- ۲۲ جوزا ۱۳۹۴
فهیم دشتی/شنبه ۲۳ جوزا ۱۳۹۴
بخش سی و یکم
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
تصور حاکم بر اکثریتِ افغانستانیها این است که یکی از اهدافِ داعش بیثباتسازی آسیای میانه به منظور به چالش کشیدنِ منافع روسیه در این کشورهاست. هواداران این طرز فکر، داعش را بیشتر یک طرح امریکایی میدانند و باور دارند که امریکا از این گروه در کنار بیثبات ساختن شرق میانه، برای ایجاد دردسرهای تازه به روسیه هم استفاده میبرد.
برخیها هم بدین باور استند که حرکت داعش به سوی آسیای میانه، از آنجا که مردمانِ این کشورها از حکومتهایشان ناراض استند، زمینههای مساعد دارد و در واقع داعش این حرکت را به هدف گسترش خلافتی که ادعا دارد، انجام میدهد.
با توجه به آنچه در تاریخ معاصر افغانستان گذشته و تجربههایی که افغانستانیها از حضور ارتش سرخ، مداخلات همسایهگان، حاکمیت طالبان و ادامۀ فعالیتهای تروریستی و حضور قدرتمندترین ارتشهای جهان دارند، نگرانیها در مورد داعش، موجه به نظر میرسد؛ اما توجه و دقت به چند نکتۀ دیگر، تصویر واضحتری از داعش، فعالیتها و اهداف آن میتواند به دست دهد.
پس از آنکه بهار عربی با سرعت و بدون اینکه هیچ گلی را به بار بیاورد، به زمستان عربی بدل شد و چندین کشور عربی، درگیر جنگهای گسترده شدند، گروهی در عراق ظهور کرد که نامِ خود را گذاشت “دولت اسلامی عراق و شام” و بعدها دعوای احیای خلافت اسلامی را هم بالا کرد.
بسیاری از اطلاعات – اطلاعاتی که عمدتاً از منابع غربی بهصورت مستقیم و غیرمستقیم و پنهان و آشکار بیرون داده میشود – در مورد داعش، بر این تیوری استوار است که داعش باقیماندۀ حزب بحث عراق و ارتش صدام است که در واکنش به قدرت گرفتن حلقات تشیع در عراق و سرکوبهای قومی و مذهبی، به میدان پریده است.
این هم روشن است که ظهور داعش مانند ظهور طالبان در افغانستان، به یکبارهگی و بی هیچ پیشینهای، انجام شد؛ ظهوری سمارقی!
حالا حتا اگر پذیرفته شود که داعش بقایای حزب بحث و ارتش صدام و سنیهای ناراض عراقی و سوری است، امکانات و ظرفیتهایی را که این نیرو دارد، بی هیچ تردیدی این پرسش را به بار میآورد که این امکانات و تجهیزات از کجا شد و چهگونه در اختیار داعش قرار گرفت.
حتا اگر تیوری توطیه را کنار بگذاریم، شماری از مقامات کشورهای رقیب امریکا، از جمله روسیه، به تکرار گفتهاند که امریکا عمداً به دنبالِ برهم زدنِ ثبات در خاورمیانه است.
به این ترتیب، اگر بپذیریم که داعش یک جنبش خودجوش است یا یک گروه ساختهشده با اهداف مشخص و سازندهگان پشت پرده، باید به چند نکته توجه داشته باشیم:
– ثبات در خاورمیانه برای یک مدت طولانی، به دلیل حمایت امریکا و متحدینش حفظ شده و هر گاهی که این ثبات با خطر مواجه گردیده(حملۀ صدام به کویت یا شورشهای بحرین که به وسیلۀ سربازان سعودی سرکوب شد، یا حتا قبل از آن در رابطه با درگیری اعراب و اسراییل)، عامل حفظ ثبات در منطقه همان غربیها بودهاند.
– ارادۀ غربیها برای حفظ ثبات در خاورمیانه دلایل خاصِ خود را دارد و بر مبنای علاقهمندی به حفظ جان و مالِ اعراب نبوده است؛ بلکه به ذخایر نفتی این حوزه، تأمین امنیت اسراییل، استفاده از اعراب در برابر کشورهایی نظیر ایران و مسایل دیگری از این قبیل، پیوند داشته است.
– با وجود اینکه سرمایههای اعراب ارقام نجومی دارد، هیچ کدام از کشورهای عربی، قادر به خود کفایی اقتصادی نشده و از بسیاری جهات وابسته به حامیان غربیشان استند.
– وابستهگی غرب به اعراب (اگر این را وابستهگی قبول کنیم) تنها به ذخایر نفتی و به دست آوردن پولهای کلان از فروش اسلحه به این کشورها خلاصه میشود.
حالا که جهان عرب با بحرانهای کلان و بیثباتیِ در حال گسترش مواجه است، این حالت به چه میزانی میتواند منافع امریکا و متحدینِ اروپاییاش را با خطر مواجه سازد؟
یک پاسخ ساده، «هیچ» است:
– در حال حاضر و با گسترش ناامنیها در خاورمیانه، قیمت نفت به پایینترین سطح خود در چند دهۀ اخیر رسیده و این قیمت پایین، بیتردید به سود کشورهای بزرگِ جهان است که بیشترین مصرفِ نفت را دارند.
– دامنهدار شدن جنگ در خاورمیانه، بازارهای فروش اسلحه را سخت گرم خواهد ساخت. در چند دهۀ گذشته، کشورهای عربی، بهویژه پولدارترینهای آن تا توانستند اسلحه خریدند. سعودی در سال گذشته، عنوان بزرگترین خریدار اسلحه را بهدست آورد. در صورت ثبات خاورمیانه و کشورهای عربی شمال افریقا، نیاز به اسلحۀ جدید یا منتفی میشود یا هم شدیداً کاهش مییابد، در حالی که بیثباتی در این منطقه برعکس، به سود تولیدکنندهگان و فروشندهگان اسلحه است.
نیاز به اسلحه تنها به دولتهای این کشورها خلاصه نمیشود، مخالفینِ این دولت چه داعش باشند یا گروههای شیعی یمن یا قبایل مختلف لیبی، به اسلحه نیاز دارند و این اسلحه را از تولیدکنندهگانی چون امریکا، فرانسه، بریتانیا، روسیه و حتا چین به دست میآورند.
– تلاشهای امریکا و متحدینش برای رفع موانع روابط با ایران نیز در جریان است و در صورتی که توافقات هستهیی میان دو طرف نهایی شود، دیگر تهدیدی از ایران متوجه غربیها نخواهد بود تا به مهرههای بازدارندهای چون اعراب در برابر ایران نیاز باشد.
– در حالی که سود ثبات خاورمیانه و کشورهای عربیِ شمالِ افریقا را همواره غربیها بردهاند، سود بیثباتی این منطقه به کشورهای دیگری نظیر روسیه و چین هم میرسد، چون حداقل در بازارهای فروش اسلحه سهم بیشتری به دست میآورند.
– اروپا یک سود دیگر هم از این بحران میبرد. در یک دهۀ اخیر میزان افراطگرایی در میان جوانان مسلمانی که در کشورهای مختلف اروپایی اقامت دارند یا شهروندان همان کشورها استند، بهشدت افزایش یافته است. در این جریان بارها حوادثی به دست این جوانان در اروپا خلق شده و امنیت روانی را در میان شهروندان اروپایی برهم زده است.(در کشورهای پیشرفته که امنیت فیزیکی کامل در آنها برقرار است، امنیت روانی ارزشِ بسیار دارد.)
حالا تعداد زیادی از این جوانان به سوی خاورمیانه سرازیر شده و در تشکیلات داعش جذب میشوند و این به معنای کاهش دردسرِ کشورهای اروپایی از ناحیۀ تهدیدهای بالقوه و بالفعلیست که از حضور این جوانان در اروپا میتواند متصور باشد. این تقریباً همان سناریوی فرستادن اعراب به جنگ افغانستان در دهههای هشتاد و نود است.
Comments are closed.