- ۲۹ جوزا ۱۳۹۴
شنبه ۳۰ جوزا ۱۳۹۴
عبدالحفیظ منصور
بخش چهارم و پایانی
دیدگاه دوم
مبدع و مبتکر این نظریه، سیمون دوبووار است. او در کتاب دورانساز «جنس دوم» بر این اصل تأکید میورزد که «زن متولد نمیشود، ساخته میشود». از نظر دوبووار، تفاوتهای موجود میان دو جنسِ مرد و زن یک امر تاریخی و اجتماعی است که به مرور زمان شکل گرفتهاند. به سخن دیگر، زن در طول اعصار و قرون بر اساس تسلط فرهنگ پدرسالارانه، به چنین وضعیتی درآمده است. سیمون دوبووار به عنوان یک روانشناس، جامعهشناس و منتقد اجتماعی میپذیرد که فیزیولوژی زن و مرد از هم متفاوت است و از این تفاوتها با تفصیل یاد میدارد، اما بر این نکته تأکید میورزد که وضعیت حاکم بر زندهگی زن و مرد به مرور زمان شکل گرفته است؛ وقتی زن از کودکی از تحصیل محروم میماند، به او تلقین میگردد که در منزل پدری پایینتر از پسرانِ خانواده جا بگیرد و همیشه در پناه مادرش قرار داشته باشد. کودک به دلیل اینکه دختر است، از بازیهای خاص محروم ساخته میشود و حضور او در اجتماع ناجایز خوانده میشود، پوشش خاصی به او تجویز میگردد، به او پیوسته گوشزد میشود که دختر است، باید کمتر در مجالس ظاهر گردد، در برابر مردان حرف نزند و کاری به کشاورزی، شکار، تجارت و سیاست نداشته باشد، عقلش به کارهای خاصی نمیرسد، وظیفۀ او بچه زاییدن و تر و خشک کردن کودک است. به او یاد داده میشود که زنِ خوب حرفشنو بوده و باید در برابر خواستههای مرد تسلیم بوده باشد و خواستهیی از خود نداشته باشد، هرچه مردان روا داشتند بیچون و چرا بپذیرد. چنین مقرراتی بدون تردید، هم در شکلدهی روانِ زن و هم در صورتبندی عضلاتِ آن نقش ایفا میدارد، و خلاف آن را هم میتوان در مورد پسران در نظر گرفت.
بر پایه این نظریه، محرومیت تاریخی زنان، استعداد و توانِ ایشان را در امور اجتماعی و سیاسی لطمه زده و در شکلدهی فیزیکشان نقش ایفا کرده است. وقتی زن از حضور در اجتماع بینصیب است، توقع اینکه بهسان مردان در امورسیاسی از خود استعداد و لیاقت تبارز دهد، غیرمنصفانه است و درست به آن میماند که از کسی که جوی آب را ندیده باشد، انتظار آن رود که مانند یک شناگر ماهر، در دریا به شنا بپردازد. معنی این سخن آن نیست که بچه آوردن به مرور زیان به زنان تعلق یافته است، بلکه مقصد این است که اختصاص بسیاری از فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به مردان و محروم داشتن زنان از آن نه تنها که امر طبیعی نیست، خلاف طبیعت انسانی نیز میباشد. افزون بر آن، اختصاص کار خانه به زنان و سپردن امور کودک به زنان که در نتیجه محرومیتِ آنها را از امور عمومی بار میآورد، زاده تسلط فرهنگِ پدرسالارانه است.
سالهای قبل، از یکی از قبایل سرخپوست امریکا دیدن کردم. در آن قبیله زنسالاری حکمفرما بود؛ بدین شرح که صلاحیت و صلابتی را که مردان در مشرقزمین دارند، زنان در آن قبیله دارا بودند. مردان خانواده بهسان زنان خانوادههای افغانستان محتاط، کمرو و چشم به دستور همسر خود بودند، برای حلوفصل معضلات قبیلۀ مذکور زنان مسن گرد هم میآمدند و مردان را زیر نام کمعقل بدان جرگه راه نمیدادند. اعضای این قبیله مدعی بودند که رای دادن به شیوۀ هر فرد یک رأی، از ابتکارات سرخپوستان است. مردان این قبیله برخلاف سایر مناطق جهان برای کسب حق حضور در مسایل عمومی مبارزه میکردند و باید برای اثبات تواناییشان به دلایلی متمسک میشدند که زنان در سایر بلاد عالم بدان دست مییازند. نمونۀ دیگر ولایت نورستان است که در آن ولایت زنان به امور کشاورزی میپردازند؛ زمین شخم میزنند، درو و خرمن میدارند، غله به آسیاب میبرند، از کوه هیزم میآورند و با پشت به زمینهایشان کود حیوانی انتقال میدهند، چنین روشی خلاف سنت حاکم بر سایر نقاط افغانستان میباشد. اما آنچه در تقسیم وظایف میان زن و مرد در نورستان خدشه ندیده، تولد کودک است که بهسان همه جاها و همه عصرها از استعدادهای ویژۀ زنان میباشد. این نمونهها بیانگر این حقیقتاند که از یکسو برتریجوییهای مردان در همهجا حاکم نمیباشد، در برخی از جوامع عکس آن هم دیده میشود و از جانب دیگر، ادعاهایی که علیه زنان صورت میگیرد، خلاف آن هم میتواند وجود داشته باشد.
پیروان نظریۀ دوم، دستاوردهای عملی زنان را در سالیان پسین به رخ همهگان میکشند. در پارهیی از کشورها وقتی بستر اجتماعی برای زنان مساعد گردیده و زنان مجال تبارز استعدادهایشان را یافتهاند، فمینیستها میپرسند: زنان در کدام عرصه نسبت به مردان کم دارند؟ مگر زنان، سیاستمداران و مدیران لایقی نیستند؟
توسعه فرهنگی و آموزشی جوامع مختلف، رشد اقتصادی و تحول نظام خانوادهگی، بسیاری از پیشبینیهای هواداران نظریۀ تفاوت طبیعی را به نفع نظریه دوم دگرگون کرده است.
تبلیغات منفی در مورد زنان که گویا زنان نسبت به مردان کمهوش و کملیاقتترند، ذهن من را سالها متأثر کرده بوده، اما تجربۀ حضور در شورای ملی افغانستان، خلافِ آن تبلیغات را به اثبات رسانید؛ زیرا به وضوح دیدم که زنان عضو مجلس در فهم مسایل سیاسی و اجتماعی و نحوۀ بیان آن، نسبت به مردان استعداد کمتری ندارند. گاهی هم بهتر از مردان حق مطلب را ادا میدارند و به شایستهگی از مردم نمایندهگی میکنند، که درست نظریۀ سیمون دوبووار را تأیید میدارد.
لُب کلام اینکه: نظریۀ دوم، تقسیم امور به مسایل شخصی و مسایل عمومی و دور نگه داشتن زنان از امور عمومی را نمیپذیرد؛ این نظریه از برابری حقوق و استعداد زن و مرد جانبداری میکند، که این برابری معنی مشابهت را در مسایل عمومی افاده میدارد.
حاصل بحث
یک. مساله حقوق زن بنیادیترین مسأله است، و رنج و غصه زن بسی طولانی و گسترده است. ادیان آسمانی برای نجاتِ زن دستورهای کارسازی ارایه داشتند، ولی در ساحه عمل همه آن دستورها به کار نیفتاد و چه بسا که در مواردی آن دستورها وسیلهیی برای محکومیت و محرومیت بیشترِ زنان نیز گردید.
دو. در حال حاضر هر دو دیدگاه از پشتیبانی خیلِ هوادارانشان برخوردارند، در میان هر دو صف از افراطیترین تا معتدلترین اشخاص دیده میشوند. جانبداران نظریۀ وجود اختلاف طبیعی میان زن و مرد، فروپاشی نظام خانواده را در میان کشورهای غربی مثال میزنند و تأکید روی تأمین حقوق مشابه میان زن و مرد را به زیان نوع بشر میدانند. همچنان این گروه استفادههای نامشروع از زنان در تجارت و بهرهگیری جنسی از آنها را دلیلی بر ناکامی دیدگاه نظریۀ دوم میداند. افزایش شمار کودکان بیسرنوشت در غرب، فزونی بیماریهای روانی در میان زنان، و از دست رفتن مهر و عشق به عنوان عنصر اساسی در تشکیل خانواده و بهجای آن مطرح شدن درآمد اقتصادی، از پیامدهای نادیده گرفتن تفاوت طبیعی میان زن و مرد انگاشته میشود. برخلاف، پیروان دیدگاه دوم کوهی از مصایب تاریخی را برمیشمارند که در طول قرون زیر عنوان وجود تفاوت طبیعی میان زن و مرد، بر زنان روا داشته شده است. این دسته، مساله تفاوت میان زن و مرد را طرحی ظالمانه از سوی مردان میدانند که در حق آنها روا داشتهاند. گروه دوم، توسعه و پیشرفت کشورهای مختلف را با آزادی و استقلال زنان مستند میسازند. علاوه بر آن، تبارز استعدادهای زنان را در عرصههای گوناگون از جمله در امر رهبری جوامع شاهد میگیرند. علاوه بر آن، موفقیتهای زنانی همچون تاچر، هیلاری کلینتون، مرکل، بینظیر بوتو، خالده ضیا، ایندرا گاندی، سونیا گاندی و دهها تن دیگر برای آنهایی که خواستار حقوق مشابه میان زن و مرد در امور عمومیاند، دستاویز محکمی شده است و می پرسند «زنان در کجا کم دارند؟»
سه. نکتۀ مسلم این است که مردان تا هنوز قادر به تولد کودکی نشدهاند و دوام نسل آدمی در حیطۀ صلاحیت زنان باقی مانده است. طرفداران نظریه دو معتقد اند که این خلاقیت نه تنها فرصتی برای زنان بهدست نمیدهد، بلکه محدودیتی برای آنها فراهم میسازد. این محدودیتها را میتوان با کنترول زاد و ولد، ایجاد کودکستانها و پرورشگاهها کاهش بخشید و در راستای تأمین حقوق زنان گام برداشت.
چهار. در میان این دو طرز دید، راه سومی باقی میماند و آن اینکه تفاوتهای فیزیولوژی میان زن و مرد نباید به ساحات آموزشی، اقتصادی و سیاسی کشانیده شود و زیر این عنوان، دامی برای محرومسازی زن چیده شود. پیشنهاد این است که هر کسی میتواند این کار را از منزل خود و از مادر خود آغاز کند و آن جایگاهی را که به پدر خویش از رهگذر عقل، احساس و دلسوزی قایل است، به مادر خود نیز در نظر بگیرد، نیازهای مادی و معنوی او را درک کند، به پرسشهای او پاسخ دهد، ذوق و احساس انسانی او را احترام گذارد، به مشورتهای او به دیدۀ قدر بنگرد، خواست و ارادۀ او را بهسان خواست پدر محترم بشمارد و در برآوردن آن تلاش ورزد.
مادر را از شی بودن باید نجات داد، اما زمانی این امر تحقق میپذیرد که مادر صحت داشته باشد، مجال تنفس در هوای آزاد را دارا باشد، زمینۀ نشست و گفتوگو را داشته باشد، بتواند شعایر دینی خود را آزادانه ادا نماید و در موارد لازمِ سیاسی تصمیم دلخواهِ خویش را اتخاذ بدارد. زمانی مادر از شی بودن بیرون میجهد که درآمد اقتصادی مستقل داشته باشد، دستبینِ شوهر یا پسر خود نباشد، و زمانی میتواند آرزوی خویش را آزادانه تبارز بخشد که نانخور دیگران نباشد و برای امرار معیشت چشم به جیبِ مردان نداشته باشد.
پنج. پیامد پیشنهاد ما این است که هر کسی فقط جایگاه خواهر و دخترِ خود را که روزی مادر میشوند، بشناسد؛ به آموزش ایشان توجه لازم مبذول بدارد، در فکر سلامتی و تندرستیِ آنها باشد، در برخورد با آنها جانب عدالت و برابری را روا دارد و نگذارد از همان کودکی روش تبعیضآمیز، روح و روانِ آنها را آسیب رساند و احساس کهتری در درونِ آنها پرورش یابد. هر کسی میتواند در محافل خانوادهگی، مکان بالا و پایین را میان دختر و پسر از بین ببرد. چنین نباشد که جای بالا، جای مردان و جای پایین محل نشستنِ زنان باشد. در توزیع غذا حق اول و حق دوم را از بین ببرد، در تعلیم و تحصیل نیز همینطور. زن ماشینِ چوچهکشی نیست که فقط بچه به دنیا آورد، فرزند زیاد در کام نخست، سلامتی مادر را از میان میبرد و در گامهای بعدی، به اقتصاد و نظم خانواده صدمه میرساند.
شش. شکوه کسانی بر این است که زنان لباسهای گرانبها به بر میکنند و در هر مجلسی لباس تازه میخواهند، در بهکارگیری وسایل آرایش ره افراط میپیمایند و در محافل با عشوه و ناز رفتار میکنند. زیاد حرف میزنند و سروصدا راه میاندازند و از این دست نقدهای دیگر. اما اگر نیک نگریسته شود، در ساماندهی روح و روان زنان، مردان سهیم اند؛ زیرا وقتی همۀ عرصهها برای زنان تنگ میگردد و جایی برای تبارز خود نمییابند ـ نه زمینۀ تعلیم، نه میدان ورزش، نه صحنۀ کار، نه عرصۀ رقابت سیاسی و نه هم فعالیت اقتصادی ـ تنها جایی که برای تبارز آنها باقی میماند، محافل عروسی یا مراسم دعاخوانی است.
شریعتی در کتاب «زن؛ فاطمه فاطمه است» میگوید: وقتی همۀ درها به روی زن بسته میشود، یک در همیشه به روی او باز میماند که «غیبت» است. کجا زمینۀ حضور زنان در جامعه مساعد گردید که زنان پُرحرفی کردند؟ کجا به رای و نظراتِ آنها ارج نهاده شد که آنها برای تبارز شخصیتشان به انواع آرایش متوسل شدند؟ چه وقت به زنان فرصت داده شد تا در سیاست و تجارت به رقابت بپردازند و از مردان کم آوردند؟
منابع
۱٫ انصاری، خواجه بشیراحمد (۱۳۸۶)، زن در میزان فقه سیاسی اسلام، کابل، بنگاه انتشارات میوند
۲٫ جین منسبریج، سوزان مولراد کین و ویل کیمیلیکا (۱۳۸۷)، دو جستار دربارۀ فلسفۀ سیاسی فمینیسم، مترجم: نیلوفر مهدبان، تهران، نشر نی
۳٫ حسن، رفعت (۱۳۹۲)، حقوق و وجایب زن در اسلام، مترجم: دوکتور روحالله مجددی، کابل، چاپ دوم
۴٫ دوبووار، سیمون (۱۳۸۸)، جنس دوم. مترجم، قاسم صنعوی، انتشارات توس، چاپ هشتم
۵٫ شبستری، محمد مجتهد (۱۳۷۹)، نقدی بر قرائت رسمی از دین
۶٫ شریفی، علیرضا (۱۳۹۲)، تحلیل گفتمانی دموکراسی در افغانستان؛ موانع گفتمانی دموکراسی، کابل، ناشر: دانشگاه کاتب
۷٫ شریعتی، علی (۱۳۸۹)، زن؛ فاطمه فاطمه است، مشهد، چاپ دوم
۸٫ عماره، محمد (۱۳۸۱)، اسلام و هنرهای زیبا، مترجم: مجید احمدی، تهران، نشر احسان
۹٫ مطهری، مرتضی (۱۳۸۸)، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چاپ پنجاه و دوم
۱۰٫ مهریزی، مهدی (۱۳۹۲)، شخصیت و حقوق زن در اسلام، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
Comments are closed.