احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۳ جوزا ۱۳۹۴
شنبه ۲ جوزا ۱۳۹۴
دوازدهم اردیبهشتماهِ سال روان، ولایت پنجشیر شاهد برگزاری هشتمین کنفرانس ادبی – عرفانی در جوارِ آرامگاه شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور، زیر عنوانِ «عشق، گذشت، عدالت و آرامشِ همگانی» بود. در این کنفرانس که از طرف «نهاد آموزشی افغان» به همکاری بنیاد شهید احمدشاه مسعود برگزار شده بود، شمار زیادی از نخبهگانِ فرهنگی و سیاسیِ هرات، بلخ، ننگرهار، کابل، کاپیسا و پنجشیر اشتراک داشتند و برخی نیز شعر و مقالۀ خویش را به خوانش گرفتند. آنچه در ادامه میآید، سرودهیی است از محمدآصف رحمانی که در آن محفل ارایه شده است:
یا محمد ز زمین طبل عزا میشنوم
بُغض تلخی است که از حنجرهها میشنوم
یا محمد اثر فتنه پدیدار شده
دیده بگشای دگرباره زمین خوار شده
سامری سر سر گمراهی مردم دارد
با شیاطین قسم خورده تفاهم دارد
جهل نو باز کمر بسته به آزار زمین
باز با بولهب افتاده سر و کار زمین
فتنه برخاسته و قافلهسالار شده
و جهان دستخوش مشت جهانخوار شده
یا محمد شب و تشویش تبانی دارند
دستۀ شبزدهگان وسوسهخوانی دارند
خاکیان را همهگی بردۀ خود میخواهند
خاک را جمله سراپردۀ خود میخواهند
یا محمد کرۀ خاک فریبستان شد
حق ما هست ولی ملعبۀ شیطان شد
من و تو فاتح دینیم بیا خود باشیم
وارث اصل زمینیم بیا خود باشیم
لیک چون سبحۀ بگسسته ز هم تیت و پریم
به مراد دل دشمن به پی یکدگریم
خون خورشید اگر ریخته شد، دم نزدیم
ماه بر دار گر آویخته شد دم نزدیم
وای آنان که خطا رفتن و نااهل شدند
تا گلو غرق به گرداب ابوجهل شدند
رخنه افتاده به دیوار اخوت افسوس
آتش تفرقه و دامن وحدت افسوس
امت واحده و اینهمه تحقیر شدن
به زمین خورده و بشکسته و زنجیر شدن
یاد آنان که به زنجیر، محمد گفتند
زیر باریدن شمشیر محمد گفتند
ما که شمشیر صف اول بدریم ای دوست
زایران شب عرفانی قدریم ای دوست
داغ ما سوز دل حضرت آدم دارد
زخم تاریخیِ ما جوش محرم دارد
به خود آیید دگرباره علم بردارید
گر چه ره دور و دراز است قدم بردارید
یا محمد سفر سخت و گران در پیش است
طرح گمراهی یک نسل جوان در پیش است
همه با چتر برایید هوا بارانی است
آسمان ابری و این ابر سیه شیطانی است
خاک از بارش آلوده لجن خواهد شد
سر زند سبزه که از خاک رسن خواهد شد
بیم آن است که این فتنه فراگیر شود
بهر نابودی آن یک کمکی دیر شود
آنچه بر قدس روا داشته بر ما نکنند
خانۀ کو ز خدا هست کلیسا نکنند
هدف این است که از سایۀ خود رم نکنیم
بهر قربانی خود تیغ فراهم نکنیم
راه رفتن به عصا در نظر کور خوش است
باخبر باش صدای دهل از دور خوش است
غرض این است که یکدفعه تکانی بخوریم
و ز سر چشمۀ خود آب روانی بخوریم
گنبد نقرهیی برفنگون میگردد
باغ از محبس پاییز برون میگردد
هر درختی که بکاریم دری خواهد شد
چوب خشکیدۀ ما نیشکری خواهد شد
ما چو خمخانه و انگور به هم محتاجیم
مثل آب و علف و نور به هم محتاجیم
خیز تا با کمر راست قدم برداریم
دفتر مشق سفید است قلم برداریم
شادمانی فراهمشده را نیم کنیم
بین همدیگر خود آینه تقسیم کنیم
تیغ وقتی نه بکار است فراموشش کن
حُرمت خلق اگر میشکند پوشش کن
هر چه آهن که تفنگی شده داسش سازیم
هر چه سنگر شده ویرانه کلاسش سازیم
هر چه خاک است عرق ریخته خشتش سازیم
هر چه ویرانهترین است بهشتش سازیم
هر چه سنگ است درین خاک قلمکاری کن
وطن ماست وطندار، وطنداری کن!
Comments are closed.