- ۲۹ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ چهارشنبه ۳۰ ثور ۱۳۹۴
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
بخش پانزدهم
پناهگزینیِ رهبران گروههای مجاهدین، حتا در دوران جمهوری محمد داوود و سرازیر شدنِ سیلی از پناهندهگان پس از به قدرت رسیدن احزاب چپ و بهویژه حضور ارتش سرخ در افغانستان، زمینههای مساعدی را برای دخالت مستقیم پاکستان در امور افغانستان فراهم کرد. پاکستانیها از اینکه میدانستند منازعۀ ارضی دو کشور در صورت قدرتمند شدن افغانستان میتواند به دردسری بزرگ برایشان مبدل شود، از این فرصت بیشترین استفاده را برای برنامهریزیهای درازمدت، با هدف تأثیرگذاری شدید و گسترده بر اوضاع افغانستان، بردند.
حمایت کشورهای عربی و غربی از مجاهدین افغان که طبیعتاً باید از طریق پاکستان صورت میگرفت، نه تنها اینکه زمینۀ نفوذ پاکستان بر این گروهها را فراهم کرد؛ بلکه فرصتهای کلانی را برای تقویت اقتصاد پاکستان و حتا افزایش قدرت نظامی آن کشور تا سرحد مبدل شدن به یک قدرت هستهیی، مساعد ساخت.
پاکستانیها آشکار و پنهان از کمکهای مالی و تسلیحاتی که به مجاهدین افغان صورت میگرفت، سهم خود را برمیداشتند و کشورهای غربی و عربی که تلاش داشتند شوروی را در افغانستان زمینگیر کنند، چارهیی نداشتند جز اینکه از این سوءاستفادههای پاکستان چشم بپوشند و حتا مجبور بودند به گونۀ مستقیم، کمکهایی را هم به خود پاکستان اختصاص دهند.
پاکستان از این فرصت نه تنها این که برای دست بالا داشتن در قضیۀ افغانستان استفاده کرد؛ بلکه برای ایجاد تعادل در رقابت با هندوستان(دشمن تاریخی پاکستان) نیز بهشدت سود برد.
فرصتی که برای پاکستان دست داده بود، حاکمان آن کشور – بیشتر نظامیان – را به این نتیجه رسانده بود که با به وجود آوردن یک حکومت دست نشانده در افغانستان، هم میتوانند خاطرشان را از منازعۀ ارضی با افغانستان آرام سازند و هم با ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان، میتوانند در رقابت با هند موقعیت بهتری داشته باشند.
حمایتِ یکجانبه و شدید از حزب اسلامی حکمتیار در سالهای جهاد و در دوران حکومت مجاهدین و بعدها طرح و اجرای برنامهیی به نام “گروه طالبان”، نشانههای واضح تلاشهای پاکستان در این راستا استند. اما بیش از اینکه به گذشتۀ تاریخی این ماجرا پرداخته شود – چون واضحتر از آن است که بتوان چیز تازهیی بر آن افزود – موقعیت کنونی پاکستان و نقش آن کشور در آیندۀ افغانستان و منطقه، اهمیتِ بهسزایی دارد.
* وضعیت داخلی
– تنشهای سیاسی:
پاکستان از آغاز تا حال، با تنشهای سیاسی شدید داخلی دست به گریبان بوده است. دو حزب از احزاب سیاسیِ اصلی (مسلم لیگ و حزب مردم) به تناوب قدرت را در پاکستان در اختیار داشتهاند، در حالی که قدرت اصلی همواره در اختیار نظامیان بوده است. به همین دلیل پاکستان در کثرت کودتاهای نظامی به تناسب زمان، ریکارددار است.
هرچند در سالهای اخیر احزاب دیگری هم توانستهاند سهمی در ساختار قدرت در پاکستان داشته باشند؛ ولی هنوز همین دو حزب اصلی، داعیهدار قدرت سیاسی استند.
در سالهای اخیر، نظامیان پاکستان، کمی پا به عقب کشیدهاند تا جایی که برای نخستینبار در تاریخ آن کشور، یک حکومت (حکومت حزب مردم) توانست دورۀ قانونیاش را تا پایان ادامه دهد و با وجود مشکلات شدید سیاسی که در یکونیم سال نخست عمر حکومتِ بر سرِ اقتدار مسلملیگ به وجود آمد، ارتش در این میان دخالت – حداقل دخالت نظامی – نکرد.
وضعیت جدید سیاسی در پاکستان، اگر از یکسو زمینه را برای بیرون کشیدن اقتدار کامل از دست نظامیان مساعد کرده، از سویی، تنشهای مذهبی و قومی را در قالب احزاب سیاسی در این کشور، تشدید کرده است.
مخالفتهای مذهبییی که در یک سوی آن جنبش قومی مهاجر (شیعه مذهب) و در سوی دیگر آن، احزاب عمدتاً پشتون (سنی مذهب) قرار دارند، چالش عمدهیی در برابر دولتمردان این کشور است. این مخالفتها محدود به احزاب سیاسی نمیشود و در برخی مناطق، از جمله بلوچستان، رنگ شدیداً قومی دارد که ریشۀ آن نیز به مخالفتهای مذهبی برمیگردد.
با این حال، نشانههایی از گام برداشتن پاکستان به سوی نوعی دموکراسی پایدار، واضحاً به نظر میرسد. این تحول به هیچ عنوان ساده و بدون مشکل نخواهد بود و این مسیر بدون مانع و چالش پیموده نخواهد شد؛ ولی امکان موفقیتِ آن در درازمدت، بالاست.
– مشکلات اقتصادی:
در حال حاضر مشکلات اقتصادی جدی گریبانگیر پاکستان است؛ در حالی که تا پنج یا شش سال قبل رشد اقتصادی پاکستان برای یک دورۀ طولانی، سالانه بیش از ده در صد بود، حالا نزدیک به صفر است.
ساختارهای اصلی اقتصاد پاکستان از جمله تولیدات آهن، خطوط هوایی و ریل، منابع تولید برق و حتا صنایع تولید تکه و سمنت تقریباً در حالت رکود و حتا ورشکستهگی قرار دارند. فرآوردههای خوراکی و مصرفی دیگرِ آن کشور هم به حدی کیفیتِ پایین دارند که در واقع بازاری به جز افغانستان، برایشان باقی نمانده است.
ارزش پول پاکستان در برابر ارزهای خارجی در شش سال اخیر، بیش از صد در صد کاهش یافته.
کمبود انرژی – بهویژه برق و گاز، صدمۀ شدیدی به اقتصاد آن کشور وارد کرده و باعث نارضایتیهای گستردۀ اجتماعی شده است.
رشد مبادلات تجاری غیرقانونی میان پاکستان و افغانستان و پاکستان و هندوستان، سالانه به چندین بیلیون دالر میرسد، که صدمۀ آن به اقتصاد مشروع پاکستان زیاد است.
Comments are closed.