از صلح ملاعمری تا صلح ملا اختری

- ۱۰ اسد ۱۳۹۴

یک شنبه ۱۱ اسد ۱۳۹۴

 

علی پارسا
اعلان مرگ ملاعمر درست در آوان فصل گفتگوهای صلح، بزرگ‌ترین و اثرگذارترین عارضه‌ای بود که عاید حال این گفتگوها شد. به لحاظ صوری و شکلی، این خبر سبب شد دور دوم گفتگوها که زمان آن پیشاپیش اعلان شده بود، برای چند روز به تاخیر بیافتد؛ در لایه‌های پنهان‌تر اما این خبر شاید استحاله‌ای بس شگرف‌تر در روند گفتگوها ایجاد کند که پیامدهای متفاوت‌تر از آنچه پیش‌تر توقع می‌رفت را به بار آورد. این لایه‌های عمیق‌تر چنان پیچیده و در هم تنیده است که می‌تواند به گونه همزمان معجونی از فرصت‌ها و چالش‌ها را فراراه هیات mnandegar-3مذاکره‌کننده افغانی خلق کند؛ خبر مرگ ملا عمر بدون تردید بر گفتگوهای نوپای صلح چنان اثرگذار خواهد بود که می‌توان آن را به دو دوره مجزای مذاکرات ملا عمری و مذاکرات ملا اختری تفکیک کرد. شکی نیست که هر کدام از این دو دوره الزامات و مقتضیات خاص خود را ایجاب می‌کند و هیات مذاکره‌کننده افغانی هم اگر خواهان دست یافتن به دستاوردهای قابل ملاحظه‌ای است، باید متناسب با اقتضای شرایط جدید برنامه بریزند و گام بردارند. اگرچه حالا ملامنصور در نخستین پیام صوتی اش از طریق صفحات اجتماعی و سایت الاماره طالبان، میخی بر تابوت مذاکرات زده است و آن را دسیسه دشمنان خوانده است.
شاید راجع به اینکه ملاعمر در طول دو دهه حضور پررنگی که در صحنه داشت، هیچ گاه رهبر مستقل و مدیر مدبّری نبوده، همه اتفاق نظر داشته باشند. ملا عمر از معدود رهبران سیاسی در جهان بود که نه سخنی برای گفتن داشت و نه برنامه‌ای برای عمل! او پس از خواب عجیبی که دیده بود، با جمعی از طلبه‌های دیگر برای آوردن نظم و امنیت در زادگاه خود، قندهار و پس از آن ولایات دیگر اسلحه به دست گرفت و با حمایت قاطع خارجی و طالبان به زودی خود را در حکومت کابل یافت. در طول پنج سال امارت او، هیچ قدمی در راستای رشد و تعالی جامعه برداشته نشد و حکومت طلبه‌ها با خشونت و قصاوت کامل، حکومتی قرون وسطایی را بر پایه نظام «اندیوالی» پایه نهاد.
پس از حمله ایالات متحده به افغانستان و سرنگونی این رژیم، ملا عمر دوره انزوای بیش از یک دهه‌ای خود را در پاکستان آغاز کرد و در طول این مدت به جز از نامه‌ها و پیام‌های صوتی خود، هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون و پیروان خود نداشت. با وجود این اما نفس حضور این رهبر کاریزمای طالبان و «امیر‌المومنین» آنان، حضوری موثر و سازنده بود. همین حضور اسمی او سبب می‌شد که حتا شاخه‌هایی از طالبان مانند شبکه حقانی هم با تمام اقتدار و ابتکاری که داشت، خود را رسماً زیر یوغ امیرالمومنین و شورای کویته عنوان کند. علارغم اختلافات درونی چندی که در میان سران این گروه موجود بود، اما موجودیت امیرالمومنینی که به تایید یک هزار ملای مذهبی در قندهار برگزیده شده بود، هیچگاهی فرصت سر باز کردن این اختلافات را نمی‌داد.
سرآغاز گفتگوهای صلح با طالبان هم به همین رهبر بلامنازع و خیالی طالبان برمی‌گردد. براساس اظهارات بارنت روبین، مشاور ارشد نماینده ویژه امریکا برای افغانستان، ملا عمر در سال ۲۰۰۸، هیاتی سیاسی را برای نمایندگی از این گروه در ارتباط با افغانستان و جامعه جهانی برگزیده بود که بعداً همین هیات در از نومبر ۲۰۱۰ تا جنوری ۲۰۱۲ نشست‌های متعددی را با امریکایی‌ها برگزار کرد. در راستای همین تلاش‌ها بود که قرار شد دفتری برای نمایندگی این گروه در قطر ایجاد شود که البته این دفتر پس از گشایش رسمی آن به علت بلند کردن پرچم طالبان و نام امارت اسلامی آنان، بلافاصله مورد انتقاد حامد کرزی و افکار عمومی در افغانستان قرار گرفت و محکوم به بستن شد؛ هرچند که نمایندگان باصلاحیت طالبان که به حکم ملاعمر مسوول مذاکره بودند، به گونه غیررسمی در این دفتر به فعالیت و حضورشان ادامه دادند.
تایید خبر مرگ ملاعمر به خصوص در زمانی که مذاکرات صلح آغاز یافته بود و درباره آن، صداهای موافق و مخالف بسیاری از درون طالبان به گوش می‌رسید، سبب تحولات بسیاری در این گروه شد. با رفتن ملا عمر، هرچند رهبری این گروه به ملا اختر محمد منصور منتقل شد، اما مقام «امیرالمومنینی» او هرگز قابل انتقال نبود. به خصوص اینکه بسیاری از اعضای شورای کویته هم با جانشینی ملا اختر مخالف بودند و پسر جوان ملا عمر را شایسته جانشینی پدر می‌دانند. نتیجه و برایند این اختلاف نظرها در نهایت چیزی جز چنددستگی در میان طالبان به ظاهر یک‌پارچه دیروز نخواهد بود. طالبانی که پیش از این هم در قبال مرگ و حیات رهبرشان تردید داشتند و به همین جهت هم پیشاپیش نگران مساله جانشینی او بودند، حالا با این واقعیت عینی روبرو شده‌اند و بسیاری‌هایشان تمایلی به تبعیت از ملا منصور ندارند.
به این ترتیب دیده می‌شود که در میز مذاکره‌ای که به ابتکار اسلام‌آباد ساخته شده، ملا اختر از همان دور اول مذاکرات نقش گردانندگی و مهندسی را داشته و در چنین حالتی اعلان بی‌خبری و نارضایتی کسانی از جمله نمایندگان دفتر قطر و بخشی از اعضای شورای کویته به شمول ملا عبدالقیوم ذاکر چندان هم بی‌ربط نبوده است. حتا اینکه سخنگوی هیات سیاسی طالبان از اشتراک نمایندگان طالبان به عنوان «گروگان»های پاکستان یاد کرده و یا در وبسایت رسمی طالبان حضور این مقامات پیشین با تعبیر «حضور به میز مذاکره با ظرفیت‌های شخصی» آمده، از این منظر کاملاً موجه و منطقی است. همه این موارد نشانگر وجود اختلافات جدید در رهبری گروه طالبان پسا ملاعمر است. این اختلافات هرچند از یکسو می‌تواند پاشنه آشیلی دشمن جانی‌مان باشد، اما از سوی دیگر می‌تواند گفتگوهای صلح را هم تحت‌الشعاع قرار دهد.
صلحی که پیش از این هر کس توقع و آرزوی آن را داشت، صلحی مطلق و بی‌اماو اگر بود؛ در حالی که به نظر می‌رسد در شرایط جدید صلح همه‌جانبه با طالبانی یک‌دست و یک‌پارچه نخواهیم داشت. این بدین معنا است که حتا در صورت دست یافتن به صلح با طالبان با امتیازات بسیاری که خواهیم داد، ما تنها می‌توانیم کمی کمتر و یا بیشتر از ۵۰ درصد طالبان را با خود همسو سازیم و مابقی آنان همچنان در میدان‌های جنگ باقی خواهد ماند. چنین سناریویی به نظر می‌رسد که برای ما حداقل بدترین سناریوی ممکن است؛ در حالی که برای جانب پاکستانی شاید بهترین سناریو باشد. پاکستانی که قبول نکرد این دور گفتگوها در چین برگزار شود و نمایندگان دفتر سیاسی طالبان در قطر هم در آن اشتراک کنند، به نظر می‌رسد که سخت در پی دو پارچه کردن طالبان است تا به این ترتیب با طالبان دو دسته، به هر دو هدف خود در افغانستان نایل آید.

اشتراک گذاري با دوستان :