احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۳ اسد ۱۳۹۴
نظری پریانی/
میگویند تاریخ تکرار نمیشود، اما بارها در افغانستان تاریخ به گونههای مختلف تکرار شده است. تنها چیزی که تکرار نشده، پندها و آموزههای ما از تجربههای تاریخیست که هیچگاه سرمشقِ سیاستگران و افراد تشنۀ قدرت قرار نمیگیرد.
و اما اینبار، حکایتِ مرگ ملاعمر، توسنِ ذهنِ مرا به داستانِ مرگِ نورمحمد ترهکی کشانده که در اوراقِ تاریخ بارها آن را خواندهام. نورمحمد ترهکی، رییس شورای انقلابی و نخستین رییسجمهورِ کمونیست و ملاعمر نخستین امیرالمومنین و نخستین رهبر طالبان، مشابهتهای زیادی با هم پیدا کردهاند که میتوان آنها را فهرستوار خلاصه کرد.
نورمحمد ترهکی در سال ۱۳۵۸ توسط دوستان و شاگردانِ وفادارش خلع، و به گونۀ پنهانی کشته شد. تاریخ نشان میدهد که رابطۀ امین، جانشین ترهکی و شاگرد وفادار او، رابطۀ مرید و مرادی بوده، به حدی که ترهکی بدون امین و امین بدون ترهکی در طول دوران مبارزات سیاسیشان، آب هم نمیخوردند.
بعد از به قدرت رسیدنِ حزب خلق به ریاست نورمحمد ترهکی، حفیظالله امین در تراشیدنِ القابِ خیرهکننده برای او، نقشِ بارزی داشت و کوشید برای ترهکی با لقبهایی چون «نابغۀ شرق» و «خلاقِ خلق»، کاریزما تولید کند.
هر دو شاگر و استاد و رییس و معاون و پیر و مرید، وابستهگیِ عظیمی به سازمانهای استخباراتی داشتند و هر یک بیشتر از دیگری به کیجیبی گره خورده بودند. همچنین در مورد ترهکی و امین، شایبۀ ارتباط با سازمان استخباراتی امریکا هم وجود داشته است. اما سرانجام روسها دیگر بقای حفیظالله امین را در صحنۀ افغانستان به سود خویش نمیبینند و به ترهکی در شوروی دستور میدهند که باید شاگرد وفادارش امین را بکشد. باور بر این است که این خبر درز میکند و امین در کابل آگاه میشود، از همینرو با بازگشت ترهکی از شوروی به کشور، او برنامههایش را سنجیده و کارِ استادش را یکطرفه میکند و او را نخست، خلع و بعد توسط جانداد نام و روزی و ودودنام که از اعضای خلق و کارمندان گارد ریاستجمهوری بودند، با گذاشتن بالشت به دهانش، خفک میکنند و سپس در قول ابچکان در کنار قبر برادرش به خاک میسپارند.
حالا با گذشت سیوشش سال از آن رویداد، خبر مرگ ملاعمر اعلام و گفته میشود که او دو و نیم سال قبل درگذشته است. ولی روایتها و ادعاهایی وجود دارند مبنی بر اینکه ملاعمر مجاهد، امیرالمومنینِ طالبان نیز توسط شاگردش از بین رفته است. خانوادۀ ملاعمر هم چنین ادعایی را مطرح کرده و برخی از طالبانِ دیگر ـ بهخصوص شاخۀ جدا شده از این گروه ـ نیز چنین میگویند.
بر بنیاد گزارشها، ملا عمر توسط ملا اختر محمد منصور؛ کسی که که در بیست سال گذشته به عنوان شاگرد و نفر دستِ راستِ او کار کرده، زهر خورانده شده و از بین رفته است. در حالی که بیشترین القاب را به ملاعمر او بخشیده و بیشترین استفاده را از ملاعمر نیز بهسانِ حفیظالله امین از ترهکی، او برده است.
ملا اختر محمد منصور، بر بنیاد این ادعاها، توانسته است ملاعمر را بکشد و سپس جسدِ او را در جایی که معلوم نیست، دفن کند. دیده میشود که ملامنصور نیز بهسانِ حفیظالله امین، نهایتِ بیحرمتی را به پیر و مرادش روا داشته است. و نیز واضح است که هر دو ـ هم حفیظالله امین و هم ملامنصور ـ به دستور مستقیم سازمانهای استخباراتی پیرِ خود را کشتهاند.
روایتها و ادعاها میرسانند که یک حلقه از اعضای کیجیبی، امین را به کشتن ترهکی تشویق میکردند و حلقۀ دیگر ترهکی را به کشتن امین. سازمان استخباراتی سیا نیز امین را به کشتن ترهکی مزدور سازمان استخباراتی کیجیبی، مأمور کرده بوده و سرانجام، رابطۀ مریدی و مرادی نتوانسته مانع این وسوسهها شود؛ امین پیشدستی میکند و پیشوای خود را از صحنه خارج میسازد.
در مرگ ملاعمر نیز عینِ حادثه تکرار شده است. اگر ملاعمر از بین رفته باشد و ادعای کشته شدنِ او توسط منصور صحت داشته باشد، به این معناست که ملاعمر به امر استخباراتِ پاکستان و یا یک استخباراتِ دیگر توسط منصور مأمور استخباراتِ پاکستان و یا هم استخباراتِ دیگر کشته شده است. اما در قضیۀ ملاعمر با توجه به نفوذ قوییی که استخباراتِ پاکستان بر گروه طالبان دارد، نقش استخباراتِ کدام کشورِ دیگر بعید به نظر میرسد.
مسلماً ملاعمر به عنوان یک ابزار در دستِ استخبارات پاکستان که دیگر تاریخ مصرفش بهسانِ اسامه بنلادن پایان یافته بود، میبایست توسط یک مزدور و ابزار دیگرِ همین استخبارات به نام منصور از بین برده میشد.
مرگ نابغۀ شرق دو و نیم روز بعد، از طریق رادیو اینگونه مخابره شد که پیشوای انقلاب «به دلیل مریضی»یی که داشت، داعی اجل را لبیک گفت. مرگ امیرالمومنین هم بعد از دو و نیم سال رسانهیی شد و دلیل آن نیز مریضی خوانده شده است.
حال، تلاقی این دو تجربۀ تاریخی و این دو رویداد مشابه در تاریخ، ما را متوجه این نکته میسازد که سازمانهای استخباراتی هر کشوری، ابزارها و مهرههایشان را تا زمانی زنده نگه میدارند که کاربرد داشته باشند و شیوۀ زندهگی و مرگِ آنها را نیز خود انتخاب میکننـد.
حالا تاریخ این مادرکلانِ پیر میگوید که نه نورمحمد ترهکی و نه هم ملاعمر، هیچ کدام شایستۀ قدرت و القابی که به بهای ریختنِ خونِ هزاران انسانِ این سرزمین و بیجا و بیپا شدنِ میلیونها تنِ دیگر نصیبشان شده بود، نبودند و چهگونهگیِ مرگِ آنها، درستیِ این ادعا و نهایتِ ذلت و زبونیشان را آشکار میسازد.
Comments are closed.