ باورهای مردم را ـ بهخصوص باورهای دینی و فرهنگی را ـ صرفنظر از اینکه این باورها درستاند یا غلط، زیر سوال ببرند و به مسخره بگیرند.
(این نوشته بسیار پیشتر از حادثۀ به شهادت رسیدن فرخنده آغاز شده بود؛ ولی این واقعه و کنشها و واکنشهای دو طرزِ فکر یاد شده، در قبال آن، یکی از نشانههای همین تنش فکری میتواند به شمار آید.)
در این میان، به وجود آمدنِ یک خط سومِ فکری که اساس آن بر اعتدال و استفادۀ منطقی از ارزشهای خوبِ فرهنگی و دینی در کنار ارزشهای خوب بشریِ جدید باشد، بسیار محتمل به نظر میرسد؛ خط فکرییی که شناسنامۀ افغانستانِ جدید خواهد بود.
Comments are closed.