تازه کردنِ زخم‌های کهنه به کدام هـدف؟!

گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۲ میزان ۱۳۹۱

انتخابات ۲۰۱۴ با کدامین پیش‌زمینه‌ها برگزار خواهد شد؟ و آیا این انتخابات می‌تواند وسیله‌یی برای گذارِ مسالمت‌آمیز و آرام از دموکراسی بیمار و همراه با فساد نظام حاکم، به سمت حکومت و دولتی مقتدر و مردمی باشد؟ امروز بیم و امیدها فضای افغانستان را آکنده است، اما با تأسف که هر روز تلخی و ناامیدی بیشتر بر چهره شهروندان و کشورِ ما پدیدار می‌شود. هر روز اتفاقاتی در حال جریان است که دورنمای انتخابات را پیچیده و تاریک نشان می‌دهد. ناامن‌‎تر شدنِ اوضاع امنیتی در کشور، نبود یک دیپلماسی روشن، یا چانه‌زنی مبتنی بر منافع و مصالح ملی و ضعف اراده حکومت آقای کرزی، پاکستانی‌ها را تا اندازه‌یی جرأت بخشیده که با خون‌سردیِ تمام و در مقابل چشمان دنیا به راکت‌پرانی‌ها و نقض تمامیت ارضیِ افغانستان مبادرت می‌ورزد و امضای چندین پیمان استراتژیک با کشورهای جهان نیز هیچ تاثیری بر این قضیه نداشته و هنوز هم افغانستان حامی قدرتمند و پشتیبانی صادق، نیافته است. آن‌چه امروز میان پاکستان و افغانستان جریان دارد، به خوبی گواه عدمِ موفقیت سیاست خارجیِ ما در منطقه و جهان است، و بدتر از همه این‌که؛ گواه ناکارآمدی و بی‌نتیجه بودنِ پیمان‌های استراتژیکی‌یی است که در این دو سال یکی پس از دیگری توسط آقای کرزی امضا شدند. امروز کجا هستند تمام کسانی که جلوِ دوربین‌های رسانه‌ها دست در دست جناب آقای کرزی نهادند، پیمان استراتژیک با افغانستان امضا کردند و لبخندزنان وعده کمک و همکاری دادند؟ چرا امروز هم‌پیمانانِ ما واکنشی به‌جا و قاطع در برابر مشکل افغانستان و پاکستان نشان نمی‌دهند و حق پیمانِ خویش را ادا نمی‌سازند؟ به هر صورت، این وقایع یک درس بیشتر برای ملت افغانستان ندارد و هم‌چنان برای دولت و حکومت البته اگر اراده عبرت گرفتن داشته باشند؛ به هیچ‌‎کس جز خودمان نمی‌توان اتکا کرد و هیچ پیمان استراتژیکی‌یی، تضمین اجراییِ بالاتر از منافع و محاسبات کشورهای قدرتمندِ امضاکننده نخواهد داشت، مگر این‌که ما با فراست و جسارت خودمان، اجرای آن را به سود خویش تضمین کنیم. باید باور کنیم که راه‌حل تمام مسایل افغانستان، در اراده، توانایی و زیرکی شهروندان این سرزمین نهفته است. انتخابات ۲۰۱۴، خود فرصتی است که مردم خواهند توانست با اندکی هوشیاری و همکاری به خرج دادن، تغییری استثنایی و مناسب برای بهبود زنده‌گی و سرنوشت‌شان به وجود آورند. شاید امروز اراده‌یی در دولت و حلقه ارگ‌نشین برای انتخاباتی شفاف و دقیق وجود نداشته باشد، شاید اوضاع ناامن‌تر از امروز شود، شاید دشمنان صلح و آرامش در این کشور نخواهند انتخابات برگزار شود، شاید حلقه‌هایی در کار باشند که بخواهند انتخابات را به تأخیر بیاندازند تا وضع موجود ادامه یابد و کسانی که بر خوانِ نعمت نشسته‌اند و بر کرسی قدرت تکیه زده‌اند، به زیر نیایند، شاید کسانی نخواهند سرنوشت این ملت تغییر کند؛ اما باید باور کنیم که این ما هستیم که می‌توانیم تمامِ این شایدهای تلخ و حوادث ناگوار احتمالی را از راه برداریم و تحول و تغییری بنیادی را در سرنوشت و زنده‌گی‌مان، به‌بار بنشانیم. چرا امروز هرقدر که به انتخابات ۲۰۱۴ نزدیک‌تر می‌شویم ـ پس از یک آرامیِ نسبی که فکر می‌شد خیلی از مشکلات و تنش‌ها و شکاف‌های قومی و زبانی به فراموشی سپرده شده ـ عده‌یی می‌کوشند تاجیک و هزاره و پشتون و… ادامه صفحه ۶ تازه کردنِ زخم‌های کهنه… ازبک بودن را جانشین شهروند افغانستان بودن کنند و با حد و مرز قوم و زبان، خط‌بندی‌ها وصف‌بندی‌ها را مشخص سازند؟ چرا نسل جوانِ ما باید ابزارِ دست قوم‌گرایان و مرزگزارانی از این‌دست شوند؟ چرا هنوز غایله دانشگاه تعلیم و تربیه و تغییر نامِ آن پایان نیافته است؟ و چه برنامه‌های دیگری از این‌دست رونما خواهد شد و کدام مسایل دیگر به شکل بغرنج و قومیِ آن مطرح خواهد شد؟ آیا همه این‌ها سناریوی از پیش نوشته شده‌یی نیست که باید مجریانِ آن خود مردم باشند و بی‌آن‌که بدانند، منافع کسانی را تأمین کنند که سال‌هاست بر گرده این ملت سوار شده‌اند؟ همه این‌ها یک پاسخ بیشتر ندارد؛ چرا که بازهم انتخابات در حال آمدن است و کسانی که قرار است خود را نامزد ریاست‌جمهوری و یا پارلمانی کنند، نیازمند آرای مردمی هستند که برای تحریک کردن و انگیزه دادن‌شان، فقط یک راه کوتاه و عملی می‌شناسند: دامن زدن به حساسیت‌های قومی، مذهبی و زبانی. اکنون چه کسی می‌تواند این معادله را وارونه سازد؟ چه کسی می‌تواند این باور را غلط ثابت کند؟ چه کسی می‌تواند نشان دهد که افغانستانی‌ها دیگر با قوم و زبان و مذهب، برادر را از برادر باز نمی‌شناسند؟ چه کسی می‌تواند این را بازگو کند که شهروندان این دیار خسته از برادرکشی و صف‌بندی‌های غلطِ گذشته‌یی هستند که هیچ نتیجه‌یی جز جنگ، ویرانی، بی‌چاره‌گی و باخت تمامِ مردم افغانستان به بار نیاورد؟ چه کسی می‌تواند به اثبات برساند که افغانستانِ امروز و فردا، افغانستان دهه‌های قبل نیست و مردمِ ما هوشیارتر از هر زمان دیگر، نمی‌خواهند بازیچه دستانی شوند که هنوز رنگ خیانت و فریب و تزویر از آن‌ها پاک نشده است؟ بدون شک این فقط خودِ ما هستیم که می‌توانیم ثابت کنیم چه می‌خواهیم و آرزوی همه ما برای صلح و امنیت و ثبات‌آوری به افغانستان، نیک‌ترین فرجامی‌ست که باید پس از سال‌ها درد و رنج، نصیب‌مان شود. امروز این مردم هستند که می‌توانند پاسدارِ آرای خود باشند. باید باور کرد که با اتحاد و همدلی و یک بسیج فکری و اراده‌یی منسجم خواهیم توانست، هم به پای صندوق‌های رأی برویم و هم از صندق‌های رأی محافظت کنیم. هرچند برای رسیدن به همه این‌ها، جای یک مدیریت و رهبریِ فراگیر و به تمامِ معنا ملی خالی است؛ اما نخبه‌گان، احزاب، گروه‌ها و جریان‌های سیاسی برای دوام و بقای این ملت و قدرتمندی این سرزمین، می‌توانند هرچه زودتر انسجام یابند و با رسیدن به یک اجماع ملی و وفاق همه‌گانی، زیر یک چتر بزرگ گرد آیند و فردای روشنی را برای این دیار رقم بزنند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.