احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ اسد ۱۳۹۴
بخش سیویکـم
عبدالحفیظ منصور
تاکتیکهای جنگیِ طرفین
تاکتیکهای جدید جنگی طرفین به نظرِ من عبارت بودند از:
الفـ تاکتیکهای شوروی:
۱٫ بمبارد از ارتفاع بلند
برای اولین بار بود که روسها بمبافگنهای TU-16 خویش را که معادل B-52 امریکایی است، به کار گرفتند. این هواپیماها از ترمذ پرواز نموده و به قول شاهدان عینی، در دستههای سی فروندی از ارتفاعات بلند به بمباردمان میپرداختند. دلیل عمدۀ بهکارگیریِ این گونه هواپیماها این بوده که روسها گمان داشتند در زمان آتشبس، جبهۀ پنجشیر به سلاحهای مدرن ضد هوایی تجهیز شده است.
۲٫ عملیات گسترده
حملات قبلی قوای شوروی یک ساحۀ محدود را احتوا میکرد که مجاهدین میتوانستند از جبهات ماحولشان مواد مورد نیاز خویش را تدارک ببینند و در صورت لزوم به همکاری یکدیگر بشتابند، طوری که در حملۀ پنجم روس به پنجشیر در سال ۱۳۶۱، مجاهدین ولایات شمال؛ لغمان، پروان و بامیان مستقیماً به پنجشیر آمده و در کنار برادران پنجشیریشان به جهاد پرداختند.
این بار شورویها برای اینکه مجاهدین را در یک ساحۀ وسیع مصروف سازند تا به یاریِ همدیگر نرسند و زیر فشار جنگ خُردوخمیر شوند، تهاجم گستردهیی را که پنجشیر و مناطق همجوارِ آن را چون سالنگ، کوهستان، نجراب، اندراب، خوست و قسمتی از نورستان را در بر میگرفت، روی دست گرفتند تا جبهات اطراف پنجشیر را که در طول آتشبس یک سلسله موافقاتی در امر همکاری با همدیگر بینشان انجام یافته بود، مشغول خودشان بسازند و با تمام قوا جبهۀ پنجشیر را زیر حمله دهند.
۳٫ جنگ متحرک کماندویی
شورویها در حملۀ هفتمشان، از آخرین نیروی دستداشته با کمیت و کیفیتِ بالا کار گرفتند. یک قول اردوی شوروی در این جنگ سهم داشت که یک لشکر SPITSNAZ (نیروهای خاص شوروی) نیز شاملِ آن بود. این نیروی ویژه که با ابتکار جنرالان شوروی ترتیب یافته بود، برای مقابله با پیمان ناتو تربیه شده است، اعضایِ آن به یکی از زبانهای اروپایی آشنا هستند و مطابقِ رسم و عنعنات غربی تربیه شدهاند و وظیفۀ عمدۀشان حملات کماندویی، ترور و سبوتاژ از عقب جبهۀ دشمن است. اما این نیرو که با مصرفی گزاف آموزش دیده بود، در برابر مجاهدین و اراضی دشوارگذارِ افغانستان، گیر ماند و ناکام.
پیشرفتهترین و پُرمصرفترین تاکتیک قوای شوروی در این تهاجم، بهراهاندازی جنگ متحرک بود. نیروهای خاص شوروی (SPITSNAZ) بهوسیلۀ گروپهای هلیکوپتر بهسرعت از یک جا به جای دیگر حضور مییافتند که بدین صورت در یک روز، اجرای چند عملیات در چند نقطۀ مختلف برایشان میسر میگردید.
این تاکتیک که تقلیدی از کار نظامیان امریکایی برضد چریکهای امریکای جنوبی بود، به تاکتیک «ذلهکننده» شهرت دارد که طی آن، چریکها را در مرحلۀ اول با اجرای حملات کوچک و پیهم خسته نموده و در مرحلۀ بعد با یک حملۀ وسیع و همهجانبه به حیاتشان خاتمه میدهند. اما این شیوه وقتی موثر است که چریکها در مرحلۀ ابتدایی رشد خود بوده باشند؛ در حالی که مجاهدین پنجشیر چندین جنگ را موفقانه پشت سر گذرانیده بودند، با اراضی آشنایی داشتند و از نبردهای گذشته تجربه آموخته بودند. بنابراین، این تاکتیک نمیتوانست آنها را از پا درآورد.
در برابر جنگ متحرکِ روسها، مجاهدین «دفاع متحرک» را پیش گرفتند که بر اساس آن، مجبور نبودند از موضعی معین دفاع به عمل آرند؛ بلکه نقاط درگیری را خود انتخاب میکردند و برای اینکه از ضربات نیروهای دشمن مصون بمانند، در حرکت بهسر میبردند.
با وجود بهکارگیری گسترده از هلیکوپتر، اجرای این تاکتیک برای سربازان زبدۀ شوروی آسان نبود؛ بلکه بنا به گزارشهای متعدد، از فرط فشار و تکلیف، گاهگاهی سربازان روسی در جریان ماموریت دست به خودکشی میزدند.
۴٫ جنگ روانی و تبلیغاتی
همزمان با یورش نظامی قوای شوروی به درۀ پنجشیر، روسها و رژیم کابل از طریق رسانههای گروهیشان به تبلیغات دامنهداری در برابر مجاهدینِ آنجا پرداختند؛ گاهی از قتل احمدشاه مسعود سخن گفتند و زمانی از اسارت صدها مجاهد، تا بدین وسیله در روحیۀ مجاهدین خلل وارد کنند.
به همین منظور، یک دسته از هواپیماهای رژیم به جای انداختِ بمب و آتش، به پخش اوراق تبلیغاتی، ماموریت داشتند که نمونههای آن را مشاهده خواهید کرد. (رجوع کنید به اسناد شماره ۴،۵، ۶و۷)
علاوه بر آن، در هفتههای اول درگیری، بهراهاندازیِ یک جنگ روحی از سوی سربازان شوروی مشهود بود که طی آن کماندوهای شوروی برای اینکه برتری روحیشان را به نمایش بگذارند، به حملات بدون فیر بالای مجاهدین میپرداختند و مجاهدین دلیر در مقابل این تاکتیک قوای روس، دو گونه پاسخ داشتند:
ـ عدهیی از گشودنِ آتش به روی دشمنی که بدون فیر به سویشان هجوم میبرد، شرم داشتند و به واکنش مشابه میپرداختند که به همین علت، چندین مورد جنگِ تن به تن میان طرفین بهوقوع پیوست.
ـ عدهیی دیگر نیز به جای گلولۀ کلاشینکوف، سینۀ تجاوزگران را هدف راکت ضد تانک قرار دادند و مهاجم را بند بند از هم جدا کردند.
به هر صورت، نتیجۀ این پالیسیِ جنگی نیز به نفع شوروی نبود؛ با بازگشت مجاهدین به قرارگاههایشان و اوجگیری جنگ در پنجشیر و اعزام سیل کشته و زخمی از آنجا به کابل، تاشکند و ماسکو، زبان روس و مزدورانش از خجالت گُنگ شد و در داخل دره، سربازان شوروی نه تنها از تعرض بازماندند، بلکه برای پنهان شدن، مواضع زیرزمینی حفر کردند.
۵٫ کمین
یکی دیگر از تاکتیکهای تازۀ قوای روس، استفاده از کمین بود، به این ترتیب که صدها سرباز شوروی بدون عرادهجات در مسیر مجاهدین برای چند روز مخفی میشدند و در صورت نزدیک شدن مجاهدین، ایشان را مورد حمله قرار میدادند. با استفاده از تاکتیک مذکور، روسها قادر شدند که چندین بار مجاهدین را غافلگیر نمایند.
بـ تاکتیکهای مجاهدین
۱٫ دفاع غیرفعال
اولین تاکتیک موفقانۀ مجاهدین، عقبنشینیِ سریع ایشان به خارج از دره بود که قوای روس غافلگیر شده به بمباردمان و هجوم بیهودۀ منطقۀ خالی از سکنه پرداختند. با اجرای این تاکتیک، از یکسو کارآیی سازمان کا.جی.بی بهدلیل بیخبریِ آن سازمان از عقبنشینیِ مجاهدین، به باد استهزا گرفته شد و از سوی دیگر، توان نظامیِ روس با حمله بالای پنجشیر به هدر رفت و همچنان از آن عملیاتی که متصور بود، جلوگیری به عمل آمد. علت دست یازیدن مجاهدین به دفاع غیرفعال، آن بود که گزارشهایی مبنی بر استعمال گازهای شیمیایی از جانب قوای روس به مجاهدین رسیده بود. مجاهدین در برابر جنگ مشبوعکنندۀ روسها، با تاکتیک دفاع غیرفعال، اراضی ماینزار را به دشمن تحویل دادند و خود از آن تلفات گرفتند.
۲٫ سبوتاژ قوای هوایی
موثرترین شیوهیی که منجر به تلفات و خسارات هنگفت قوای هوایی روس و رژیم کابل گردید، تزریق مواد منفجره در پایپلاینی بود که از سوی شوروی به فرودگاه بگرام کشیده شده بود و ذریعۀ آن، مواد سوخت هواپیماها انتقال مییافت. این ماده مایع توسط مجاهدین بسیار مخفیانه در پایپلاین مذکور تزریق میگردید و طبق اظهارات مسوولین این عملیات، یک گیلن از آن مواد برای آلوده کردنِ ذخیرۀ فرودگاه بگرام کافی بود. تیل مخلوط به آن ماده وقتی در هواپیما استفاده میشد انفجار ایجاد میکرد که در اثر آن، طیاره و سرنشیناش هلاک میشدند.
شاید این موثرترین طریقی بود که مجاهدین توانستند بهوسیلۀ آن دهها هواپیمای روس و رژیم کابل را نابود سازند؛ اما ضرری که این کار برای مجاهدین در بر داشت، آن بود که عدهیی از پیلوتهای همکار مجاهدین نیز به همین شکل به کام مرگ رفتند که در زمرۀ آنها پسرکاکای احمدشاه مسعود نیز قرار داشت.
۳٫ جنگ استحکامی
طی این جنگ چندساله، مجاهدین تجاربِ خوبی در استفاده از ماین حاصل نمودند که زیانهای ناشی از آن، برای دشمن بسیار سنگین بود. استفاده از ماین، کاربرد زیادی داشت که برخی از آن بدین شرح است:
مجاهدین از گلولههای D-30 به حیث ماین ضد عرادهجات و ضد نفر کار گرفتند که تخریب ناشی از آن، بیشتر از ماین عادی بود و این تاکتیک در تضعیف مورال دشمن بسیار موثر افتاد. برای آنکه «ماین پال» نتواند ماین فرششده را کشف نماید، ماین عمیقتر کار گذاشته میشد، که با عبور قطار تانکهای زنجیردار و سایر عرادهجات، کمکم زمین ساییده میشد و در میان و یا عقب قطار، ماین مذکور انفجار میکرد. این شیوه از یکسو وحشت ایجاد مینمود و از جانب دیگر، مامورین کشف ماین زیر سوال و بازپرس میرفتند. البته برای آنکه سگهای کشف ماین منحرف گردند، کافی بود که بالای ماین فرششده قدری مُرچ یا نصوار انداخته شود تا دماغ سگ را آزار دهد و از آن منصرفش سازد.
برای آنکه محل فرش ماین مخفی شود، گروپ استحکام مجاهدین بخشی از تایر را با خود همراه میداشتند که بعد از ماینکاری، زمین بالایی بهوسیلۀ آن تایر همرنگِ بقیه میگردید. شیوۀ دیگر آن است که رانندهگان مغرور و نالایق را شکار میکرد.
ماینی که برای تخریب «ماینپال» فرش میشود، طوری است که ترتیبات انفجاریِ آن دو تا سهمتر عقبتر از دینامیت کار گذاشته میشود، وقتی «ماینپال» بالای ترتیبات انفجاری ماین لنگر میاندازد، اصل ماین در زیر ماینپال منفجر میشود، که باعث تخریب آن میگردد.
۴٫ نفوذ در قلب دشمن:
پنجشیر در هفتههای اول جنگ، شاهد یورشهای سنگینِ کماندوهای شوروی بالای قرارگاههای مجاهدین بود. مجاهدین که در دستههای کوچک، تقسیم و به سلاحهای سبک مجهز بودند، از مقاومت رو در رو اجتناب نموده، با حرکتهای شبانه در عمقِ دشمن نفوذ میکردند و در آنجا به ماینکاری، ترور و یا حمله میپرداختند، که دردسر عجیبی برای قوای روس ایجاد شده بود.
تاکتیک مذکور باعث آن شد که قوای روس به حفظ مراکز و خطوط تدارکاتیِ خویش اهتمام ورزند و بهتدریج دست از تعرض بکشند و به جای آن، به دفعِ حملات مجاهدین بپردازند.
۵٫ بهترین مدافعه، تعرض است
حملات قوای شوروی بیشتر در افغانستان با مدافعه پاسخ داده میشد؛ ولی در این جنگ، بنیاد این تعامل فرو ریخت. مجاهدین تعرضِ کماندوهای شوروی را در بسا اوقات با تعرضِ متقابل پاسخ دادند و ارتش سرخ را کوه به کوه مجبور به فرار ساختند که در این باب، درگیریهای متهورانۀ قوماندان محمدعظیم (از منجهور)، نمونه است.
داستان غمانگیزِ مهاجرت مردم
چند روز قبل از آغاز تهاجم قوای شوروی به پنجشیر، مردم آنجا به دستور احمدشاه مسعود خانه و کاشانۀشان را ترک گفته، به کابل و یا مناطق اطرافِ پنجشیر هجرت گزیدند.
گرچه این مهاجرت دستهجمعی از تلفات مردم که از گازپاشی و بمباردمان شدید هوایی متصور بود، جلوگیری کرد؛ ولی برای مردم این مهاجرت خالی از رنج و درد طاقتفرسا نبود. زمان آغاز حمله که در اول ثور انجام یافت، وقتی بود که اغلبِ کوهها و کوتلها مملو از برف بودند و برای عبورِ عابرینْ دشوار.
تخلیه پنجشیر از سکنه، موفقیتی برای مجاهدین بود که از یکسو پیوند مردم با مجاهدین را به نمایش گذاشت و از سوی دیگر، شوروی حجمِ نفرت و انزجار مردمِ محل را نسبت به خود درک کردند. گذشته از آن، این اقدامْ ابتکار جالبی از سوی مجاهدین در امر دفاع از حملۀ وسیع قوای شوروی به آنجا شمرده میشود.
با وجود آن، مهاجرت دستهجمعی مردم از درۀ پنجشیر، برای مجاهدین خالی از نقص و زیان هم پنداشته نمیشد؛ زیرا ممکن بود رژیم کابل از این افراد بیخانه و بیمعاش، علیه مجاهدین استفاده کند و رشتۀ ارتباط مردم را دستکم با مجاهدین قطع نماید؛ مردمی که در طول جهاد با تواناییهای مادی و معنویشان مجاهدین را یاری رسانده بودند.
سرعت و وحدت عملِ مردم در مهاجرت، به اهمیت این اقدام میافزاید؛ زیرا حادثهیی را شکل دادند که در تاریخ بشر نادر بوده است. در جایی سراغ نداریم که بیش از صدهزار انسان به شمول زنان، مردان و کودکان به یک فرمان در ظرف چند روز با خانه و زندهگی پدریشان وداع گفته باشند. حقا که چنین قوم فداکار و شجاع، میسزد که آزاد باشد.
برای این مهاجرین، دوری از وطنِ آباییشان یک رنج بود و بیخانهگی و نابلدی در شهرهای دیگر، دردِ دیگرشان. و زمانی مشکلاتشان چندبرابر شد که آن عده که به کابل رفته بودند، مورد عتابِ رژیم قرار گرفتند تا دوباره به پنجشیر برگردند و آنهایی هم که به مناطق همجوارِ پنجشیر چون اندراب، خوست، گلبهار، کوهستان و نجراب کوچیده بودند، با حملۀ قوای شوروی به آن مناطق، مجبور شدند که از آنجا نیز از دهی به دهِ دیگر و از قریهیی به قریۀ دیگر نقل مکان کنند. روزها و هفتهها را بدین منوال سپری کردند و چه بسا کسانی که نتوانستند اطفالشان را در این گیر و دار با خود ببرند و آنها تلف شدند.
سربازان شوروی و رژیم کابل هرجا این مهاجرین را یافتند، به گلوله بستند و تعدادی را هم دستگیر نموده روانۀ زندان کردند، که جمعاً در این بحبوحه ۱۲۰۰ تن از اهالی پنجشیر در اطراف آن دره بهوسیلۀ قوای شوروی و رژیم کابل به شهادت رسیدند.
بعد از مدتی، عده کمی از مردم پس از اینکه قرارگاههای مجاهدین در پنجشیر فعال گردید، به پنجشیر بازگشتند و در قالهگکهای کوهی در ارتفاعات به زندهگی خویش ادامه دادند.
فشرده اینکه؛ مردم آن دیار، چه در شهر کابل و چه در داخل پنجشیر و چه هم در مناطق دیگر، بیش از چهار سال را در نهایت رنج و زحمت و تنگدستی و ناآرامی بهسر بردند و چه تکالیفی نبود که متحمل شدند؛ کسانی چند شبانهروز لب به نان نزدند، کسانی در کوچههای کابل از شدت سرما بهدلیل بیخانهگی جان باختند و چه کودکانی که بر اثر انفجار بمب و توپ چشم از جهان بستند. اما با وجود این همه، مردم قهرمان و مقاوم پنجشیر سر تسلیم به روس ننهادند و در خدمت کفر قرار نگرفتند و تا پایان، روس قادر نشد حتا یک پوسته هم از اهالی پنجشیر برضد مجاهدین بسازد. بهجاست که در برابر مقاومت و پایداری چنین مردمی، هر انسان با دیانتی سرِ تعظیم فرو آرد؛ زیرا ثبات و استقامت بیهمتای همینها بود که شاخ غرور و نخوت ارتش سرخ را شکستاند.
داستان کاملِ مهاجرتِ مردم و رنج و مصیبتی که دامنگیرشان شد، شرحیست که از حوصلۀ این مقال بیرون است و فقط به ذکر یک مصاحبه که نمایانگرِ وضع زندهگی مردم در آن شرایط میباشد، بسنده میکنم:
سوال: نامت چیست؟
جواب: محمد امان.
س: این منطقه چه نام دارد؟
ج: پارنده.
س: چند طفل داری؟
ج: شش تا.
س: قریۀتان چه نام دارد؟
ج: نولیج.
س: خانوادۀتان فعلاً در کجا زندهگی میکند؟
ج: در پارنده.
س: در کجای پارنده؟
ج: آنجا، زیر آن قالهگگ.
س: در اینجا چند فامیل زندهگی میکنند؟
ج: ۲۰-۲۵ فامیل.
س: اینجا به نسبت برف زیاد، زندهگی در زمستان مشکل است. شما کجا میروید؟
ج: ما جایی رفته نمیتوانیم؛ آن قالهگگ را میبینی؟ در همانجا میباشیم.
س: معلوم میشود که تا پنج یا ششماهِ دیگر مواد غذایی به اینجا انتقال داده نمیشود. شما چهطور میکنید؟
ج: ما قبلاً آن را تهیه میکنیم.
س: از کجا؟
ج: از سالنگ و اندراب.
س: چهطور میآورید؟
ج: دو خر دارم.
س: رفتوآمد تا آنجا چند روز طول میکشد؟
ج: دو یا دو و نیم روز.
س: همیشه بهوسیلۀ خر مواد میآورید؟
ج: وقتی خر نداشتم، به پشت بار میآوردم. شکر خدا آمرصاحب به ما کمک کرد، پیسۀ دو خر را قرضه به ما داد، بعضی وقت مواد کرایی به جمعیت انتقال میدهیم.
س: بلندترین کوتل در راه سالنگ کدام است؟
ج: نولجی کشته.
س: شما که مویسفید هستید، چهطور دو مرکب را در این راه دشوار میآوری؟
ج: بچهگگهایم همرایم میباشند.
س: چند ساله هستند؟
ج: ۱۰ و ۱۲ ساله.
س: سیر چند، مواد از سالنگ به پارنده میآوری؟
ج: یک سیر ۴۰۰ افغانی.
س: چهقدر مرکبهایت را بار میکنی؟
ج: هشت، نُه سیر.
س: از اندراب سیری چند میآورید؟
ج: ۲۷۰ افغانی.
س: پول کرایهکشی برایتان کافی است؟
ج: نه، وقتی بیپیسه میشویم، جمعیت به ما کمک میکند.
س: جمعیت چهطور برایتان کمک میکند؟
ج: معمولاً ما پیش قوماندان منطقه میرویم، درخواست پول و مواد غذایی میکنیم.
س: چهقدر جمعیت به شما کمک کرده؟
ج: ۲۰ یا ۲۱ هزار در سه یا چهار دفعه به ما داده.
س: لطفاً خارج شدنتان را در اول جنگ قصه کنید؟
ج: این قصه دراز است. وقتی از پنجشیر برآمدیم، یک شب در سفیدچهر ماندیم و یک شب دیگر در کوتل خاواک و دیگر در خوست. بعد از یک هفته روسها همینجا حمله کرد و ما به «یرم» رفتیم. در این منطقه بعضی وقت نان مییافتیم و بعضی وقت نه؛ پس کوه به کوه به خوست آمدیم که دیدیم خانهها خراب است و هیچ کس نیست.
س: نان از کجا بهدست میآوردید؟
ج: بعضی وقت مردم به ما کمک میکردند و گاهی وقت هم مزدورکاری میکردم. از خوست به اندراب آمدیم که بیخبر «جمعه خان» و روسها حمله کردند، مجبور شدیم از آنجا به پارنده بیاییم. در پارنده هیچ چیز یافت نمیشد، فقط چند گوساله در کوهها بود. یکیشان را حلال کردیم و خوردیم و بعدها به صاحبش قیمتش را دادیم. در پارنده همراهِ مجاهدین در خانهها پایین شدیم، در آنجا هم هیچ چیز نبود، همه را روسها خراب کرده بودند. از این بعد، از سالنگ کرایهکشی میکنم. چند روز پیش هیچچیز نداشتیم، با آمرصاحب سر خوردم و برایش گفتم، جوانی کرد و هفتهزار افغانی به من داد و آن را رفته از سالنگ برنج، آرد و تیل گرفتم.
س: بزهایتان در اندراب چه شدند؟
ج: بسیارش کشته شدند، یک مقدار هم گم شد و تنها دو تایش همراهِ ما ماند و خرِ ما را هم روسها کشتند.(۱۱)
Comments are closed.