- ۲۵ ثور ۱۳۹۴
احمد عمران/شنبه ۲۶ ثور ۱۳۹۴
هفتۀ گذشته کابل یک بارِ دیگر شاهد سفرهای برخی مقامهای پاکستانی به افغانستان بود. در بحبوحۀ جنگِ تمامعیاری که در برخی ولایات شمالی کشور جریان دارد، این سفرها میتوانند پرسشبرانگیز و گاه نگرانکننده به شمار روند. در آغاز هفتۀ گذشته، یوسف رضا گیلانی رییس جمهوری پیشینِ پاکستان به کابل سفر کرد و در دیدارهایی که با مقامهای کشور داشت، بر مبارزۀ مشترک با تروریسم تأکید ورزید. برخی گزارشها حاکی از آناند که پسرِ یوسف رضا گیلانی و پسرِ استاندارِ پنجاب بهصورتِ مرموزی ربوده شدهاند و پاکستانیها فکر میکنند که این دو تن در خاکِ افغانستان نگهداری میشوند. احتمال میرود که بخشِ اعظمی از گفتوگوهای مقامهای پیشینِ پاکستان را این موضوع به خود اختصاص داده باشد.
پاکستان از همان نقطهیی آسیب میبیند که سالها روی آن سرمایهگذاری و هزینه کرده است. بنیادگرایی به عنوان ابزار اصلیِ سیاست خارجی پاکستان، حالا به شمشیرِ دو دمی تبدیل شده که میتواند منافع کشورِ سازنده را نیز با خطر روبهرو سازد.
از طرف دیگر، هفتۀ گذشته نوازشریف نخستوزیر پاکستان به دعوت اشرفغنی رییسجمهوری کشور به افغانستان سفر کرد. این سفر هرچند نخستین سفر آقای شریف به افغانستان نبود، ولی پس از آن انجام یافت که رییسجمهوری افغانستان از سفر هند بهتازهگی برگشته بود.
پاکستان نسبت به روابط افغانستان با هند، تردیدهایی دارد و فکر میکند نزدیکی افغانستان با هند میتواند منافعِ این کشور را در منطقه آسیبپذیر سازد. آقای شریف در کابل، مثل همیشه سخنانِ دلگرمکنندهیی مطرح کرد. او در بخشی از نشست خبریِ مشترکِ خود با آقای غنی گفت که «دشمن افغانستان نمیتواند دوست پاکستان باشد».
شنیدنِ چنین جملهیی از زبان همسایۀ جنوبی که عمری افغانستان از ناحیۀ آن آسیب دیده، میتواند خُرسندکننده باشد؛ اما این سخنان زمانی میتوانند ارزش واقعیِ خود را به دست آورند که واقعاً پاکستان به چنین نتیجهیی در سیاستهای منطقهیی خود دست یافته باشد.
در طول بیشتر از سیزده سال گذشته که افغانستان وارد فاز جدید مناسباتِ سیاسی و اجتماعی شده است، همواره با تهدید افراطگرایی و تروریسم مواجه بوده است. منابع و پایگاههای اصلی تروریسم و بنیادگرایی نیز کاملاً مشخص بوده است. پاکستان علیرغمِ ظاهرِ قضیه که خود را دشمنِ تروریسم و بنیادگرایی معرفی کرده و سالانه میلیونها دالر از این بابت بهدست آورده، اما در عمل هرگز نخواسته که مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی را بهصورت جدی دنبال کند.
تروریسم برای پاکستان تعریفِ مشخصی داشته است. تروریسم در سیاستهای این کشور به پدیدهیی اطلاق شده که میتواند منافعِ آن را در سطح منطقه تأمین کند. تروریسم یعنی تبدیل کردنِ منطقه به حوزۀ منافعِ کلانِ پاکستان. به همین دلیل در طول سیزده سال گذشته، افغانستان همواره میدان نبردهای خونین با افراطگرایی و تروریسم بوده که شوربختانه از آنسوی مرزهای جنوبی تمویل و تجهیز شدهاند.
حالا نیز در سیاستهای پاکستان، تغییرِ آنچنانی به میان نیامده است. شاید در آغازین روزهای کارِ دولت وحدت ملی، پاکستانیها با روحیهیی متفاوتتر از گذشته وارد گفتوگوهای گرم با مقامهای جدید افغانستان شدند و حتا وعدههای کلانی نیز در مورد گفتوگوهای صلح با مخالفان مسلح مطرح کردند، اما دیری نگذشت که رونق بازار به کساد رسید و مشخص شد که پاکستانیها هنوز ارادۀ لازم برای برقرار روابط مفیدِ دوجانبه با افغانستان ندارند.
در حال حاضر، نگرانی عمدۀ پاکستانیها را مناسبات با هند تشکیل میدهد. دستگاه سیاستگذاریِ پاکستان به این نتیجه رسیده که افغانستان همچنان خود را متعهد به دوستی با هند میداند و به این سادهگی نمیتوان این روابطه را دچار اختلال کرد. از اینرو پاکستان همچنان در تلاش است که افغانستان را در گرو داشته باشد. این کشور به صورتِ مذبوحانهیی با صدور بنیادگرایی و تروریسم، منطقه را دستخوش ناملایماتِ امنیتی کرده و میخواهد با سیاستِ جنگطلبانه به هدفهای سیاسی خود دست پیدا کند. در حالی که در اینسو دولتمردانِ جدید بر فصل تازهیی از روابط تأکید دارند و میکوشند پاکستان را در محور مناسبات اقتصادی، به کشوری با پتانسیلهای معین تبدیل کنند که بتواند نیازهای خود را نه از راه صدور بنیادگرایی و تروریسم، بل از راه صدور کالا و داشتن روابط استراتژیکِ اقتصادی بهدست آورد.
در هستۀ اصلی سیاستهای پاکستان، هنوز تروریسم و بنیادگرایی به عنوان محورهای اصلیِ نفوذ و گسترش روابطِ منطقه تعریف میشود و این نوع سیاست، افغانستان را به کشوری بیثبات و دارای کمترین میزانِ آمادهگیهای لازمِ دفاعی تبدیل کرده است.
سفرهای اخیرِ مقامهای پاکستانی هم عمدتاً پیام مشخصی برای افغانستان نداشته است. وقتی پاکستانیها از دشمنِ مشترک سخن میگویند، باید ساز و کارهای لازم را نیز برای مبارزه با این دشمن سراغ کنند. اما چنین نیست و پاکستان هنوز هم قدمهای اولیه را در مبارزه با تروریسم برنداشته است.
گسترش جنگ از جنوب به شمال، بدون همکاری پاکستان مسلماً بسیار دشوار است. پاکستانیها بدون تردید از برنامۀ انتقال جغرافیای جنگ خبر دارند و در این رابطه اطلاعاتِ اشتباه به کابل دادهاند. جنگی که امروز بخشهای وسیعی از شمالِ کشور را در بر گرفته، بدون همکاری و همیاری پاکستان نمیتوانست شکلِ عینی به خود بگیرد. به همین دلیل باید مواظبِ سیاستهای پاکستان در منظقه بود و فریب سخنانِ چربونرمِ مقامهای این کشور را نخورد.
پاکستانیها آنچه را که میگویند انجام نمیدهند، بل آنچه را که نمیگویند انجام میدهند و این به عنوان پاشنۀ آشیلِ سیاستهای افغانستان، باید مورد توجه و عنایت قرار داشته باشد.
Comments are closed.